در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نماینده گروه اجرایی درباره نمایش نگاهمان می کنند: پرده‌ها رو بکش! یادداشت جواد طوسی منتقد سینمایی و حقوقدان بر نمایش&qu
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:02:26
پرده‌ها رو بکش!
یادداشت جواد طوسی منتقد سینمایی و حقوقدان بر نمایش"نگاهمان می کنند"

نمایشنامه «نگاهمان می‌کنند» به کارگردانی محمدرضا اصلی این روزها در تماشاخانه مسعودیه واقع در میدان بهارستان (عمارت مسعودیه) روی صحنه است. متن این کار که به وسیله خانم نغمه ثمینی نوشته شده، سه موقعیت نمایشی را شامل می‌شود. ثمینی را از شروع فعالیتش در حوزه نقدنویسی و همکاری با مجله فیلم می‌شناسم. ولی او خیلی زود مسیر بعدی‌اش را با ادامه تحصیل در رشته ادبیات نمایشی و کارشناسی ارشد سینما از دانشگاه هنرهای زیبا و دکترای پژوهش هنر از دانشگاه تربیت مدرس مشخص کرد. ثمینی طی این مدت چندین نمایشنامه و فیلمنامه نوشته و نگارش فیلمنامه سریال خانگی «شهرزاد» را با حسن فتحی انجام داده که با استقبال زیاد مخاطب روبه‌رو شده است. این پیش‌زمینه و شناسنامه اجمالی را از آن جهت مطرح کردم تا به این نکته برسم که نغمه ثمینی اصولا ترکیبی بین تئاتر و سینما دارد. همین نمایشنامه «نگاهمان می‌کنند» در عین حالی که یک قالب سه‌پرده‌ای تئاتری دارد، به یک فیلمنامه سه‌اپیزودی نیز شبیه است. آدم‌ها و موقعیت‌ها و ادبیات حاکم بر فضا محصول یک جامعه‌ به ظاهر مدرن هستند که هنوز در بطنش ریشه‌های سنتی وجود دارد. استتار و پرده کشیدن ترجیح بند (موتیف) «نگاهمان می‌کنند» است. در واقع، روزمرّگی بیمارگونه و جنون‌آمیز و هذیانی آدم‌ها در محیطی می‌گذرد که اغلب‌شان بر پایه‌ ذهنی بدبین، روی آلودگی‌ها و چشمان ناظر و کنجکاوی که به آنها زل زده شده، پرده می‌کشند. صدای آژیر همواره در دل این محیط پرتنش و ناآرام شنیده می‌شود و مرز میان عشق و نفرت، اعتماد و شک و تردید و بدبینی، هویت ... دیدن ادامه ›› و بی‌هویتی، گم و ناپیداست. دو زوج قسمت‌های اول و دوم نمایشنامه (نازی و نیما/ ژاله حکمت‌نیا و حمید صولتی)، الگوها و نمایندگان طبقه متوسط سردرگم و پریشان احوال و پادر هوایی هستند که قبلا نشانه‌ها و مناسبات و بدگمانی‌ها و پنهان‌کاری‌های‌شان را در سه‌گانه اصغر فرهادی (چهارشنبه‌سوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین) شاهد بودیم. نغمه ثمینی و محمدرضا اصلی در مقام نمایشنامه‌نویس و کارگردان بدون ملاحظه و با نگاهی واقع‌بینانه از این طبقه خالی از فضایل اخلاقی پرده‌برداری می‌کنند و موقعیت معاصر بغرنج‌شان را به نمایش می‌گذارند. در قسمت اول با دنیای متزلزل یک زن دچار پارانویا و همسر وامانده میان ابراز عشق و عصبیتش روبه‌رو هستیم. ریشه‌های این رفتار نامتعادل در یک بیان مینی مالیستی افراطی بازتاب می‌یابد. این معصومین و قربانیانی که مدام به هم توهین و پرخاش می‌کنند و فرصتی به عاشقانه‌های زودگذرشان نمی‌دهند، انگار دارند خودشان سلول‌های سرطانی وجودشان را تشریح می‌کنند و این‌گونه و با این ادبیات خودزنی می‌کنند و همدیگر را به گند می‌کشند: «روانی، دیوونه/ آره من روانی‌‌ام/ روشنفکرها ذهنشون باد می‌کند، شماها همه‌تون حامله‌اید.» در قسمت دوم، زنی به شک و بدگمانی رسیده (ژاله حکمت‌نیا)، همسرش (حمید صولتی) را دورادور می‌پاید و در موردش نزد دختری جوان داوری می‌کند. جملات دوپهلو و اقرار و حدیث نفس این زن میانسال نازا برای دختری که مسائل و تناقضات شخصیتی خودش را در این دنیای غریب معاصر دارد، چه نقطه‌ امن و روشنی می‌تواند باشد؟ در چنین فضای متشتت و نامطمئنی، این جمله ژاله در ذهن‌مان باقی می‌ماند: «بعضی وقتا دنبال حقیقت می‌ری، بعضی وقتا خودش بهت می‌گه.» در قسمت (یا پرده) سوم، پرده دیگری از این دنیای پرعیب و نقص رو می‌شود: ابراهیم چاردونگی فلاحتی بچه کوچه پس‌کوچه دروازه دولاب که برای گذران زندگی‌اش با فرهنگ این زمانه کنار آمده و تن به استحاله کثیفی داده و زاغ آدم‌ها را چوب می‌زند و کاسبی می‌کند، با همسر ژاله یعنی حمید صولتی رخ به رخ می‌شود و در گذر از یک رجزخوانی بی‌نتیجه نهایتا هردو پی می‌برند که رونوشت برابر اصل هم هستند و در یک اجا ایستاده‌اند! حمید صولتی در اصل بچه گود عرب‌ها، در کنار ابراهیم چاردونگی... چقدر کلام آمیخته با همزیستی مسالمت‌آمیز آن دو هولناک است: «از فردا می‌ریم سر کارمون، من تکثیر می‌شم، تو حمله می‌کنی.» ملحق شدن نهایی بقیه آدم‌های قافیه باخته یعنی نازی و نیما و ژاله به آنها، بیانگر واقعیتی تلخ است، نهضت پنهانکاری و نقش بازی کردن و تحمل کردن ناگزیر هم زیر یک سقف ادامه دارد. و باز دوری باطل همراه با تداوم کشیده شدن پرده‌ها روی واقعیت جاری. اما کنار آمدن با این میزانسن پایانی و رها کردن این جماعت ره‌گم کرده به امان خدا، چقدر با روح هنر متعهدانه (در تعریف امروزی‌اش) همخوانی و همراهی دارد؟ ظاهرا برای این سوال، جامعه بدون آرمان پاسخی ندارد
مهدی حسین مردی این را خواند
فربد زمانی و شاهو منبری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید