درود
بعداز ظهر اول بهمن 94، اولین باری بود که با عموخشایار همراه شدم. انسانی که مصداق کامل "درخت هر چه پربارتر، افتادهتر" است. از آن آدمهایی که کم پیدا میشوند و فرصت هم نشینی و هم صحبتیشان را باید قدردان بود. بنابراین، این بار، نام خشایار دیهیمی شرط لازم و کافی برای حضور بود و صبح جمعه 28 خرداد راهی شدیم.
دریاچه آبی بود و زلال و زیر سقف نیلگون آسمان میدرخشید. زمانی را در دامان طبیعت سپری کردیم و رفتیم تا همنشینی و صحبت با عموی مهربان و خوبمان را شروع کنیم. حرف بسیار زدیم، از ترجمه، از عشق به هر آنچه که انجامش میدهی، از اینکه جهان و نگاه نویسنده بایستی در جهان تو تجلی کند تا بتوانی آن را به رشته تحریر دراوری، از عشق به وطن و اعتقاد به انجام کار درست بدون ترس و واهمه.
دیدار با عموخشایار، در کنار دوستانی پرانرژی و دوست داشتنی، همیشه میتواند خاطرهای به یادماندنی را رقم بزند.
سپاس از تمامی کسانی که چنین فرصتهایی را به ارمغان میآورند.