شهر تعین بخش و هویت دهنده. در نقاشی ها این شهر بود که حضوری تحمیل کننده داشت و آدمیان بیشتر بی چهره . نقاشی ها با به خاموشی کشاندن شهر ،در جستجوی صدایی دیگر از زندگی روزمره تهران برآمده اند، صدایی که معمولا در هیاهوی روزمرگی زندگی شنیده نمی شود . شهر ما را شکل میدهد و تعین می بخشد بی آنکه چندان به سطح خودآگاهی ما درآید و از این رو این سکوت که پیش کشیدن لایه های تاریک تر و ندیده گرفته تر وجود ماست ما را به سوی آستانه ان ساحت ناخودآگاهانه می کشاند زیرا که سکوت از کار انداختن تعین های زبانی به عنوان یکی از ارکان مهم و تاثیرگذار فرهنگ است؛ سکوت در این معنی کنار نهادن بداهت هاست و از اینرو دلهره و اضطراب را بار دیگر باز میگرداند؛ اضطرابی که مولود و مولد پرسش است؛ اضطراب وپرسشی که تحت الشعاع سرخوشی های سطحی و کم مایه و غیرمتفکرانه زندگی بدیهی شده روزمره بهفراموشی سپرده میشود.
همین نگاه از جامعه به خانه سرریز میکند و اینجاست که اشیای اطراف ما دیگر موجوداتی گم و خاموش نیستند؛ اشیا ما را در درون خود احاطه کرده اند و ما را با نحوه بودنشان شکل داده اند و شاید اتفاقی نباشد که در یکی از کارها این کتاب زنده به گور هدایت است که آشکارتر از همه کتاب ها خود را به ما نشان می دهد.