در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سیدمحمدجواد مویدیان درباره نمایش چاروسی: و هو السلام یک سلول و یک چهارپایه! تمام داشته‌های "امیرآرتیست&q
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:16:47
و هو السلام
یک سلول و یک چهارپایه!
تمام داشته‌های "امیرآرتیست" برای روایت آخرین روزهای عمرش. برای گفتن ناگفته‌هایی که باید بگوید؛ چه دیگران باور کنند، چه نکنند...
برای پا برهنه دویدن وسط داستانی که تا "چاروسی"... "سه روز دیگه چاروسی" فرصت زیادی برای گفتن‌ش باقی نمانده.
برای روایت حلق خشک و چشمان گود افتاده و شاید شُرِّه‌ی خِفَّت‌باری که همه‌اش بر گُرده‌ی طنابی است که خِفت‌چپان گردنش می‌کنند تا بعد از "چار" و "سی" تاب‌تاب عباسی کند!
برای روایت مادرش؛ رفیق‌ش؛ لیلی‌اش...
و درد دل ... دیدن ادامه ›› برای کریم‌ش.
برای روایت "آش سرخ پشت پا"یی که روی برف ریخته و امیرآرتیستی که: "مست می‌رود! مست باد و درد و برف..."

"چاروسی" با متن قوی، پر لهجه و ریتم تند روایی، نمونه‌ی بسیار خوبی از بهره‌مندی مونولوگ در عرصه‌ی تیاتر است. به‌کارگیری طراحی صحنه و لباس مینیمال و نیز بلک‌باکس خالی از هر چیز اضافی؛ فضایی بسیار مستعد برای توصیف تنهایی، انزوا و میزانسن مالیخولیایی یک اعدامی تا لحظه‌های آخر را مهیا می‌کند. روایت رفت و برگشتی داستان زندگی امیرآرتیست با ضرب‌آهنگی تند، همراه با لهجه‌‌های محلی و اصطلاح‌های پامناری، تماشاگر را وادار می‌کند تا تمام تمرکز خود را بر روی مونولوگ‌های پر فراز و نشیب، اکت‌های ایستا و بازی‌های زیرپوستی بازیگر جمع کند که مبادا چیزی از داستان را از دست دهد. بیان سریع خسرو امیری که به خوبی نشان‌دهنده‌ی سرعت گذار آخرین لحظات عمر امیرآرتیست است، به روشنی قوت پایش‌های میدانی چندساله‌ی وی از محیط حقیقی زندانیان محکوم به اعدام را می‌نمایاند. و کوروش شاهونه کسی است که به خوبی می‌تواند امیر آرتسیت توبه‌کرده را به‌جای دیگر شخصیت‌های داستانش بگذارد و آن‌ها را بازی کند تا تماشاگر شاهد مونولوگی خسته‌کننده و تک‌بعدی نباشد و هم امیر را ببیند، هم رفیق امیر را؛ هم سروان را ببیند، هم سرباز وظیفه را؛ هم پیکان مسافرکش را ببیند، هم دندان شکسته را؛ هم کلت را ببیند، هم چاقوی زنجان را؛ هم کریم را ببیند، هم موذن مسجد را؛ هم لیلی را ببیند، هم دست سگ کوچه‌ی لیلی را؛ هم خون را ببیند، هم آدم برفی که پاهایش از برف بیرون است و امیر آرتیستیی که: "مست می‌رود! مست باد و برف و درد..."

مست بگذر ز منِ بی‌خودِ مجنون، کین درد
با سگِ کوچــه‌ی لیلــی همه شب واگویم
محمد رحمانی، شکوفه و سفیر شاهد این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید