نقد احمدرضاحجارزاده بر "نمایش یک فیلم مستند داستانی"
روزنامه هفت صبح/دوشنبه 27 مهر
جدایی مرجان از فرهاد
چرا باید این نمایش را دید؟/ طی ده سال گذشته، تولید و اجرای نمایشهای اجتماعی افزایش چشمگیری داشته و این رویداد،نشان از التهابی است که جامعه را فرا گرفته و هنرمندان را به واکنش یا اعتراض با ابزار موثر هنر وا داشته است. سعید هاشمیپور در نمایش «یک فیلم مستند داستانی» سراغ یکی از شدیدترین و مهمترین معضلهای اجتماعی این سالها، یعنی خیانت رفته،و چه خوب که پرداختن به این موضوع، بهانهیی شده تا پای دیگر مسائل و مصائب اجتماعی مثل تعرض به نوامیس، بیکاری،فقر و سرقت نیز به میدان کشیده بشود. نمایش «یک...»،اثری ساده و بیادعاست و مانند نام نمایش،اصل را بر صداقت و مستندگرایی گذاشته است.از اینرو در هیچکجای نمایش،ردی از اغراق و خیالپردازی نمیبینیم. جهان اثر مطابق بر همان است که در فضای جامعه و اطراف خود میبینیم.داستان با یک گره کوچک شروع میشود.مرجان ـ ریحانه سلامت ـ نسبت به همسرش فرهاد ـ اتابک نادری ـ شک کرده و دچار توهم خیانت از سوی او شده.در حالیکه به تدریج و برحسب آنچه از روابط کاری و اجتماعی فرهاد میبینیم،سؤظن مرجان برای ما تبدیل به حقیقت میشود و از این پس تا پایان کار، باید به تماشای اثبات ادعای مرجان در مورد خیانت همسرش و احقاق حق او بنشینیم.هاشمیپور در نمایشنامه «یک...»، با طرح چنین داستانی و قراردادن مرجان و تیم تکنفرهاش برابر لشکر فرهاد و همدستانش،موقعیتی دراماتیک برای نمایش مظلومیت زنان کشور و نقد جامعه مردسالار خلق کرده است.کارگردان نمایش در این فرصت علاوه بر طرح موضوع،از دلایل خیانت برخی مردها و بیتفاوتی
... دیدن ادامه ››
و بیتعهدی ـ بخوانید بیغیرتی ـ آنها به زنانشان میگوید،و جالب اینکه مساله خیانت یا درک همسران را به یک طیف و طبقه خاص معطوف نکرده،چه اینکه میبینیم حتی در سطوح پایینتر جامعه،افرادی مانند اعظم ـ سولماز نادری ـ نیز از بدرفتاری و بیاعتمادی شوهرانشان مصون نمانده و ناخواسته به ورطه جنایت و بزهکاری کشیده شدهاند.از این منظر،در نقطه مقابل اعظم،خشونت مرجان ـ در مقام زنی تحصیلکرده و هنرمند ـ و اصرارش برای کشتنِ مجرم هم منطقی جلوه میکند،چون او حتی از شوهر قانونیاش بیمهری دیده و جایی که انتظار میرفته،او را بیمسوولیت در قبال ناموس خود دیده است.هرچند چنین نمایشهایی علاوه بر هشدار عمومی به مردم،ناخواسته موجب ایجاد نوعی بدبینی به همنوعان و ترویج ناامنی در جامعه میشود. برای نمونه دقت بکنید به صحنهیی که اعظم و برادرش به عنوان خریدار،وارد خانه مرجان میشوند،ولی ناگهان به او حمله کرده و اموالش را به سرقت میبرند.البته پیداست که هاشمیپور در نشاندادن چنین موقعیت واقعگرایانهیی ناگزیر بوده و مرتکب اشتباهی نشده،چراکه مخاطب میتواند آسیبهای اجتماعی از ایندست و بدترش را هر روز در صفحه حوادث روزنامهها بخواند. بدِ ماجرا آنجاست که هاشمیپور،در پایان ماجرا و پس از بُرد ـ یا باخت؟! ـ مرجان در این بازی تلخ،هیچ راهکاری برای حل معضل نمیدهد.او تنها نمایشگر یک موقعیت موجود در جامعه است و درمان آن را به مسوولان و متولیان امر واگذار میکند. بیشک نگاه چندبعدی نویسنده «یک...» به جامعه و آسیبهای برخاسته از آن،امتیاز طلایی نمایش است.در کنار متن اما کارگردانی هم تا حد قابلقبولی سرشار از ایدههای خلاقه و کاربردی است؛ از دکور پرتابل و دوسویه نمایش گرفته تا کاربرد ویدیوپروجکشن و تیتراژ نمایش در فیلم پایانی.دکور نمایش که گاهی تغییر جهت میدهد تا مخاطب زندگی فروریخته فرهاد و مرجان را از زوایای مختلف ببیند و قضاوت بکند،ایده خوبی برای ایجاد تعلیق و گرهافکنی در داستان و ساختار نمایش است. بازیگران با وجودی که در نقشهاشان پذیرفتنیاند و خوش نشستهاند،ولی در کیفیت بازیشان دوگانگی دیده میشود.اتابک نادری و ریحانه سلامت در یک سوی ماجرا خیلی خوبند و مهران مرادی و سولماز نادری در دیگرسو چند پله پایینترند،گرچه بازی آنها به هیچوجه ضعیف و آزارنده نیست، بلکه میتوانستند کمی قدرتمند و همسطح همبازیهاشان ظاهر بشوند. با وجود این، نباید کتمان کرد «یک فیلم مستند داستانی» جزو نمایشهای اجتماعی خوب دهه نود است که باید به لحاظ متن و شیوه اجرایی مورد توجه ویژه قرار بگیرد تا با جذب مخاطبان فراوان،زنگ خطر یکی از مهمترین آسیبهای اجتماعی امروز کشور را به صدا درآورد و سبب هوشیاری زوجها و مسوولان بشود.