نگاهی میان آینه
نگاه من به خودم نیست
نگاه از من است تا کسی میان من
کسی که
خوب میشود فهمید ربطی به من ندارد
سفریست
به سمت مزار کسی
که سعی میکند نمیرد
چه خنده دار حالتیست
گور و مرده ای که به تکانی... اشکی .... نفسی
تمام میشود و برمیگردد
نگاه من به من میان آینه
سکوتیست
میان
... دیدن ادامه ››
مردی که در من جا ماند
و زنی که در من مرد
سرم را بلند میکنم
عشق مایه آرامشی بود
که دسته اش
برنده تر از تیغه اش از آب درآمد....
عشق چاقویی بود
که یک سرش نوازش و سوی دیگرش زنجیر
عشق آن روی دیگر مرگ بود
ولی رحم و دلسوزی مرگ را نداشت
به مردنم می اندیشم
و با قطره اشکی
هنوز چنگ میزنم بر لبه ی این گور.....