سلام بر دوستان، بویژه دوستانی که به من میگن طناز، البته نه از نوع جنسیتی، بل از نوع ادبی، و یه سلام ویژه دارم به اون عزیزانی که از صبر و حوصله وصف ناشدنی برخوردار بوده و مطالب سرطان بنده رو مطالعه میکنن، یه سلام دو رو کنجت هم دارم به بردار عزیزمون علیرضادوستی که به تیوال برگشته، دستهگل دوست داشتنی به تیوال خوش برگشتنی.
روزگار وحشی این روزها خیلی خوب شده، بارون میاد، هوا بهاری میشه، باد میاد، خلاصه اوضاع خوبه. منم دیدم اوضاع خوبه، برای بهرهمندی حداکثری از این هوای بهاری، درحالیکه پاسی از شب سپرینگ شده و در حال طی واپسین ساعات تعطیلات بودیم اقدام به خروج از منزل نموده و چون خستگی بر من مستولی شده بود و حال پیادهروی نبود، تصمیم گرفتم موتورروی کنم، یعنی با موتور از خونه زدم بیرون، رخش بندهرو خیلی از بچههای تیوال دیدن و حتی سوار شدن بعضیا. انصافاً رام و آرومه و خوب رکاب میده. هیچی، چشمتون شهلا، رفتم رسیدم فاطمی دیدم به ناگاه بارون داره از سمت غرب باریدن گرفته و به من نزدیک میشه، گفتم حالا وات تو دو وات نات تو دو، تصمیم گرفتم برگردم سمت شرق، با موتور خیس شدن جالب نیست، آدم شبیه این اسفنج آب کشیده توی ظرفشویی میشه که تو مشت له شده و داره ازش آب میچکه، خلاصه اومدم تو خیابون فتحی شقاقی. اینجا یه نکته لازم به یادآوریست، من هروقت سوار موتور میشم معمولاً آماده تصادف هستم، یعنی هر لحظه که به تقاطعی چراغ قرمزی کوچهای چیزی میرسم منتظرم یکی بد بپیچه یهو بپیچه عین اون حیوون نسبتاً نجیب شیرده بیاد وسط خیابون، خلاصه آمادهام که اگه اتفاقی افتاد سریع عکسالعمل نشون بدم، مخصوصاً اگه زمین خیس باشه که موتور من عین اسکیت رو یخ لیز میخوره فقط و باید خیلی احتیاط کرد. القصه تقریباً 20متر مونده بود تا میدون سلماس که چشمتون شهلا، یه صدای مهیبی اومد و بلافاصله نور چراغ ماشین از بالای میدون به سمت خیابونی که من توش بودم نزدیک شد، قلبم شروع کرد تندتند زدن و آماده بودم که مثلا ماشینی ببینم که داره تک چرخ میزنه، ولی کورخونده بودم، تکچرخ نمیزد، داشت میومد که با سرعت بپیچه تو خیابونی که من توش بودم و احتمالاً دستی مستی بکشه، همین اتفاق هم افتاد و تو کسری از ثانیه ظاهر شد و پیچید تو خیابون، جفت چشماتون شهلا، من بودم و یک فروند 206 که داشت با سرعت زیاد
... دیدن ادامه ››
به سمت موتور من میاومد، فقط یه لحظه یاد تصادف قبلی افتادم که دوستم گفته بود اگه وقت کردی و تونستی از رو موتور بپر، دقیقاً 268هزارم ثانیه قبل از اینکه با ماشین که حالا ترمزاش قفل شده و داره لیز میخوره به سمت من برخورد کنم از رو موتور پریدم کنار و به طرز معجزه آسایی حتی زمین نخوردم و روی دوتا پای استورام اومدم رو زمین و برگشتم دیدم موتور نازنینم داره زیر ماشین کشیده میشه، 4، 5 متری کشیده شد و بالاخره وایستاد. صدای این برخورد انقدر بلند و ترسناک بود که همسایهها اومدن پایین و همه نگران من بودن فقط، منم داشتم پشتک میزدم از خوشحالی که انقدر خدا هوامو داشت و سالم موندم، بهم میگفتن داغی نمیفهمی بگیر بشین یه دیقه دست و پات کج میشه! گفتم داداش داغ بودن دیدم قبلا، نهایتش اینه متوجه درد نمیشی، من اصلا برخوردی نداشتم با ماشین یا موتور، بموقع پریدم. یعنی اگه 268هزارم ثانیه تاخیر داشتم کتلت شده بودم و الان داشتم دور از جون عزیزم از رو تخت بیمارستان این مطلب رو مینوشتم، خود موتور که سالاد شد زیر ماشین رفت پ کارش. بندهخدا راننده تا گردن دلستر خورده بوده و حواسش نبود، گواهینامه و کارت ماشینم همراهش نبود، تقریبا میتونم بگم با جمعبندی این شرایط معلوم میشه اومده بود تو خیابون که یکی رو بکشه که خوشبختانه من جون سالم به در بردم، آدم خوبیام بودا، اصلا بهش نمیومد قاتل باشه، خودشم ترسیده بود از این برخورد، من داشتم اونو آروم میکردم!! فکر کن!
هیچی خلاصه خشکه حساب کردم رفت، راه افتادم با موتوری که فرمونش کج شده و تلقش شکسته و دید رو خراب کرده، کمک فنرش گیر میکنه یعنی الان میفته تو چاله، کمک فنرش جمع میشه 5 متر جلوتر یهو ول میکنه جا میخوری، راهنما میزدم دنده عوض میشد، ترمز میگرفتم خلاص میشد، خلاصه همون سالاد که گفتم.
سالاد کلم مزبور رو لنگ لنگون رسوندم خونه، گذاشتم تو پارکینگ و اومدم برم بالا یادم افتاد خونواده مسافرتن و من تنهام، الان نمیتونم بهشون خبر بدم، تو جاده دارن برمیگردن خدای نکرده نگران میشن هول میکنن اتفاقی میافته، اگر هم خبر ندم نمیشه، صبح میان موتور رو تو پارکینگ میبینن اونجوری رنده شده فکر میکنن من خودم کتلت شدم تا بیان برسن خونه و منو سالم ببینن داستان میشه، اینجا بود که گوشه سمت چپ سیبیلم رو با دست راستم تاب دادم و تو مغزم یه چلچلراغ روشن شد. گفتم الان زنگ میزنم به داداش بزرگه، بهش خبر میدم ولی جوری که تابلو نشه، اون در جریان باشه، موتور رو هم میذارم تو حیاط که وقتی اومدن نبینن و اگه پرسیدن داداشم بگه من در جریانم، موتور رو دزدیدن، که نگران نشن و بیان خونه و بعد خودم بهشون توضیح بدم. برخی دوستان مستحضر هستن که من و خونوادهم کلن باهم ترکی حرف میزنیم، هیچی، به داداش اس دادم که من الان بهت زنگ میزنم ولی تو با من فارسی صحبت کن که انگار مثلا دوستتم که بابا اینا نفهمن، اس داد «باوشه». زنگ زدم:
من: سلام (سلام)
دادا: سلام
من: نجورسن؟ (چطوری؟)
دادا: قربان شما، شما خوبین؟
من: یاشا، آ من گوردوم هاوا یاخچیدی چیخدیم خیاوانا دولانام موتورونان (زنده باشی، آقا من دیدم هوا خوبه رفتم بیرون یه چرخی بزنم با موتور)
دادا: بله گوشم با شماست بفرمائید.
من: هیسات دا، بیر موختصر تصادیف ائلدیم، اوزوم سالیمم ها (هیچی دیگه یه کوچولو بفهمی نفهمی تصادف کردم البته خودم سالمم ها)
دادا: نمنه؟؟؟؟؟ (چیشده؟؟؟؟)
من: اوغلان فارسی دانیش! (پسر فارسی صحبت کن!)
دادا: ببخشید منظورم این بود که چیشده؟؟؟
من: سالیمم بابا هیسات اولمادی، فقط موتور داغیلدی، دئدیم سحر گئلسیز گورسئز خرابدی نیاران اولمیین، اوزوم سالیمم (سالمم بابا هیچی نشده، فقط موتور داغون شد، گفتم صبح اومدین دیدین خرابه نگران نشین، خودم سالمم)
دادا: من اولوم؟ (مرگ من؟)
من: اوغلان سیشدین نقشه نین ایچینه به سنه دئمیرم فاس دانیش؟؟؟ (پسر ریــ...ی تو نقشه رفت دیگه، مگه نمیگم فارسی حرف بزن؟؟؟)
هیچی دیگه خلاصه انقدر هیجان زده شد که بندو آب داد، ملت داشتن تو ماشین سینه میزدن، دونه دونه گوشی رو گرفتن سلامتی بنده رو استعلام کردن و بعد از کسب اطمینان آروم شدن، گفتم حالا خوب شد من باهات قبلش هماهنگ کردم،آدم با تو بره دزدی!
.
پ.ن1 (پند و نصیحت1): هیچوقت در روز بارانی با موتور به هواخوری نروید مگر در صورت اجبار.
پ.ن2: همیشه آماده تصادف بوده و حداکثر 268هزارم ثانیه پیش از برخورد، پریده و خود را از مسیر خودروی مقابل خارج کنید.
پ.ن3: وقتی تا گردن دلستر خورده و هیچگونه مدرک شناسایی بجز کارت عابر بانک بابایی در جیبتان نیست پشت فرمون نشین قاتل!
پ.ن4: از آدمی که با او قصد انجام نقشهای دارید، از قبل اطمینان حاصل نمائید تا نقشهتان را نقش بر دلستر ننماید.
پ.ن5: سیستم صدقه خراب نبوده و واقعاً بلا دفع میکند، واقعاً...، خدایا شکرت.
.
از: میرزا - بعد از تصادف در روز تعطیل بمناسبت عید فطر