در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | Nouri درباره نمایش ماتریوشکا: نقدی فرمالیستی بر نمایش ماتریوشکا نوشته، طراحی و کارگردانی پارسا پیروز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:23:14
Nouri   (nouri_hm)
درباره نمایش ماتریوشکا i
نقدی فرمالیستی بر نمایش ماتریوشکا نوشته، طراحی و کارگردانی پارسا پیروزفر

یک طنز بدون لودگی

هنردستان/ رضا آشفته:

ماتریوشکا برگرفته از 8 داستان کوتاه آنتون چخوف روسی است که دربرگیرندۀ طنز انتقادی و اجتماعی است و پارسا پیروزفر در مقام نویسنده (اقتباسگر)، طراح، بازیگر و کارگردان همه هنر خود را ابراز داشته که به اثری تالیفی و با امضای ویژه خود برسد. البته این هم نوعی تجربه است و می­تواند هم خلاقه هم به شمار آید و هم شاید دیگر از سوی این هنرمند تکرار نشود.

اهمیت کار در مقام دراماتورژ و اقتباسگر بسیار شبیه به آن چیزی است که نیل سایمون آمریکایی در ... دیدن ادامه ›› پزشک نازنین انجام داده و در آنجا 11 داستان کوتاه و در اینجا 8 داستان کوتاه که در کل نیز سه داستان مشترک در این دو اقتباس وجود دارد، برای یک متن نمایشی گزینش کرده اند. در پزشک نازنین یک نویسنده، شاید به نمایندگی از چخوف، در نقش راوی در میان 11 اپیزود رفت و آمد دارد و به اصطلاح نخ تسبیح است و خط و ربط اپیزودهاست اما پارسا پیروزفر ترجیح داده است که در این 8 تابلوها شخصیتهای مشترک در رفت و آمد باشند که بشود آن فضای مشترک در اجتماع را خط و ربط این تابلوها دانست و درواقع با چنین نگاهی دلایل مدقنی برای چیدمان تابلوها وجود دارد و تماشاگر سردرگم نمی ماند و زیباتر اینکه یک بازیگر همه این نقش ها و تابلوها را بازی می­کند.

بنابراین زیبایی بازیگری پارسا پیروزفر همانا در نقش آفرینی های متعدد است و واقعا تمام تلاش اش را مبذول داشته که برای هر نقش ریز و درشت، مرد و زن، پیر و جوان و کودک بتواند بنابر صداسازی و فیگورسازی های متنوع نشانه های قابل درک و باوری را قرار دهد که در همان مواجهۀ نخست باز هم تماشاگر سردرگم نماند که اینها کیستند و چرا باید یک نفر این همه نقش را بازی کند؟ این روالی است که ما را نسبت به کنش­مندی و تفاوت نقش­ها آگاه می­کند و در حالت بیدارباش قرار می دهد چون به هر تقدیر در این بازی و نمود بازیگری ما با مجموعه ای از کنش­های متفاوت مواجه خواهیم بود. از یک سو این روال هم سخت و پیچیده می نماید و هم تاکیدی بر ارائه تکنیکی بازی ها خواهد کرد که در صورت فراگیری هر بازیگری راه را بر او باز خواهد کرد که راحت تر در ارائه نقش پا به میدان بگذارد و هم اینکه بتواند به لحاظ کیفی نیز بر جاذبه های نقش و نحوۀ ارائه خلاقه نقش آفرینی تاکید کند. شاید فقط در چند لحظه در رفتن از پوست و جلد نقشی به نقش دیگر پارسا پیروز نتوانست صداها را همزمان تغییر بدهد و با همان صدای نقش قبلی به ارائه نقش دیگر پرداخت و این مورد هم اگر نبود در کل ما چندان اشکالی در ارائه این نقش ها نداشتیم و شاید برخی به دلایلی بهتر از بقیه ارائه شده اند چون این دیگر بیشتر از نقش آفرینی به میزان کمیت و کیفیت ارائه نقش هم برمی گشت. برای مثال در ارائه نقش مرد کارمند (ایوان ایوانُویچ چرویاکف) در اپیزود اول، در اپیزود دوم نیز در ارائه نقش دمیتری کولدارف، در اپیزود چهارم در نقش سمیُن ماکسیمُف، در اپیزودها چهارم، پنجم و هفتم در ارائه نقش دکتر کُشِلکُف، و در اپیزود هفتم در نقش ساشا و در اپیزود هشتم نیز در نقش های بازرس پلیس، پاسبان و ساشا توانسته این نشانه های فیگوراتیو و صداسازی را به سرمنشا خلاقه و نابی گره بزند که انگار با کنار هم قرار گرفتن چند بازیگر زُبده و سرشناس این نقش ها دارد بازی می شود و البته مابقی نقش ها هم یا کوتاه هستند و یا نحوۀ ابرازشان چندان نیست که همانند این عناوین یاد شده به چشم بیاید اما در مجموع در این رفت و آمد نقش ها یک بازیگر طوری توانسته ابراز وجود کند که ما دیگر با یک نمایش دقیق با ضرباهنگ و فضاسازی در خور تامل مواجه بشویم که این دیگر کار کارگردانی است.

پارسا پیروزفر با آن قد رعنا و صورت زیبا و چشمهای رنگی شباهت غریبی به مردمان روسیه تزاری دارد و این خود شاید عنصر فعال و پویایی است که بشود با یک بازیگر مجرب در ارائه نقش و ایجاد فضاسازی همه چیز را سمت و سویی خلاقه داد و در این بین او با هوش و حواس درست بر آن است که نسبت به نقش ها و فعل و انفعالات حسی و اداراکی صحنه نیز کم نگذارد که بشود گفت یک تئاتر در جریان است و ضمن لذت بردن می شود از آن به مفاهیم در خور تامل و انتقادی نیز نسبت به اشکالات وارد بر اشخاص و جامعه آگاه شد. خیلی ساده نیز این مفاهیم شکل می گیرند، مرد وسواسی که یک عطسه را تا مرگش ادامه می دهد، یک معلم خجالتی که نمی خواهد نسبت به حق و حقوقش اعتراضی کند، یک جوان بلوف زن که عاشق شهرت است و ماجراجویی می کند، بازرسی که بوقلمون صفت است و هر لحظه به فراخور واقعیت رنگ عوض می کند، یک مجسمه که در آن عریانی نمایان است اسباب خنده و زحمت است اما از آن هیچ گریزی نیست انگار، یک دزد که از زبان وعظ گونه وکیل مدافعش به حال می آید و به گناهانش اعتراف می کند، یک مرد بیچاره که زنش را پاکدامن می داند برای این منظور پای رییس پلیس را به میان کشیده تا همه از ترس جسارت نزدیک شدن به آن زن را نداشته باشند، و جوانی که برای گریز از دختران تحمیلی مجبور است که خود را به جنون ادواری وابدارد و… اینها هر کدام جهانی هستند کوچک اما با مفاهیم درست و قابل تاثیر که درواقع در این تماشایی ترین لحظات بر ما تاثیرگذارند.

در عنصر فضا، طراحی صحنه و لباس نیز دخالت می کند. البته همه چیز به اختصار است؛ یک میز و آباژور و وسایل دم دست و بعد افکتهایی که شنیده می شود و مختصری نیز موسیقی و نورپردازی که در چیدمان و ترکیبی دقیق ما را متوجه مجموعه ای از زندگی های شبیه به هم می کند که در برگیرنده یک جامعه است. این اشتراک و خلاصه گرایی هاست که ما را نسبت به کنشها و جمع بندی آنها دقیق تر می کند و ما از این حس و حالتها متوجۀ بازیگری می شویم که خودش را نیز به درستی کارگردانی و هدایت کرده است و زیباتر اینکه در ورطۀ اشتباه لودگی نیفتاده است و همچنین در ارائه یک طنز نیشدار از آن خطوط اصلی و خط قرمزهای اخلاقی نیز به غلط برای جذب مخاطب بیشتر عدول نکرده است.

به هر روی، ماتریوشکا یک نمایش ایرانی است که با عبور از زمان و مکان در این روزها و در جغرافیای ما رنگ و لعاب قابل تحسینی یافته است و ما در وادی کمدی و طنز دقیقا چنین چیزی را این روزها کم داریم و این نمایش مثال روشنی برای رعایت دقیق اصول طنز و کمدی است که بی هیاهو و به دور از لودگی های رایج توانسته ما را متوجۀ خود گرداند.

http://honardastan.ir/%d9%8a%d9%83-%d8%b7%d9%86%d8%b2-%d8%a8%d8%af%d9%88%d9%86-%d9%84%d9%88%d8%af%da%af%db%8c/
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید