" داستان زندگی تو اولیس، سیاهیِ عمیقِ بزرگیه که نمیشه روبروش نایستاد و بهش خیره نشد. تو درست مثل یک مغاک میمونی. میشه ساعتها روبروی تو ایستاد و به سیاهیِ داخلت نگاه کرد، بدون اینکه بفهمی انتهای این تاریکی کجاست! یک متر جلوتر یا صدها کیلومتر دورتر؟ انگار که آدم داره به انتهای دنیا نگاه میکنه."»