در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مجتبی تاج میری: مبهوت ابرهایی که نمی بارند در آغوش آسمانی آبستن و اندوهبار که بکارتش
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:45:18
مبهوت ابرهایی که نمی بارند
در آغوش آسمانی آبستن و اندوهبار
که بکارتش را تجاوز زمین دریده!

ریا
فرزند ناروای این زنای زرّین فام به کام عام
قد میکشد هر روز میان دستهای آلوده به نامردمی
و هر شب شکیلتر شقاوتش را انتشار میدهد
از دهان دودمان دریده حیاهای رنگباز
که خوب بلدند عفن را عفت دادن با جهل جمع!

هه!
فاحشه ای راستین ... دیدن ادامه ›› به
که قدیسه ای ریاکار!

من یقینم را از کفر به آدمیانی نه انسان از نو زادم
من کافرم میان شمایان نا انسان!
و نه از ایمان کریه کور امروزها سیراب

من از "ما" نیستم!
خدای من راستی ست
و حقیقت دارد





پ.ن
شعری سرخ کبود شده ست زیر چشم خیس دلم
از شدت درد و زخم و سکوت
حنجره در آستانه ی فروپاشی ست
از آماس کلماتی که کال و لال و هیچند

کاش ابرها ببارند


م.طلوع
مجتبی جان کم پیدایی!


مثل همیشه پر قدرت و استثنایی ظاهر شدی:
"فاحشه ای راستین به
که قدیسه ای ریاکار!"
۰۵ مرداد ۱۳۹۴
مبهوت واژه هایی می شوم که می بارد و بوی عفنی را مهمان پلشت استشمام آدمی می کند تا شاید...، اما آه از این آدمی که حقیقت را در پای ریا قربانی مصلحتی شوم می کند و با کلام شیوای خودت "که خوب بلدند عفن را عفت دادن با جهل جمع!"

درودها واژه نگار دردهای انسانی

غیبتت کبرائی شده رفیق شفیق، شعرت با شاعرش شنیدن عمق معنا می یابد،
گوش و چشممان را بر آویز انتظار می آویزیم شاید این جمعه بیاید...!
۰۵ مرداد ۱۳۹۴
فرزاد عزیز..

یگانه یار مدارا دار و شفیق شاعر روشن
مرا نیست شدن به انگار..
تاب تولای لاقید این زمانه نیست سر سودازده ام را
جمعه ها تاریکند
روزهای بد
روزهای بی حوصلگی
انتظار را پایان نیست
هیچکس نخواهد آمد
چرا که
نه من مانده نه شاعر نه صدا

غریق عمق را به درک رفتن به!
دلم مُرد ست.
۰۶ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید