نام افروز فروزند برای من عجین شده با نمایش "اتاق رویا". نمایشی درخشان که شاید بتوان گفت جزء انگشت شمار نمایشنامههای درخشان دربارهی جنگ است. تک تک لحظههای نمایش هنوز در ذهن من زنده است با دیالوگهای درخشان و اثرگذار و عمیق. اولین نمایشی بود که به تماشایش نشستم و مرا شیفتهی تئاتر کرد و تصور میکردم که همهی نمایشها به همین زیبایی است. اینکه تصور آن روزِ من چقدر با واقعیت امروز مطابقت دارد، بماند.
... و حالا با نمایشی دیگر از این نمایشنامهنویس مواجه شدم که باز هم دنیای مرا دگرگون کرد. "بهمن" چنان بر سر مخاطب هوار میشود که گریزی از ویرانگریاش نیست. زمانی که از سالن نمایش پا بیرون گذاشتم مانند این بود که خود را از زیر بهمن بیرون کشیدهام. از زیر آوار بیاخلاقیها، بی تعهدیها، بی مهریها، بی اعتناییها و ... خود را به بیرون سالن پرت کردم اما این اول راه بود. تازه متوجه شدم که درست در قلب این وضعیت هستم: میان مردمی که چند دقیقهی پیش روی صحنه به تلخی اما به درستی افشا شده بودند. که اتفاقا" یکی از آنها خودم هستم.
نمایش "بهمن" همانند نمایشنامههای دیگر فروزند سرشار از دیالوگهای روان و زیبا و درخشان است که به راحتی میتواند همه را درگیر وضعیتی کند که ممکن است هیچ آشنایی با آن نداشته باشند و این مهارت نمایشنامهنویس است. خسته نباشید میگویم به افروز فروزند که بعد از سالها تئاتری شگفتآور و درخشان روی صحنه برده و تبریک میگویم به خودمان که دوباره آثار او را روی صحنه میبینیم.