کالیگولا: تو فکر می کنی من دیوانه ام.
هلیکون: خودت می دانی که من هیچوقت فکر نمیکنم. عاقل تر از آنم که فکر بکنم.
کالیگولا: آره. خوب! من دیوانه نیستم و حتی هیچوقت اینقدر عاقل نبوده ام. منتها، یکدفعه حس کردم که احتیاج به ناممکن دارم. دنیا به این صورت که هست مرا راضی نمی کند...