کورههای آدمسوزیِ نازی، هنوز که هنوز است قابلیتهایِ داستانی دارند. همچنان میشود از زوایای مختلفی به جنایاتی که زخمهای عمیقی بر تنِ انسانیت وارد آورده است، نگاه کرد. میشود در عمیق ترین لایههایِ فاجعه غرق شد و قدم به راهی بیبازگشت گذاشت.... حادثه در ویشی، نوشتهی آرتور میلر یکی از همین کندوکاوهای ژرف است. با زاویهای که اندیشه و نگاهِ میلر را به جنایاتِ هولناکِ نازی و کورههای آدم سوزی نشان میدهد. میلر از ما میپرسد آیا انسانیت مرده است و باید مرثیهای برای آن خواند و تمام؟ پاسخی که او به این سوال میدهد البته که تامل برانگیز است و خوانشی امروزی دارد. حادثه در ویشی، قطعا حادثه در حلب، عراق و خاورمیانه است. تلنگر میزند و تا ما را و جهان را از خوابی خودخواسته و گران بیدار کند. جواب این سوال در دستهای ما است. وقتی سروان ارتش، (هومن کیایی) خطاب به اشرافزاده (محمد اسکندری) میگوید: من هم مقصرم، چون میدانستم اینها چه میکنند و سکوت کردم!
تماشایِ «حادثه در ویشی» ضرورتی است که بازیِ هنرمندانهی هومن کیایی، محمد نادری، فرناز رهنما، مجیدی جعفری و دیگران آن را لذتبخش هم کرده است.