من چشامُ باز کردم ، چشام افتاد توو چشاش. می دونی چشاش خیلی آشنا بود ، چشاش معصوم بود ، آدم دلش می خواست با خودِ چشاش ازدواج کنه ، چشاش منُ می برد به چند سالِ پیش. به اون موقع که دنشجو بودم.
به همون دوره ای که توو آزمایشگاهِ دکترا نشسته بودم وسطِ زر زرای استاد یه دفعه یه دختری درِ کلاسُ باز کرد اومد توو ، تا چشاشُ دیدم بلند گفتم : بـــــــــــر پــــــــــــــــــا . همه بلند شدن ، حتی استاده.
(نمایش مثل شلوار جین آبی - نویسنده و کارگردان: احسان گودرزی)