نگاهی بر نمایش «#گرگ دختر»
زورآزمایی عشق و قدرت
#علی رحیمی
خبرگزاری تسنیم (۱۱ خرداد ۱۳۹۵)
مردان روستا دل در گرو دختری دادهاند که در اعتراض به رفتار خشن آنان در کشتار حیوانات، به گوشهای از جنگل پناه برده و از مردم دوری میکند؛ اما در دل جنگل متوجه حضور نامریی چوپانی به شمایل پلنگ میشود که به عشق نینوازی دختر آرام آرام پایش را در محیط زندگی او میگذارد و در نهایت پیوند عاشقانه مینا (گرگ دختر) و مرد پلنگ چهره شکل میگیرد. مردان روستا که حاضر به تحمل این عشق آرمانی نیستند به فکر از بین بردن عاشق میافتند و در نهایت تراژدی
... دیدن ادامه ››
مرگ خلق میگردد.
این خلاصهای از نمایش «گرگ دختر» است، نمایشی که این روزها به کارگردانی «#عباس عبدالله زاده» در تماشاخانه #سنگلج روی صحنه است.
جانمایه این نمایش، داستانی کهن از مردم مازندران در خصوص عشق یک پلنگ به دختری به نام میناست که عبداللهزاده با افزودن داستانکهایی برآن، در ظاهر بنا دارد ضمن بازسازی این داستان فولکلوریک، مخاطب را نیز با فرهنگ بومی مازندران و برخی آداب و رسوم آن منطقه از جمله بازی زوندی، قاشق زنی و ... آشنا کند؛ اما با نگاهی عمیقتر بهراحتی میتوان بر تأکید نمایش بر «یکه سالاری یا اتوکرات» در جامعه سنتی ایران -نه در مفهوم فردی که قدرت را به زور کسب کرده است؛ بلکه در مفهوم فردی که قدرت خود را به واسطه رسوم و سنتهای اجتماعی کسب کرده است- و زورآزمایی آن با عشق صحه نهاد.
عبدالله زاده خیلی ظریف و هوشمندانه در صحنههای اولیه نمایش این تفکر را به مخاطب القا میکند که هرکس به واسطه میزان قدرتی که جامعه برایش متصور است، مورد احترام سایرین قرار میگیرد. حال این ویژگی میتواند به واسطه مرد بودن برای زنان باشد یا به واسطه توان یک مرد در کشتن حیوانی قدرتمند باشد نسبت به سایر مردان.
وی برای تداعی این موضوع در ذهن مخاطب، در گام اول با ایجاد تغییر در لباس مردان روستا و مزین نمودن آنها به مهمترین حیوان شکار کرده، جایگاه سلسله مراتب قدرت در روستا را به نمایش میگذارد و در ادامه داستانکهایی از این نمایش را به همین موضوع اختصاص میدهد: تغییر رئیس شکارگران روستا، خوشحالی زاید الوصف دختری که قرار بود با رئیس شکارچیان ازدواج کند، نوع نگرش سایر دختران روستا به ازدواج دختر و ... از جمله داستانکهایی بودند که به منظور هدایت نگاه مخاطب به این سمت به نمایش درآمدند؛ و در دل القای همین تفکر است که واقعیت اصلی داستان یعنی عشق -نیرویی که به راحتی هر قدرتی را به تعظیم وامیدارد- رخ مینماید.
در حقیقت عبدالله زاده در این نمایش به دنبال زورآزمایی عشق و قدرت است و میخواهد مخاطب را به این درک برساند که عشق از جایگاه والاتری نسبت به قدرت برخوردار است و این موضوع در پردهای که «گرگ دختر» شرط میگذارد که راه قبول ازدواج، شکار پلنگ است و تصادم این موضوع با حضور نامرئی چوپانی به شمایل پلنگ -که پس از کشته شدن گوسفندانش از دیار خود خارج شده و به عشق نی نوازی گرگ دختر آرام آرام پایش را در محیط زندگی او میگذارد و عاشقش میشود- به اوج خود میرسد.
تصادم این دو رویداد از صحنههای منحصربهفرد این نمایش محسوب میشوند و در هر دو صحنه عشق بسان یک نیرویی پرتوان رخ مینماید، به ویژه در صحنه دوم که چوپان عاشق گرگ دختر میشود چرا که گرگ و چوپان دشمنان قسم خورده یکدیگرند و این تضاد وقتی به پیوند عاشقانه آنها مبدل میگردد به نوعی میتواند نشانه صلح در طبیعت نیز لقب گیرد و این اصلیترین نتیجه داستان فولکلور یک خطی مازنیهاست و بیشک پایان نمایش در همین بخش، میتوانست ایدهالهای مثبتی را به مخاطب القا کند اما عبدالله زاده پا را از واقعیت داستان هم فراتر مینهد و در صحنههای نهایی با بهرهگیری از قدرت کاریزماتیک «ببری» بار دیگر «قدرت» را به جان «عشق» میاندازد. هرچند در این رقابت ناجوانمردانه نیز گرگ دختر پس از قتل چوپان توسط مردان روستا، خودکشی میکند و نشان میدهد که عشق همچنان پایههای اصلی زندگی است.
به هر تقدیر، نمایش گرگ دختر را باید یک تعبیر خلاقانه از یک روایت تاریخی نام نهاد که جلوههای از واقعیت روحانی حاکم بر زندگی گذشتگان را به تصویرکشید. واقعیتی که با اندکی تأمل میتواند برای امروزمان نیز درس عبرتی محسوب شود.