چقدر دلپذیر بود زمانی را که با این نمایش گذراندم نمایشی که با طنزی عمیق، مسئولیتِ سخت انتقال اگاهی را هم ، بعهده می گیرد.
کاپیتال مارکس و کتاب موسی در منجلاب فساد و تباهی به دست انسان می افتد و این دو ایدئولوژی، بنا را به نجات انسان می گذارند. (انگار!)
یکی رهایی را در مجازات می داند و دیگری انقلابی خانه به دوش می شود و نجات را گذار از سرمایه داری می داند و هردو گرفتار مضحکه ی ایدئولوژی می شوند، ایدئولوژی که آرامش خود را کنار زنی می بینند که در حیاتی ترین زمان هم حاضر به اعتراف کردن ( باور داشتن ) به فساد خود نیست که خود اوج هجویه ی بنیاد گرایی را به نمایش می گذارد.
سیاستمداری که در زمان درست از داخل ساعت بیرون می آید، سوار بر امواج از این آشفته بازار فربه تر می شود. در این میانه فرودست ترین طبقه اجتماعی تولید می گردد: انسان عاشقِ پاک که به آسانی و بدون حکم مجازات می شود.( تف به این نقش !)
نمایش همه این تناقضات و نازیبایی ها در فضای ِ به جای اکسپرسیونیستی، توسط هنرمندان خستگی ناپذیری خلق می شود که به حق به تماشاگرش احترام گذاشت. همگی موفق تر باشید...