تأملی در اجرای «باغبان مرگ» آروند دشتآرای
ناگزیرید گوشهایتان را تیز کنید
اِشا صدر اِشکوری
در میان تئاترهایی که هر روز در تهران به صحنه میروند، آثار نمایشی، ساختاری مشابه یکدیگر یافتهاند. الگوهایی تکرارشونده برای جذب مخاطب، حفظ فروش گیشه و تمرکز بر حوزه طنز و گاه خنداندن مخاطب به هر قیمتی، رویهای قابل بحث است. مسیری که در معنی کلیاش اجتناب از تجربههای نو، شکستن این الگوها و به نوعی حذف جریانهای دیگر تئاتری است که در سراسر جهان مرسوم و رایج است و مخاطبان ویژه خود را نیز دارد.
جریانی که امکان مواجهه با گونههای مختلف تئاتری در سالنها و فضاهای متفاوت را برای مخاطب ایجاد میکند و همه آنها در عین تفاوت در سبک، موضوع و ساختار، استقبال مخاطبان را نیز به همراه دارند. این سالنها و گروههای اجرائی مدام به بستر فرهنگیشان نشان میدهند که هنر نمایش تکبعدی و در یک چارچوب مطلق و آشنا صورت نمیگیرد و در این میان است که حتی گونههایی نو خلق میشوند؛ چیزی که به نظر میرسد در فصل کنونی تئاتر در ایران پیشبینی هم نشده است.
یقینا در چنین بستری نگاههای متفاوت، سادهشده و مفهومی کمتر اجازه تجربه مییابند یا مورد استقبال اهالی تئاتر و مخاطبانش واقع میشوند.
اما
... دیدن ادامه ››
ذات تئاتر - هنر نمایش- مفهومی است برخاسته از دغدغههای روز عصر هنرمندانش که خود و جامعه خویش را به چالش دعوت میکند. تئاترهایی که میتوانند بسیار ساده از منظر بصری ارائه شوند چراکه در پی کنکاش ذهنی مخاطب بیهیچ نقش برجستهای هستند.
«باغبان مرگ» نمایشی هنرمندانه از این دست تئاترهاست. تئاتری که پس از چند سال بهدرستی دوباره به صحنه بازگشته است. شاید امروز ضرورتش بیش از پیش به نظر برسد، چراکه انسانِ معاصر ایرانی این روزها بیشتر درگیر قضاوت و ابرقهرمانهایی است که اجازه کشفشان را به او نمیدهند.
«باغبان مرگ» روایتی چالشبرانگیز است از باغبانی که با وسواس، دقت و ظرافت صحنهها را بدون هیچ اشتباهی میچیند آنهم برای ماندگارشدن؛ گرچه این صحنهها خشنترین و دردناکترین تصاویر عصر او باشند. ماندگاری در عصری که همه اتفاقها با سرعت هرچهتمامتر از یکدیگر فاصله میگیرند و حتی فاجعهآمیزترین اتفاقها در فردای حافظه انسانهای مدرن ردی باقی نمیگذارد. نمایشی تأثیرگذار به قلم محمد چرمشیر و کارگردانی آروند دشتآرای.
نمایشی چهارسویه با دو شخصیت. شخصیتهایی که گرچه رودرروی هم، چشم در چشم هم قرار گرفتهاند اما از دو جغرافیای متفاوت، سرزمینهایی دور و جهانی بیگانه اما جاهطلبانه در مقابل هم نشستهاند. زنی جوان با بازی مارین ونهولک در مقام نویسندهای جویای نام، جوان و در انتظار شهرت و قاتلی زنجیرهای با دستانی ظریف که به آن قله ماندگار دست یافته است، با بازی ظریف آتیلا پسیانی در مقابل هم قرار گرفتهاند، در دو سوی میزی طولانی که منفصل رابطه بین آنهاست. فضایی ساده و سرد که سعی دارد حضور مگسی را در اتاق بازجویی زندان محسوس کند. نکتهای برجسته که در تقابل با بهکارگیری نور و صحنهپردازی نمایش قرار میگیرد.
صحنه نمایش «باغبان مرگ» سعی دارد مخاطب را ناچار به تعاملی ناخواسته کند، او باید مدام دو سوی میز طولانی اجرا را با چشمانش طی کند. دو نقطه منفصل در دو سوی صحنه که نویسنده و قاتل را به موازات هم نشانده است. شکی نیست که متنِ محمد چرمشیر چنان گیراست که شما ناگزیرید گوشهایتان را تیز کنید و کلمهای را از قلم نیندازید. اما آروند دشتآرای صحنه را به چهار قسمت تقسیم کرده است، گویی تشتتِ خشونتِ آرام درون جامعه و رسانههای تصویری او را بر این داشته تا پارههایی از نمایش را گاه به فضای از پیش ضبطشده و گاه به تصویرهای همزمانی بر دو دیوار مقابل تماشاگران در اندازهای بزرگتر از واقعیت ملموس صحنه تقسیم کند. تصاویری که میتوانستند فضا و مکان اجرا را با تقدم و تأخر، عدم همزمانی و ترکیبهای غیرمتعارفشان بیشتر از ترکیبی تکنولوژیک به پیش ببرند و در روند انتقال مفهوم اثر قرار گیرند. چراکه ماهیت نمایش، امری پیچیده است؛ به زبانی ساده، چطور میتوان قاتل ٢٥ زن را دوست داشت؟ چطور میتوان با دستهای قاتل همراه شد؟ چطور میشود قاتلی را هنرمند نامید و هنرمندی را...؟ چطور میشود در عصرِ قطارهای تندرو و رسانههای نو ماندگار ماند؟ یا بهتر است همه این سؤالها را یکی کنیم: ... به چه قیمت باید ماند؟
چنین امر پیچیدهای که در لفافه گفتمانِ آرام یک جنایتکار در آستانه در و زنی زیبا در آستانه پلکان ترقی شکل میگیرد، به نظر میرسد نیازمند ویدئوهایی با زاویه نگاهی متفاوت بر بستری است که نمایش طرح میکند. هرچند به شکل کنونیاش در ایجاد فضا و شکستن واقعیت و رؤیا مؤثر است، اما استفاده از ویدئو بهمثابه رسانهای مستقل امروزه در تئاتر معاصر نیازمند توجه به عناصر این مدیوم نو است.
«باغبان مرگ» آروند دشتآرای تئاتری است که به شکلی روان، ساده و صادقانه روایت میشود، امری که شاید در بسیاری از آثار نمایشی این روزها فراموش شده است. این اثر در گونهای دیگر فارغ از زرق و برقهای این روزهای صحنههای تئاتر ایران به تعریف تئاتر بازمیگردد، تئاتری که باید بازی درخشان آتیلا پسیانی را در آن ببینید و بترسید؛ آنهم در روزهایی که مدام مرگ در مقابلمان ایستاده است، جراید و فضای مجازی سرشارند از اخباری با پرچمهایی سیاه، روزهایی که مرگ دارد عادی میشود.
بعد از خودمان بپرسیم: «... به چه قیمتی؟».
تئاتر «باغبان مرگ» تا پایان دی ٩٥ در سالن استاد همیشههای تئاتر «حمید سمندریان»، هر شب ساعت شش عصر به صحنه میرود.
http://sharghdaily.ir/1395/10/15/Main/PDF/13951015-2768-10-28.pdf