نمایش پرتقال های کال، اجرای 06/05/95
داستان: با اینکه زمان نمایش 90 دقیقه بود انگار یه نمایش سه ساعته رو تماشا کردیم، شاید به خاطر اینکه تو این مدت اتفاقات زیادی افتاد و مکالمات زیادی جاری شد، انتهای نمایش داستان روی دیگر خودشو نشون میده و برای تماشاگر وقتی نمایش تموم میشه انگار داستان دیگری در ذهن شروع میشه، شروع به حلاجی می کنیم، یه بار همه چی رو مرور کنیم بفهمیم چرا نقش نویسنده معروف داستان (با بازی خانم پانته آ پناهی ها) اینقدر مشتاق مرگ بود و چرا قبل اینکه کشته بشه خودشو میکشه، حتی شاید قبل اینکه خودشو بکشه مرده...
کشتن دوست داشتنی ترین آدم روی زمین، تجربه اجباری ای که تبدیل به کتاب های پرفروش میشه و نویسنده رو معروف میکنه...
صحنه: طراحی صحنه و دکور خیلی عالی بود، در یک فضای مستطیل شکل همه چی از هم متمایز بود و فضای هتل کاملا قابل تجسم بود: اتاق ها با در ها و پنجره هاش، راهرو، لابی، پذیرش، کافه، نمای برج ایفل از پنجره، تنها مانیتورها بود که تمرکز منو به هم زد (هر چند ایده جالبی بود)
بازیگران: بازی خانم ستاره پسیانی فاقد احساس بود، انگار بازیشون فقط صدا بود و حرکت که این صدا و حرکت هماهنگ هم نبودن، خانم الهام کردا وقتی
... دیدن ادامه ››
وارد صحنه میشه یه فضای خاصی رو وارد نمایش میکنه، انگار جوهره احساس به نمایش پاشیده میشه، بازی آقای سعید چنگیزیان خوب بود مخصوصا در صحنه های مشترک با خانم الهام کردا، زوج خیلی هماهنگی هستن، ... و اما خانم پانته آ پناهی ها خیلی عالی غم و غصه رنجی رو که سالها متحمل شده به تماشاگر منتقل میکنه
نورپردازی: با نوپردازی مناسب خیلی راحت محلی رو که تماشاگر باید روش تمرکز می کرد و وقایع رو از اونجا دنبال می کرد مشخص می شد.
عبارات
تو چقدر قشنگی (شاید در متن اصلی واژه دیگری بوده و در اجرا از "قشنگ" استفاده شده، به هر حال آنچه مد نظر است احساسی است که در این واژه و البته در اجرا وجود دارد): خیلی از ما تا حالا ممکنه این حرفو به کسی زده باشیم یا حداقل دلمون میخواسته بزنیم، شاید هم این جمله رو به خودمون گفتن، احساسی که در این جمله هست نه زیبایی ظاهری طرف مقابل بلکه درک زیبایی درون هست، درک مهربان بودن و خیرخواه بودن که حتی ممکنه فقط با یک نگاه حاصل بشه و چه بسا صمیمیتی ساده و مستدام (مانند آنچه در نمایش رخ داد) برقرار کنه.
بوی نان تازه: این مورد از اون چیزایی بود که خیلی عالی حسی که خانم پناهی ها در اجرا گرفته بود رو درک میکردم چون من هم با بوی نان تازه مست میشم...
نارنجی سبز: ترکیب دو رنگ گاه در تضاد با هم، گاه هماهنگ به هر حال تجسمشون با هم خیلی جالبه، در حین نمایش منو یاد شعرقیصر امین پور انداخت، ای کبود ارغوانی، ای بنفشابی...
موردی که در نمایش وجود داشت اجرای آمیخته با طنز بود که باعث شد انتهای نمایش تماشاگر سنگینی زیادی رو متحمل بشه، اگر اجرا ها جدی تر و در بعضی موارد ساختگی نبود (مثلا زمان شکنجه کارگزار نویسنده) تماشاگر خودش رو برای آن روی دیگر داستان آماده می کرد، ضمن اینکه قطعا این طنازی ها در داستان اصلی نبوده و به اجرا اضافه شده که شایسته این هنر "قشنگ" نیست.