در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شیدا مطلبی درباره نمایش فهرست: دوست داشتن و یا نداشتن هر شاخه ای ازهنر کاملا سلیقه ای هستش و بقول فی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:26:59
دوست داشتن و یا نداشتن هر شاخه ای ازهنر کاملا سلیقه ای هستش و بقول فیلسوف و منتقد معروف رسانه ها دکتر والتر لیپمن که می گوید:
اگر ما همه یکجور فکر کنیم در واقع فکر نمی کنیم



دغدغه های شخصی کارگردان جوانی مثل آقای ثروتی در فهرست چه بود؟؟؟
زندگی و مرگ. ..
کودکی و آسیب های اجتماعی در خردسالی،
،،جهان پس از مرگ. ..
جامعه از هم پاشیده هنری وطن.
..شهادت و جانفشانی شهدا و اثر مخرب جنگ بر ... دیدن ادامه ›› روی نسل های آینده

..توهمات فلسفی انسان.
..ارتباط دایمی افکار با مردگان. ..
سرکوب امیال و آرزو ها. ..
نبود رویا و آرزو برای ادامه حیات در شرایط فعلی
درگیری بیمار گونه انسان با واقعیتی بنام مرگ...
ترس از گذشته و آینده...


فهرست و دوست نداشتم و بسیار آزرده از لحاظ جسمی و روحی سالن را ترک کردم و موقع خروج عصبانی بودم

در دوره تکنولوژی و عصر ارتباطات به سادگی نمی توان اثر خود را با هیاهو و تعریف های متعدد به مخاطب تحمیل کرد و با چند سطر نامه سرگشاده و چند دیالوگ نخنما دیگران را تنگ نظر بی سواد یا مغرض معرفی کرد و خود را علامه دهر ...


چرا دوست نداشتم :
اول بخاطر اینکه این همه پرسش و پاسخ به نتیجه ای نرسید و مدت زمان طولانی از این شاخه به اون شاخه پرید و با یک پایان ضعیف بینده خسته از این همه کش و قوس رو رها کرد و گفتند به سلامت

دوم چون نمایشنامه رو که ترجمه دکتر خاکی بود رو خونده بودم و این همه تغییر بی هدف من و زده کرد

سوم بازی ضعیف عده ای که اتفاقا از بقیه بیشتر حضور داشتن مثل قهرمان های داستان که بی انرژی ترین بازیگر هایی بودن که تو این چند ساله دیده بودم

همین طور بازی مرد چاق که هم بازی و هم حضورش رو درک نکردم

بازی مادر هم در شروع خوشایند نبود و هم در انتها که روی پیانو فیکس میشدند رو دوست نداشتم بخاطر اینکه تنفس شکمی و تکون خوردن چشم ها در موقع ای که نباید کوچکترین حرکتی داشته باشند

حضور خانمی که نت ها رو می گرفت با تور ...گیج شده بودم این همه تعریف و تمجید این همه نقدهای مثبت در سایت های مختلف خبری


موسیقی کار خوب بود اما چون مدت نمایش خیلی زیاد بود کمک چندانی به بهبود اوضاع نکرده بود چون صوت خوب تصویر بد را پس میزد حرکات جمعی نا هماهنگ در گروه کر همسرا موجودات پر انرژی که در لباس های گرم بالا و پایین می جستن

طراحی صحنه خیلی بد .اون از تخت بزرگ که پیانو پشتش داشت منو یاد ماشین مشکی بتمن انداخت و قهرمان ها بر رویش راحت خفته و تماشاگر بر روی تخته های چوبی روکش دار خوابیدن آن آها رو تماشا میکرد
و در بزرگ در انتهای صحنه که با کوچکترین حرکتی صداش گوشمو اذیت میکرد و تصویر جذابی از بیرون نداشت



اما هیچ صحنه ای بدتر از شخصی که گلوله خورده بود نبود دیالوگ های نچسب و سرد با بازی ضعیف کشاورز و قهرمان

من و دوستان هنرمندم اون روزی که آقای پسیانی هم بودن رفتیم سالن پر بود و همه در شروع کار با اشتیاق تماشا میکردن اما بعد از یک ساعت صدای با دبزن ها و نور موبایل و صدای بطری آب معدنی فضا رو کاملا غیر قابل تحمل کرده بود صدا و برخورد کفش بینندگان بر ردیف جلو خواب رفتن پاها درد گردن و...برزخی به تمام معنا و دردناک


نمی خوام بگم لحظه خوب نداشت و یا بازی همه بد بود اما لحظه های کوتاه خوب چه کمکی به تصویر های آپاراتی می کند که هر چند دقیقه عوض میشد

مثلا :

من عاشق اون بازیگر معلم پیانو با صورت مهربون و صدای افسون گرش شدم که به قهرمان کوچک درس میداد شدم و یاد معلم خودم افتادم اون صحنه با حضور زیبای خانمی که اسمش و نمی دونم و پرواز کوتاهی بر کودکی خود باعث شد تا حال خوبی بهم دست بده

یا از راه رفتن و پیپ کشیدن پدر خوشم اومد حرکاتش خیلی خوب بود اما چه فایده وقتی اون با تمام انرژی در حرکت و بازی کردن است و قهرمان در جای دیگر سیر میکرد و مادر ی که توان پا به پا رفتن با پدر را نداشت و بیشتر منتظر بود تا نوبت دیالوگی که باید بگوید برسد

آب خوردن سگ جالب بود اما فقط جالب بود معنای آب خوردن و همزمان ادرار رو نفهمیدم و شلوغ کردن مرد چاق باعث شد دوباره فضا بشکند

اما چون این قطعه ها کنار هم جفت نمی شد حوصله و تمرکز و ازم میگرفت خسته شده بودم نیم ساعت آخر دلم می خواست اونجا نبودم
حضور اون همه همسرا و دلیل بودنشون رو نفهمیدم چی بودن انسان حیوان فرا انسان یا کرم هایی که جنازه انسان را پس از مرگ می خورن...نفهمیدم آخر هم البته پشت هم کلمات رو ردیف کردن و صفحه ها نوشتن کاری نداره اما خودم رو که نمی تونم فریب بدم وقتی منظور اصلی رو متوجه نشدم

من امروز پایین نوشته شخص دیگه دو خط نوشتم احساس خودمو اما همه نظرات پاک شد و من مجبور شدم دوباره بنویسم ببخشید اگه نوشتم پراکنده است و پله پله به مسائل نمی پردازم چون با اینکه سه روز بیشتر از دیدن فهرست نمیگذره تصویری درستی ازش ندارم و فکر میکنم این یعنی ضعف نمایش
نور پردازی خوبی نداشت مخصوصا قسمتی که اون دو نفر مرده کش وارد میشدند نور و افکت مثل این نور پردازی مجلس عروسی میشد و تو ذوق میزد

حالا که فکر میکنم از خودم میپرسم چرا نمایش الیور تویست تو همین سالن که دوبار دیدیش خسته ات نکرد. ؟؟؟چون سالن حافط نسبت به سالن های دیگه تاتر نه تنها بد نیست بلکه فوق العاده است برای تماشای یک نمایش اما مشکل حافط و صندلی نیست مشکل از خود فهرسته که اجازه ارتباط به توی بیننده نمیده .این خیلی مهمه که بازیگر نقش رو باور کنه و به جرئت می تونم بگم جز دو سه نفر هیچکدام از بازیگرا باوری در حرکات و گفتارشون نبود البته مقصر اونا نیستن چون فهرست اجازه باور به کسی نمیده

این کار از هر قسمتی که بهش فکر میکنم سرتاسر ایراد بود حالا خیلی از بیننده ها میگن عالی بعضی ها میگن فاجعه من میگم ضعیف نظر آدم ها با هم فرق میکنه و همه نظرات هم محترم و ارزشمند


امتیاز من 4از ده

امیدوارم کار بعدی آقای ثروتی این خاطره نا خوشایند را از ذهنم پاک کنه


خسته نباشید
شوربختانه آقای دکتروالترلیپمن را نمیشناسم ولی تردیدندارم که امکانِ یکجورفکرکردنِ همه وجود ندارد مگردرجامعه ی استبداد زده وفاشیستی که به نوعی توده های مردم بناچار یکجورفکرمیکنند که نوعی ازفکرکردن است . دوست داشتن یا نداشتنِ هرشاخه ای ازهنر براساس سلیقه را نمی پذیرم چون اگرهنر تابع سلیقه باشد خدا میداند که درچه هزارتوئی گرفتار خواهد شد که نتیجه هرچه هست جُز هنر است که تنهابرای توده های عام آثاری پدید می آید که تجارت است تا هنر ! ضمن احترام به دقت ونگاهِ دقیقِ شما . بهکام باشید .
۱۲ تیر ۱۳۹۴
ممنون بابت نوشته کاملتون ونظرات شفافتون.درمورد بازی بازیگرها موافقم واینکه بعضی جاها هم نمایش ریتم خیلی کندی داشت اما به نظرم دید ونظرتون نسبت به خیلی قسمتها مثل مرد چاق شخصی وسلیقه ایست که این هم نمیتونه دلیل بر بدبودن اون باشه هرچند هم نقد یک موضوع سلیقه ایست
۱۳ تیر ۱۳۹۴
از همه دوستان ممنونم که نظرات مرا می خوانید
۱۳ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید