شاید این اجرا شعارزدگی رو منتقل کنه و شاید صدای آقای پسیانی (و رامبد جوان ٨٩) حس تئاتری آدم رو خراب کنه اما اینهمه هماهنگی و تپق نزدن در ٣ ساعت کم نظیره. نفهمیدیم کی ٣ ساعت گذشت چون با مهارت جذابیت در طول نمایش گنجانده شده بود و مدام دیالوگهایی میشنیدیم که به فکر وادارمون میکرد و به گذشته خودمون و دیگران.
انتخاب موسیقی آقای محمدرضا غنی زاده فوق العاده س؛ کایوس میگه طعم دهنم چیزی بین خون و مرگ و ... و میشنویم: I get a taste of blood in my mouth
بازیها و لحن ها عالی بودن. بعد از اجرای سال ٨٩ و چندین اجرا امسال، از ردیف یک همکف آقای غنی زاده رو در بالکن میدیدم که با دقت تمام حرکات بازیگرها رو زیر نظر داشتن و مدام مطالبی مینوشتن و گاهی با گوشی فیلم میگرفتن، که باز هم رو نواقص کار کنن و باز هم بهتر بشن. با خودم گفتم اینه فرق کسی که موفقه و کسی مثل من که از زیر کار درمیره و انرژی زیاد برای هیچ کاری نمیذاره. واقعاً دیدم که کار نیکو کردن از پرکردن است. (و البته آقای غنی زاده حرکات بعضی تماشاگرنماها رو هم میدیدند که از سالن تئاتر برای خلوت خودشون استفاده میکنند و بیچاره کارگردانی که اینگونه تقدیر از زحماتش رو ببینه)
دیشب بعد از پنج سال دوباره این نمایش رو دیدم. نوستالژی اون روزها غریب بود. چقدر تغییر در این پنج سال رخ داده... ولی یک چیز تغییر نکرده، اینکه پشت سری من مغز تخمه و چیپس میخوره، آدم است دیگر ، گرسنه میشود...