در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال کمپانی هنرهای اجرایی ویرگول | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:01:37
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
فروش چهارشنبه 24 آبان ماه نمایش "بین خودمان باشد" به هموطنان داغ دیده تقدیم می گردد.
*مریم*، محمدرضا دانش و کیارش مسیبی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

گفت‌و‌گوی ابتکار با «آروند دشت‌آرای» درباره «بین خودمان باشد»
دیگر حقیقت‌ها را در تئاتر نمی‌گوییم بزرگنمایی قلم کوچکنمایی قلم بازگشت فاطمه رنج‌اندیش
در تیزر نمایش «بین خودمان باشد» بازیگران خودشان را معرفی می‌کنند و خیلی رک می‌گویند، قرار نیست بازیگران معروف و سلبریتی را روی صحنه ببینید، پس اگر چنین توقعی از یک نمایش خوب دارید، «نیایید و تئاتر ما را نبینید!» این تیزر بهترین معرفی برای نمایش از ماحصل کارگاه‌های چندساله آروند دشت‌آرای است. به اعتقاد کارگردان تیم «نقطه، ویرگول» با این هدف شکل گرفت که این بچه‌ها روی خودشان کار کنند تا تئاتر به شناخت بهتر از خودشان کمک کند، نه اینکه بازیگر شوند.
در حقیقت «بین خودمان باشد» روایتی متفاوت از خاطرات کودکی، روزمرگی‌ها، رویاها، اشک‌ها و لبخندهای تک‌تک آدم‌های جامعه است. هر کدام از ما می‌توانیم یکی از شخصیت‌های این نمایش باشیم. به شرط اینکه جرات حرف زدن داشته باشیم. البته خیالتان راحت باشد هر چه بگویید، بین خودمان می‌ماند.
نمایش «بین خودمان باشد» از همان چهار سال پیش که برای نخستین بار اجرا شد، چطور ... دیدن ادامه ›› شکل گرفت؟
همیشه دوست داشتم ورک‌شاپ‌هایی با ایده بین رشته‌ای برگزار کنم. هیچ‌وقت دوست نداشتم هزینه‌ای برای این ورک‌شاپ‌ها دریافت کنم. حتی نمی‌خواستم تست استعدادشناسی بگیرم. هدف این بود که از هر کسی که فقط انگیزه دارد و می‌خواهد در تئاتر، حرفه‌ای شود دعوت کنیم، تا کنار همدیگر کار کنیم. اولین دوره این ورک‌شاپ‌ها چهارسال پیش آغاز شد. ورک‌شاپ‌های ما 18 ماه به صورت رایگان برگزار شد. رایگان بودن آن‌ها باعث شد علاقه‌مندان زیادی شرکت کنند. البته بعد از 10 ماه تعداد محدودتری ماندند. به این ترتیب تصمیم گرفتم بر اساس کسانی که ورک‌شاپ را ادامه دادند، نمایشی را اجرا کنیم تا پروسه حرفه‌ای شدن این بچه‌ها سریع‌تر اتفاق بیفتد. در واقع ایده اجرای «بین خودمان باشد» به همین صورت شکل گرفت، من معتقدم بودم این نمایش (اسپیک پرفورمنس) به حرفه‌ای شدن آن‌ها کمک می‌کند. با گذشت چهارسال حالا تعدادی از بچه‌های این ورک‌شاپ، بازیگران خوبی شده‌اند که تئاتر را به صورت حرفه‌ای پیگیری می‌کنند.
در دوره‌های ابتدایی برگزاری ورک‌شاپ‌های شما، دورادور در جریان حضور علاقه‌مندان به بازیگری بودم. بعد از مدتی تعدادی از آن‌ها گروه را ترک می‌کردند، شما تصمیم می‌گرفتید که ورک‌شاپ‌ها را ادامه ندهند یا به انتخاب خودشان می‌رفتند؟
من تصمیم مبنی بر ماندن یا رفتن بچه‌ها نمی‌گرفتم. همانطور که گفتم تعداد جلسات ورک‌ شاپ‌ها زیاد است. بر اساس قانونی که داشتیم. اگر 5 جلسه غیبت و تاخیر داشته باشند، به صورت خودکار حذف می‌شوند. از آنجایی که این ورک‌شاپ‌ها رایگان است بر مبنای دو اصل علاقه و انگیزه است.
در واقع هدف اصلی آروند دشت‌آرای تربیت بازیگر است نه اینکه بازیگرانی را برای بازی در نمایش انتخاب کنید؟
هدف من تنها تربیت بازیگر نیست. بیشتر می‌خواستم تیمی درست کنم که آدم‌های مختلف با سلیقه‌های مختلف در آن حضور داشته باشند. بر همین مبنا تیم «نقطه، ویرگول» شکل گرفت. این تیم شاخه جوان کمپانی «هنرهای اجرایی ویرگول» است. هدف این بود، تیمی را تربیت کنیم که در کنار کار گروهی، بازیگری و طراحی صحنه کارگردانی کنند. همچنین متن بنویسند و اجراهای خیابانی داشته باشند. در حقیقت هدف اصلی، حمایت از این تیم جوان بود.
تا امروز چقدر به اهداف گروهی‌تان نزدیک شدید؟
خیلی زیاد. دو نفر از این بچه‌ها دو نمایش را کارگردانی کردند. در 5 نمایش به صورت گروهی اجرا داشتند. تعداد قابل توجهی از آن‌ها بعد از این نمایش‌ها جذب بازار کار حرفه‌ای تئاتر شدند.
ترکیب بازیگران نمایش «بین خودمان باشد» از چهارسال پیش تغییراتی داشته است. اما بر اساس شنیده ها گویا متن تغییری نکرده، با توجه به اینکه این تئاتر داستان حسرت‌ها و آرزوهاى‌ فردی شخصیت‌ها است، به روزنشدن نمایش‌نامه به هسته اولیه ایده نمایش آسیبی نزده است؟
خیر! نه تنها آسیب زننده نبود بلکه بسیار هم مفید است. چرا که با گذشت 4 سال داستان هیچ‌کدام از بازیگران شبیه گذشته نیست. یعنی قصه‌ها و دغدغه‌های شخصیت‌ها در گذر زمان تغییر کرده است. بنابراین ما داریم ماجراهای آدم‌های 4 سال پیش را بازسازی می‌کنیم. به نظرم آن زمان اجرا بسیار احساساتی و جدی بود. اما الان این نمایش به پختگی رسیده است. درواقع «بین خودمان باشد» حالا یک تئاتر است. اصلا به همین دلیل می‌خواستم این نمایش باز اجرا شود. ضمن اینکه نمایش‌نامه کارکرد خودش را دارد، دغدغه‌هایی که عنوان می‌شود، در مخاطب تاثیر می‌گذارد.
درباره روند نگارش نمایش‌نامه بگویید. متن «بین خودمان باشد» در خلال تمرین‌ها شکل گرفت یا از قبل نوشته شده بود؟
بچه‌ها در ورک‌شاپ برنامه توسعه فردی (persona- developmenplan) را کار می‌کردند. چرا که هدف ما این بود که آن‌ها روی خودشان کار کنند و تئاتر به شناخت بهتر از خودشان کمک A Diba Khatami:
کند، نه اینکه بازیگر شوند.بنابراین در جلساتی که هر کدام از آن‌ها درباره خودشان صحبت کردند. فارس باقری، از لا به لای حرف‌هایشان راجع به کودکی، مشکلات، مسائل و خاطراتشان، این متن را انتخاب کرد و به نگارش درآورد.
سراسر این نمایش، بخشی از زندگی تک‌تک ما آدم‌هاست. تا جایی که چندین مرتبه در حین اجرا احساس کردم بازیگران نمایش دارند از زبان من صحبت می‌کنند. بخش‌هایی از مونولوگ‌های نمایش «بین خودمان باشد» به لایه‌های شخصی‌تر زندگی این شخصیت‌ها می‌پردازد. سوال این است که مواردی نظیر تجاوز، ترک خانواده توسط پدر و ... با توجه به ما‌به‌ازاهای حقیقی جامعه حال حاضر در متن گنجانده شده بود یا بر اساس داستان‌های روایت شده شکل گرفت؟
به نظر من تئاتر همین است. ما در تئاتر باید راجع به خودمان و جامعه‌مان صحبت کنیم. تئاتر چیزی جز آهسته کردن فرآیند، بودن و آمدن‌ها در جامعه نیست. همچنین فرصتی در اختیارمان می‌گذارد تا خودمان را نگاه کنیم. اتفاقا شدت تجربیات و روایت‌های شخصیت‌ها را با فارس باقری کم کردیم. نمی‌خواستیم کسی را قربانی نشان دهیم، قرار بود فقط درباره این مسائل صحبت شود وگرنه حجم این موارد بیشتر از این‌ها بود. اساسا مشکل ما همین است که درباره بسیاری از موارد صحبت نمی‌کنیم. این اتفاق گریبان‌گیر تئاتر ما هم شده است. چرا که ما نمی‌توانیم درباره بخشی از مسائل صحبت کنیم. در همین راستا متاسفانه جریان تئاتر کشور به جای اینکه به مطرح کردن دغدغه‌های تفکر برانگیز بپردازد، به سمت کسب درآمد حرکت می‌کند و دیگر درباره حقیقت صحبت نمی‌کند.
پس اگر به جای این شخصیت‌ها، بازیگران دیگری بودند، «بین خودمان باشد» به گونه دیگری رقم می‌خورد؟
قطعا همینطور است. به عنوان مثال دور دوم این ورک‌شاپ‌ها نمایش دیگری به نام «به تو ربطی نداره» روی صحنه می‌رود و 10 نفر از بچه‌های سال دوم ورک‌شاپ‌ها این نمایش را اجرا می‌کنند. نمایش «به تو ربطی نداره» کاملا با نمایش «بین خودمان باشد» فرق دارد به دلیل اینکه تجربیات این 10 نفر متفاوت‌ است.
نشانه‌گذاری‌هایی نظیر استفاده از دستمال‌های زرد و آرایش کردن پسران نمایش بخشی از کارگردانی شما بود یا در متن جاگذاری شده بود؟
خیر! تمام نشانه‌گذاری‌های اجرا بخشی از کارگردانی خودم بود.
امیرمسعود فدائی و daryakhazar این را خواندند
صدف اسمعیل پور و AlolA این را دوست دارند
درود بر آروند دشت آرای
۲۳ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به بهانه تماشای «باغبان مرگ»، نوشته محمد چرمشیر
جدال مغز غیرفرویدی با غریزه فرویدی
عبدالرحمن نجل‌رحیم
بعدازظهر جمعه غریبی بود. راه که افتادم، پشت فرمان ماشین، سنگینی آلودگی هوای دی‌ماه تهران را روی قفسه سینه خود احساس می‌کردم. هوا شدیدا مسموم بود. اما خوشحال بودم که به تئاتری دعوت شده‌ام که اسم شاعرانه‌ای دارد: «باغبان مرگ». نویسنده مطرحی، چون محمد چرمشیر و بازیگر سرشناسی چون آتیلا پسیانی را دارد. در تئاتر به زحمت صندلی موردنظر را پیدا کردم و نشستم. تمامی نمایش در درون سلول زندانی در انگلیس هنگام ملاقات یک مرد میان‌سال قاتل زنجیره‌ای که ٢٥ زن را مسموم کرده و کشته بود (آتیلا پسیانی) و یک زن خبرنگار آمریکایی که به نظر می‌رسید طعمه آخر قاتل زنجیره‌ای باشد، می‌گذشت و نقش آن را خانمی هلندی (مارین ون هولک) بازی می‌کرد که فارسی را با ته‌لهجه خوب حرف می‌زد. میزی بسیار دراز و باریک وسط سالن نمایش قرار داشت که در دو سر آن قاتل و مقتول نشسته بودند و جدار شیشه‌ای کلفت و کثیفی در وسط، آنها را از هم جدا می‌کرد. این میز طوری قرار داشت که من روی صندلی جلو، مقابل خانم مارین ون هولک قرار داشتم و برای اینکه آتیلا پسیانی؛ یعنی قاتل زنجیره‌ای را ببینم، باید ٤٥ درجه سرم را می‌چرخاندم. این تسلط‌نداشتن بر تمامی صحنه نمایش و انتخاب برای توجه به حرکات ظریف اغلب درحال‌نشسته دو کاراکتر نمایش برای من بسیار مشکل و گاه حتی غیرممکن بود. نورپردازی صحنه نیز کار را حداقل برای من آسان‌تر نمی‌کرد. تصاویر پرده نمایش بر دیوار نیز که گویی می‌بایست توجه را به اتفاقات مهم صحنه جلب کند، بر آشفتگی تمرکز مغزی من می‌افزود. به موقعیت تماشاچیانی که حداقل در ردیف وسط ... دیدن ادامه ›› و بالای سالن نشسته بودند غبطه می‌خوردم که مسلط‌تر بر اتفاقات صحنه بودند. با خود می‌گفتم کاش یک صندلی داشتم که به سقف سالن وصل بود.

راستش با نگاه اجباری دائمی به خانم ون هولک که به فارسی حرف می‌زد، متوجه شدم مدارکی که ورق می‌زد به زبان انگلیسی بود، یادداشتی که در طول مصاحبه وانمود می‌کرد در دفترش می‌نویسد از چپ به راست بود، حتی روزنامه‌ای که از کیفش درآورد تا نقل‌قولی از آن بخواند، انگلیسی بود، ولی از روی آن به فارسی می‌خواند، همه اینها برای دنبال‌کردن ماجرا، مغزم را خسته می‌کرد. یک چیز مهم که متوجه شدم این بود که خانم ون هولک؛ یعنی خبرنگار، از نظر قاتل، چون مگسی است که برحسب غریزه وزوز‌کنان به طرف چسب کاغذی برای مردن آمده است. با خودم فکر کردم: اما من که برعکس فروید و نویسنده نمایش‌نامه به غریزه مرگ باور ندارم. به‌علاوه اصلا من مثل خانم ون هولک متعجب نشدم که چرا دست‌های قاتل ظریف و زیبا هستند یا چرا قاتل ملایم و شاعرانه حرف می‌زند یا او چون شاعر یا هنرمندی خیال‌پرداز است که فقط به خیال‌های خود جامه واقعیت و عمل می‌پوشاند یا اینکه موجود انسانی شاعرمنشی در درون هیولایی او لانه کرده است. تعجب نکردم قاتل به دام نیفتاده، بلکه داوطلبانه خود را به پلیس معرفی کرده است، همه‌اش فکر می‌کردم که او چطور خانم خبرنگار را که با فاصله‌ای به درازای میزی که میان آن دو هست، قرار دارد و من آن سرش را به زحمت می‌بینم، می‌خواهد بکشد!
مدتی از نگاه‌کردن به نمایش منصرف شدم؛ سعی کردم چشمانم را ببندم و اتفاقات را به صورت یک نمایش رادیویی از طریق مکالمه بین دو کاراکتر دنبال کنم. چندبار که این کار را کردم، دیدم صدای وزوز مگسی که به طرف صفحه چسب مگس‌کش، خیز برداشته است یا صدای جیغ ناگهانی خانم ون‌هولک یا فریاد قاتل زنجیره‌ای (پسیانی) در دفاع از مادرش، به سبک فرویدی و با صداهای بلند موزیک مرا از جا پرانده است. آخرهای نمایش بود که دیدم قاتل زنجیره‌ای از آرسنیک تولیدشده از مگس چسبیده‌شده به چسب مگس‌کش در یک لیوان آب می‌گوید، ولی کمی قبل از این حرف، از محدود لحظاتی که موفق شده بودم به قاتل زنجیره‌ای (آتیلا پسیانی) نگاهی بیندازم، وقتی بود که او لیوانی آب به دست داشت. اگر چنین اتفاقی برای خانم خبرنگار می‌افتاد، شک نمی‌کردم که پیچ‌وتاب‌خوردن آخر نمایش‌نامه او به‌خاطر خوردن آب مسموم باشد. در آخرهای نمایش بود که فهمیدم قاتل زنجیره‌ای باغبان مرگ است و خانم خبرنگار هم آخرین گل این باغ؛ اما نفهمیدم که چگونه قاتل زنجیره‌ای موفق به کشتن یا به‌عبارتی مسموم‌کردن خانم خبرنگار؛ یعنی بیست‌وششمین قربانی خود شده است تا وقتی که از سالن تئاتر بیرون آمدم. وقتی توی ماشین چندبار هوای آلوده غروب دلگیر جمعه سرد زمستانی تهران را به ریه‌هایم فرستادم، مغزم ندا سر داد که شاید یک راه مسموم‌کردن و کشتن خانم خبرنگار به دست قاتل زنجیره‌ای انگلیسی، فرستادن هوای مسموم به طرف خانم خبرنگار آمریکایی بوده است. با خودم گفتم فقط از یک مغز مسموم به هوای آلوده است که چنین راه‌حلی برای قتلی این‌چنین ماهرانه برمی‌آید! در همین اثنا بود که به مغزم خطور کرد که آیا زندگی در هوای آلوده تهران خودش اثبات وجود نظریه غریزه مرگ نیست که مدنظر نویسنده هم بوده است؟ ولی مغز غیرفرویدی من چون همیشه نهیب زد این مزخرف است، بنویس که چنین نیست. بنویس که اعتراض کرده باشی و نشان بدهی که غریزه زندگی در تو جاری است، نه غریزه مرگ. تو مگسی نیستی که به طور غریزی برای مردن به طرف چسب مگس‌کش رفته باشی! تو در تهران زندگی نمی‌کنی که بمیری! این شد که این مطلب نوشته شد.
روزنامه شرق ٢٨ دی ماه ١٣٩٥
علیرضا صفی خانی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


محمد کیانوش راد
نماینده مجلس ششم

نگاهی به «باغبان مرگ» کار آروند دشت آراى
آدم‌ها باید از باغ ها حرف بزنند
اسماء و موقعیت‌ها تا چه حد گویای واقعیت‌ها هستند؟ بود‌ها و نمود‌ها، مسأله این است.
آرنولد در پنج سال، بیست و پنج زن را به قتل می‌رساند ... دیدن ادامه ›› و خبرنگاری جست‌و‌جوگر، به دنبال دلایل و انگیزه‌های قتل‌های زنجیره‌ای آرنولد است. آرنولد از نامش راضی نیست، دوست می‌داشت نامش جرج یا اسکات می‌بود. تریسی کندی نامی است مردانه بر زن خبرنگاری که او هم این نام را دوست نمی‌دارد، اما سعی می‌کند تا برخلاف اسم اش، خیلی هم زن باشد یا زن بنماید. آرنولد دستانش ظریف است، احمق و زمخت نیست اهل بحث و منطق و گفت‌و‌گو است، اما با دستان نرم و ظریف‌اش در کمتر از پنج سال، ٢٥ زن را به قتل رسانده است. آرنولد کرامبک باغبانی است که قاتل زن هاست. او باغبان مرگ است. شامپانزه، از زیبایی و قشنگی ستارگان می‌گوید و حشره شناس شاعرانه سخن می‌گوید. ظاهراً همه چیز بهم خورده است. آرنولد کرامبک از قتل‌ها ناراضی نیست و می‌گوید رسالتش را به انجام رسانده است. او دوست دارد، آخرین قتل او قبل از اعدام، کشتن خبرنگار باشد. او قاتل زنان است، اما به باغ و گل‌ها فکر می‌کند.
تریسی دنبال کشف آرنولد کرامبک است، اما بیش و پیش از آن به دنبال کشف خود است. گفت‌و‌گوهای خبرنگار و قاتل و تلاش برای فهم توضیحی درباره شخصیت آرنولد. آرنولد می‌گوید: «ما همیشه منتظر توضیحی هستیم، اما مشکل همین جاست. ما سرجایمان می‌ایستیم تا چیزها به ما نزدیک بشن و همه چیز واضح و روشن باشه. می‌خواهیم همه چیز معنا داشته باشد.» آیا هرکس به دنبال کشف خود از طریق دیگری است؟ پاسخ آرنولد به تریسی همین است. تو نیامدی که مرا کشف کنی، تو آمده‌ای تا خود را کشف کنی. بازی با کلمات، بازی در بازی است، خیال می‌کنیم بازی نمی‌کنیم، انکشاف در پرده ابهام است. معنا دادن به چیزها، کاری همیشگی است. ما باید در مورد باغ‌ها حرف بزنیم، آرنولد کرامبک را باید توی این چیزا کشف کرد. نمایش باغبان مرگ با کارگردانی خوب آروند دشت آرای و بازی مسلط و بی‌نظیر آتیلا پسیانی و بازی خوب مارین ون هولک کاری دیدنی و تفکر برانگیز است. نمایش، کاوشی روانشناسانه از موقعیت‌های انسان در کشف بود‌ها و نمود‌ها است.
درباره آرنولد کرامبِک قاتل زنجیره‌ای زنان

حمید جعفری

روزنامه‌نگار

1 خبرنگاران و روزنامه‌نگاران حوزه اجتماعی و شاید جنگ می‌توانند در معرض آسیب و عوارض تهیه یک گزارش یا مصاحبه باشند. حالا این گزارش می‌خواهد از بازسازی صحنه یک قتل با حضور قاتل باشد یا گفت‌و‌گو با کسی که به صورت چند زن اسید ریخته است. درست بعد از اینکه به تماشای تئاتر باغبان مرگ نشستم این موضوع به‌ذهنم رسید که خبرنگاران و روزنامه‌نگاران با چه مخاطراتی روبرو هستند.

2 باغبان مرگ داستانی است از پاترک مک گراث. داستان حکایت قاتلی زنجیره‌ای ... دیدن ادامه ›› است به‌نام آرنولد کرامبِک که به‌جرم قتل 25 زن در زندان منتظر اجرای حکم اعدام است و زن روزنامه‌نگاری از میان داوطلبان مصاحبه با آرنولد موفق به گفت‌و‌گو با او می‌شود. محمد چرمشیر اقتباسی از این داستان را به‌همراه سه نمایشنامه دیگر منتشر کرده است. داستان و البته در اینجا نمایشنامه‌ را آروند دشت‌آرای کارگردان جوان و خوش‌ذوق به‌روی صحنه آورده است. زن روزنامه‌نگار (تریسی کندی) با بازی مارین ون هولک بازیگر جوان هلندی که عجیب به فارسی مسلط است، با آرنولد درباره قتل زنان صحبت می‌کند. قاتل اطلاع دقیقی از روند قتل زنان علی‌رغم کنجکاوی روزنامه‌نگار جز اینکه همه مقتولان را مسموم کرده است، نمی‌دهد. شاید تا میانه نمایش گمان بر این باشد که قرار است از پرونده‌ایی جنایی و یک روش مشترک قتل در تمام قتل‌ها رمزگشایی شود. اما این اتفاق نمی‌افتد و نام باغبان مرگ و قصه نمایش همچنان مخاطب را دچار ابهام می‌کند. اگرچه پایان نمایش خیلی سریع اتفاق می‌افتد اما اقتباس چرمشیر و اجرای آن روی صحنه چنان است که تا پایان نمایش به مخاطب کمکی به رفع ابهام نمی‌کند اما در آخر یک‌باره او را شوکه می‌کند. بیراهه رفتن قاتل با بازی آتیلا پسیانی چنان است که مخاطب را گیج می‌کند اما همین بیراهه رفتن قاتل ضربه آخر را به تماشاچی محکم‌تر می‌کند. برای من روزنامه‌نگار دیالوگ‌ها و سئوال و جواب‌ها میان تریسی کندی و قاتل چنان رفت و برگشتی و منسجم است که انگار در حال خواندن مصاحبه‌ای چالشی و واقعی بودم.

3 چند سال پیش کریستین چوبوک تصمیم به تهیه گزارشی با موضوع خودکشی با اسلحه می‌کند. نتیجه تحقیقات او در مصاحبه با کلانتر محلی این است که استفاده از اسلحه کالیبر 38 و شلیک گلوله به سر یکی از روش‌های متداول خودکشی در منطقه است. وقت اجرای زنده و تلویزیونی، چوبوک بعد از اینکه گزارشی درباره تیراندازی در یک رستوران می‌دهد و می‌گوید: «حالا توجه شما را به یک خودکشی زنده در این بخش خبری جلب می‌کنم!»
اسلحه را روی شقیقه‌اش می‌گذارد و شلیک می‌کند. چندی پیش گزارشی در مجله مجله روزنامه‌نگاری آمریکا (AJR) چاپ شد که نشان می‌دهد اندوه ذهنی ناشی از پوشش خبری جنگ، قحطی، قتل و ضرب‌وشتم حتی می‌تواند خبرنگاران کهنه‌کار را تحت‌تاثیر قرار دهد. روزنامه‌نگارانی که داستان‌های وحشتناک و آسیب‌های اجتماعی را پوشش می‌دهند کابوس‌های شبانه، بی‌خوابی، فلش‌بک‌هایی به حادثه و سایر عوامل اختلال‌های استرس را تجربه می‌کنند. حالا برگردید به‌نمایش باغبان مرگ و فرض کنید به‌عنوان یک روزنامه‌نگار فرصت مصاحبه با یک قاتل زنجیره‌ای را دارید...
روزنامه ایران
Leon S. Kennedy و me این را خواندند
شایسته محمدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره نمایش «باغبان مرگ» به کارگردانی آروند دشت‌آرای
قتل به‌مثابه آفرینش زیبایی
رامین مستقیم
«باغبان مرگ» نوشته محمد چرمشیر و به کارگردانی آروند دشت‌آرای، که این شب‌ها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود، نمونه خوب گفت‌وگونویسی است که می‌توان آن را برای نمایش‌نامه‌نویس‌های نوقلم سرمشق قرار داد. نمایش در یک پرده جمع می‌شود و برای مخاطب کم‌حوصله و آسان‌گیر تربیت‌شده ایرانی بسیار جذاب است و نمی‌گذارد فکر تماشاچی منحرف شود. به‌ویژه که تصاویر روی دیوار از حواس‌پرتی مخاطب در سالن جلو‌گیری می‌کند. خانم خبرنگار آمریکایی (مارین ون هولک) پس از انتظار طولانی و شاید حق حساب‌دادن‌هاموفق شده تا دو هفته پیش از اعدام قاتل ۲۵ زن با او درباره انگیزه‌اش در زندان با فاصله‌ای امن مصاحبه کند، اما خبرنگار زن خود را کشف می‌کند و قاتل فقط زمانی از کوره در می‌رود که گفت‌وگو به مادر قاتل می‌کشد. کشف آن دیگری هدف گفت‌وگو است اما دو طرف گفت‌وگو حرف می‌زنند تا از واگوکردن انگیزه خود سر باز بزنند. انسان‌های این نمایش حرف می‌زنند تا از درون خود سخن نگویند. زبان برای پنهان‌کردن ذهن استفاده می‌شود و فقط وقتی مخاطب یکه می‌خورد و به او شوک وارد می‌شود، درون خود را آشکار می‌کند. این کاری است که با گفت‌وگوی چرمشیر انجام می‌شود و آرنولد قاتل و فروشنده سابق لوازم خانگی و معاشر هرروزه زنان در لحظه شوکه‌شدن و آزردگی بروز می‌دهد. او با قتل هر زن زیبایی می‌آفریند و آن را به مجسمه‌ای در باغ خود تبدیل می‌کند و از مقتول خود زنی می‌سازد که در تمام سال‌های معاشرت با زنان نیافته بود. آتیلا پسیانی در نقش آرنولد با چهره معصوم و لحن آرام و کشیش‌گونه خود آرام ... دیدن ادامه ›› آرام مخاطب را به قلب قاتل می‌کشاند که هیچ هدفی جز خلق زیبایی با قتل نداشته است. زن خبرنگار کشف می‌کند که هرچند مردی آرام و متمدن و اهل خانواده را در تمام عمر جست‌وجو می‌کرده است اما می‌خواهد مرد خشن و نامتمدن و بدوی را بفهمد ولی در پایان کشف می‌کند که این تلاش برای کشف به قتل او هم می‌انجامد یا توهم قتل و مرگ. زن و مرد در فرایند کشف یکدیگر، همدیگر را می‌کشند و باز می‌آفرینند و این بازآفرینی می‌تواند به خلق زیبایی هم بینجامد. به‌هرحال نمی‌توان نمایش را دید و تأثیر فیلم روانی هیچکاک و سکوت بره‌ها را در لحن و گفت‌وگو، گریم و لباس آرنولد ندید که این نقطه ضعف نیست بلکه قدرت عوامل نمایش است.

http://sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=1196&PageNO=9
علی صمیمی این را خواند
مهدی حسین مردی و حافظ این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تأملی در اجرای «باغبان مرگ» آروند دشت‌آرای
ناگزیرید گوش‌هایتان را تیز کنید
اِشا صدر اِشکوری
در میان تئاترهایی که هر روز در تهران به صحنه می‌روند، آثار نمایشی، ساختاری مشابه یکدیگر یافته‌اند. الگوهایی تکرارشونده برای جذب مخاطب، حفظ فروش گیشه و تمرکز بر حوزه طنز و گاه خنداندن مخاطب به هر قیمتی، رویه‌ای قابل بحث است. مسیری که در معنی کلی‌اش اجتناب از تجربه‌های نو، شکستن این الگوها و به نوعی حذف جریان‌های دیگر تئاتری است که در سراسر جهان مرسوم و رایج است و مخاطبان ویژه خود را نیز دارد.
جریانی که امکان مواجهه با گونه‌های مختلف تئاتری در سالن‌ها و فضاهای متفاوت را برای مخاطب ایجاد می‌کند و همه آنها در عین تفاوت در سبک، موضوع و ساختار، استقبال مخاطبان را نیز به همراه دارند. این سالن‌ها و گروه‌های اجرائی مدام به بستر فرهنگی‌شان نشان می‌دهند که هنر نمایش تک‌بعدی و در یک چارچوب مطلق و آشنا صورت نمی‌گیرد و در این میان است که حتی گونه‌هایی نو خلق می‌شوند؛ چیزی که به نظر می‌رسد در فصل کنونی تئاتر در ایران پیش‌بینی هم نشده است.
یقینا در چنین بستری نگاه‌های متفاوت، ساده‌شده و مفهومی کمتر اجازه تجربه می‌یابند یا مورد استقبال اهالی تئاتر و مخاطبانش واقع می‌شوند.
اما ... دیدن ادامه ›› ذات تئاتر - هنر نمایش- مفهومی است برخاسته از دغدغه‌های روز عصر هنرمندانش که خود و جامعه خویش را به چالش دعوت می‌کند. تئاترهایی که می‌توانند بسیار ساده از منظر بصری ارائه شوند چراکه در پی کنکاش ذهنی مخاطب بی‌هیچ نقش برجسته‌ای هستند.
«باغبان مرگ» نمایشی هنرمندانه از این دست تئاترهاست. تئاتری که پس از چند سال به‌درستی دوباره به صحنه بازگشته است. شاید امروز ضرورتش بیش از پیش به نظر برسد، چراکه انسانِ معاصر ایرانی این روزها بیشتر درگیر قضاوت و ابرقهرمان‌هایی است که اجازه کشفشان را به او نمی‌دهند.
«باغبان مرگ» روایتی چالش‌برانگیز است از باغبانی که با وسواس، دقت و ظرافت صحنه‌ها را بدون هیچ اشتباهی می‌چیند آن‌هم برای ماندگارشدن؛ گرچه این صحنه‌ها خشن‌ترین و دردناک‌ترین تصاویر عصر او باشند. ماندگاری در عصری که همه اتفاق‌ها با سرعت هرچه‌تمام‌تر از یکدیگر فاصله می‌گیرند و حتی فاجعه‌آمیزترین اتفاق‌ها در فردای حافظه‌ انسان‌های مدرن ردی باقی نمی‌گذارد. نمایشی تأثیرگذار به قلم محمد چرمشیر و کارگردانی آروند دشت‌آرای.
نمایشی چهارسویه با دو شخصیت. شخصیت‌هایی که گرچه رودرروی هم، چشم در چشم هم قرار گرفته‌اند اما از دو جغرافیای متفاوت، سرزمین‌هایی دور و جهانی بیگانه اما جاه‌طلبانه در مقابل هم نشسته‌اند. زنی جوان با بازی مارین ون‌هولک در مقام نویسنده‌ای جویای نام، جوان و در انتظار شهرت و قاتلی زنجیره‌ای با دستانی ظریف که به آن قله‌ ماندگار دست یافته است، با بازی ظریف آتیلا پسیانی در مقابل هم قرار گرفته‌اند، در دو سوی میزی طولانی که منفصل رابطه‌ بین آنهاست. فضایی ساده و سرد که سعی دارد حضور مگسی را در اتاق بازجویی زندان محسوس کند. نکته‌ای برجسته که در تقابل با به‌کارگیری نور و صحنه‌پردازی نمایش قرار می‌گیرد.
صحنه‌ نمایش «باغبان مرگ» سعی دارد مخاطب را ناچار به تعاملی ناخواسته کند، او باید مدام دو سوی میز طولانی اجرا را با چشمانش طی کند. دو نقطه‌ منفصل در دو سوی صحنه که نویسنده و قاتل را به موازات هم نشانده است. شکی نیست که متنِ محمد چرمشیر چنان گیراست که شما ناگزیرید گوش‌هایتان را تیز کنید و کلمه‌ای را از قلم نیندازید. اما آروند دشت‌آرای صحنه را به چهار قسمت تقسیم کرده است، گویی تشتتِ خشونتِ آرام درون جامعه و رسانه‌های تصویری او را بر این داشته تا پاره‌هایی از نمایش را گاه به فضای از پیش ضبط‌شده و گاه به تصویرهای هم‌زمانی بر دو دیوار مقابل تماشاگران در اندازه‌ای بزرگ‌تر از واقعیت ملموس صحنه تقسیم کند. تصاویری که می‌توانستند فضا و مکان اجرا را با تقدم و تأخر، عدم هم‌زمانی و ترکیب‌های غیرمتعارفشان بیشتر از ترکیبی تکنولوژیک به پیش ببرند و در روند انتقال مفهوم اثر قرار گیرند. چراکه ماهیت نمایش، امری پیچیده‌ است؛ به زبانی ساده، چطور می‌توان قاتل ٢٥ زن را دوست داشت؟ چطور می‌توان با دسته‌ای قاتل همراه شد؟ چطور می‌شود قاتلی را هنرمند نامید و هنرمندی را...؟ چطور می‌شود در عصرِ قطارهای تندرو و رسانه‌های نو ماندگار ماند؟ یا بهتر است همه این سؤال‌ها را یکی کنیم: ... به چه قیمت باید ماند؟
چنین امر پیچیده‌ای که در لفافه‌ گفتمانِ آرام یک جنایت‌کار در آستانه‌ در و زنی زیبا در آستانه پلکان ترقی شکل می‌گیرد، به نظر می‌رسد نیازمند ویدئوهایی با زاویه نگاهی متفاوت بر بستری است که نمایش طرح می‌کند. هرچند به شکل کنونی‌اش در ایجاد فضا و شکستن واقعیت و رؤیا مؤثر است، اما استفاده از ویدئو به‌مثابه رسانه‌ای مستقل امروزه در تئاتر معاصر نیازمند توجه به عناصر این مدیوم نو است.
«باغبان مرگ» آروند دشت‌آرای تئاتری است که به شکلی روان، ساده و صادقانه روایت می‌شود، امری که شاید در بسیاری از آثار نمایشی این روزها فراموش شده است. این اثر در گونه‌ای دیگر فارغ از زرق و برق‌‌های این روزهای صحنه‌های تئاتر ایران به تعریف تئاتر بازمی‌گردد، تئاتری که باید بازی درخشان آتیلا پسیانی را در آن ببینید و بترسید؛ آن‌هم در روزهایی که مدام مرگ در مقابلمان ایستاده است، جراید و فضای مجازی سرشارند از اخباری با پرچم‌هایی سیاه، روزهایی که مرگ دارد عادی می‌شود.
بعد از خودمان بپرسیم: «... به چه قیمتی؟».
تئاتر «باغبان مرگ» تا پایان دی ٩٥ در سالن استاد همیشه‌های تئاتر «حمید سمندریان»، هر شب ساعت شش عصر به صحنه می‌رود.

http://sharghdaily.ir/1395/10/15/Main/PDF/13951015-2768-10-28.pdf
علی صمیمی، مجید خامسی و مهدی حسین مردی این را خواندند
حافظ این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این مهمانی مرگ را باید دید
احمد پوری مترجم و نویسنده
تک‌گویی و گاه دوگویی که در آن سراسر نمایشنامه را دیالوگ‌های یک نفر یا دو نفر تشکیل می‌دهد عرصه خطرناکی برای نویسنده است. طرح و روند داستان معمولا تماشاچی را باید با ترفندهای ظریف و هنری روی صندلی نگه دارد و تا آخر نمایش او را با خود بکشاند. برای چنین کاری استفاده از دکور‌های مناسب و چشمگیر، موزیک جذاب، نورپردازی‌های ابتکاری و جالب، حرکت‌ها و میزانسن‌های دقیق و چشم‌نواز، دیالوگ‌های قوی، استفاده از رقص و حرکات هارمونیک و بالاتر از همه بازی‌های نفسگیر ظاهرا در خدمت جان بخشیدن به داستان برمی‌آیند. نمایشنامه «باغبان مرگ» به جز دیالوگ و بازی از هیچ المان دیگری برای دوختن تماشاچی به صندلی استفاده نکرده است. دکور، میزی به ازای عرض سالن است با دو صندلی در دو سوی عرض مستطیل با شیشه‌ای در وسط که نشانه پنجره‌ای است که یک خبرنگار را از قاتلی زنجیره‌ای جدا می‌کند. دو پرده سینما در دو دیوار سالن هم گاه با تصاویری سعی می‌کنند به روند داستان یاری کنند. اما در نبود تقریبا تمامی آن تمهیداتی که گفته شد این نمایشنامه نفس تماشا‌گر را از همان آغاز در سینه حبس کرد و او را تا آخر نمایش کشاند تا جایی که وقتی چراغ‌های سالن روشن شد تماشاچی ناگهان دریافت که گذشت زمان را اصلا احساس نکرده است. این جاست که نخستین‌ آفرین نصیب نویسنده می‌شود که از این چالش مخاطره‌آمیز سرافراز بیرون آمده است. دیالوگ‌های بسیار جذاب و سنجیده، هرکدام تعلیقی ریز به وجود می‌آورد و تماشاچی را منتظر ادامه گفت‌وگو می‌کند.
بازی بسیار قوی و زیبای آتیلا پسیانی و جا دادن شخصیت باهوش و غریب یک قاتل زنجیره‌ای در ذهن تماشاگر از نقاط قوت نمایشنامه است. بازی نرم و باورپذیر ... دیدن ادامه ›› مارین ون‌هولک نیز از همان ابتدا تماشاچی را متقاعد می‌کند که با خبرنگاری جسور و کنجکاو روبه‌روست که از موضع قدرت با یک قاتل حرفه‌ای دست و پنجه نرم می‌کند.
نمایشنامه با اورتوری آرام و محتاط آغاز می‌شود که در آن هم خبرنگار و هم قاتل هر کدام می‌خواهند با کلام‌مرعوب‌کننده، برتری خود را به دیگری ثابت کنند. اما هرچه نمایشنامه جلوتر می‌رود احساس متناقض تماشاگر درباره قاتل، گاه متقاعدش می‌کند که در وجود او انسان آرام و معصومی است که از زیبایی‌ها لذت می‌برد و همه‌چیز را زیبا می‌بیند و لحظه‌ای دیگر با آن وجه پلید و بی‌رحم شخصیت او روبه‌رو می‌شود. یخ قدرت زن خبرنگار نیز آرام‌آرام در مقابل قدرت قاتل آب می‌شود تا جایی که در آخر نمایش از صلابت او چیزی نمی‌ماند. همان‌گونه که گفتم کارگردان در این نمایشنامه از حداقل افکت‌های مرسوم بهره گرفته است اما در این حداقل، نهایت استفاده از آنها را برای جذابیت اثر کرده است. این مهمانی مرگ را باید دید و از آن به عنوان اثری متفاوت و قوی لذت برد. نمایشنامه گیرای محمد چرمشیر با کارگردانی حساب شده و خوب اروند دشت آرای و بازی ستودنی آتیلا پسیانی و بازی گیرای مارین ون هولک که در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اجرا مى شود، اثری خوب در عرصه تئاتر ما پدید آورده است.
امیرمسعود فدائی و حافظ این را دوست دارند
باغبان مرگ اثری موفق برای اجرای تاتر نیست . همه چیزدست بدست هم داده تا تماشاچی سالن را که بی شباهت به سردخانه یک بیمارستان نیست مغموم ومایوس ترک کند . این متن آقای چرمشیر براستی در خدمت چیست ؟ در این وانفسا این قاتل زنجیره ای خونسرد به من تماشاگر که بمدت یکساعت گردنم را به چب و راست چرخانده ام چه می خواهد بگوید ؟ آیا بهتر نبود آقای کارگردان متن تکثیر شده نمایش را دم در سالن به تماشاچیان میداد که به خانه ببرند و بعد از تماشای اخبار تلویزیون بخوانند تا شاید احساس غبن کمتری به آنان دست دهد ! یاد آن سالهای دور و تماشای کارهای ساعدی و رادی وبرشت و آن صحنه های شریف تاتر به خیر !
۱۴ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فرامتنیت و باغبان مرگ با لهجه هلندی

لیلی فرهادپور

محمد چرمشیر زیاد نمایش‌نامه نوشته و تقریبا روی دست او نمایش‌نامه‌نویس نداریم، اما «باغبان مرگ»‌ش یکی از نمایش‌نامه‌های به‌یادماندنی اوست. آروند دشت‌آرای هم یک کارگردان جوان و خوش‌ذوق است، آتیلا پسیانی هم که یک بازیگر قَدر است و مارین ون هولک یک بازیگر جوان بااستعداد هلندی که فارسی را عین بلبل حرف می‌زند. جمع همه اینها کافی است که یک نمایش را با ویژگی همراه کند. نقد و تحلیل این نمایش باشد برای منتقدان، چراکه برای من ویژگی‌های فرامتنی در این نمایش بسیار پررنگ‌تر بود. نمایش دو شخصیت دارد: آرنولد کرامبرگ، قاتل زنجیره‌ای انگلیسی که باغبان بوده و 25 زن را با مسموم‌کردن آنها کشته و قرار است دو هفته دیگر اعدام شود و تریسی کندی، خبرنگار زن جوان آمریکایی که بسیار جسور و تنها خبرنگاری است که توانسته امکان مصاحبه با این قاتل زنجیره‌ای را به دست بیاورد. جسارت، شهامت، تیزبینی و هوشمندی این خبرنگار برای من که روزگار عمرم را در این شغل سپری کردم، همذات‌پنداری قوی‌ای را به‌همراه داشت. نه‌آنکه مدعی داشتن تمام این خصوصیات بوده باشم، بلکه این خصوصیاتی است که آرزوی داشتنش را برای همه روزنامه‌نگاران زن دارم. پینگ‌پنگ گفت‌وگو بین این دو کاملا براساس ... دیدن ادامه ›› یک مصاحبه ناب ژورنالیستی تنظیم شده است؛ وقتی تو به‌عنوان روزنامه‌نگار در مقابل یک سوژه خاص و بسیار سخت قرار می‌گیری و گاهی کم می‌آوری و گاهی طرف را مغلوب می‌کنی، خبرنگار از قاتل می‌خواهد که خودش را تعریف کند، قاتل می‌گوید: «من نمی‌‌توانم خودم را در یک جمله تعریف کنم» و خبرنگار ظاهرا از خیر این سؤال می‌گذرد، اما باز به سراغش می‌آید، اما با کلماتی دیگر «می‌پرسم، رها می‌کنم، ولی جایی دیگر دوباره سراغش را می‌گیرم!»قاتل یک باغبان انگلیسی است پر از عقده ادیپ که مادرش با لکه چربی روی لباس همان‌طور برخورد می‌کند که با دیدن انگشت ششم روی دست بچه‌اش و خبرنگار، زن جوان سخت‌کوشی است که معتقد است «ما باید مرتب خودمان را به مردها ثابت کنیم». یکی انگلیسی است و دیگری آمریکایی. تفاوت فرهنگی این دو برای ما ناشناخته است. هرچقدر هم در دیالوگ‌ها توضیح دهند، برای مخاطب فهم این تفاوت فرهنگی سخت است. آروند دشت‌آرای این نمایش را سال ٩٢ در سالن شمس مؤسسه اکو روی صحنه برده بود. خودش می‌گوید چون در آن سال دیده نشد، تصمیم گرفتم دوباره این نمایش را کار کنم. اکنون کارگردان همان کارگردان است، متن همان متن است و بازیگر مرد همان بازیگر، اما همه‌چیز فرق کرده است. کارگردان پخته‌تر شده و اکنون با داشتن یک بازیگر خارجی که فارسی را خوب بلد است حرف بزند و تمام اکسیون‌گذاری‌ها را در زبان فارسی می‌شناسد، ویژگی‌های فرامتنی را به این نمایش تزریق کرده که آن را شاخص می‌کند. انگلستان در لندنش شاهد لهجه‌های متفاوت است اگرچه لهجه رسمی و لهجه طبقه بالا را دارد، اما مهاجران در این صد سال بالاخره به لندن‌نشینان یاد دادند لهجه‌های متفاوت را بپذیرند، اما یک انگلیسی که به انگلیسی‌بودن خودش بنازد، دیگران و به‌خصوص آمریکایی‌ها را تحقیر می‌کند؛ عین کاری که ما با ترک‌ها و لهجه‌شان می‌کنیم و بودن مارین در این نمایش‌نامه توانسته است کاملا لهجه او را در هنگام فارسی صحبت‌کردن که یک لهجه خارجی است، در خدمت نمایش و متن درآورد و کارکرد بسیار مثبتی یافته است. جالب آنکه آروند دشت‌آرای چندی پیش نیز پروژه بینافرهنگی «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» را با بازیگران غیرایرانی در تئاتر شهر روی صحنه برده بود و از این امکانات بینامتنی و فرامتنی با هوشمندی بهره برد. نمایش «باغبان مرگ»، نوشته محمد چرمشیر و به کارگردانی آروند دشت‌آرای، از تولیدات پیشین کمپانی هنرهای اجرائی ویرگول، در دی‌ماه در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است. در دوره جدید اجرای «باغبان مرگ»، آتوسا قلمفرسایی، طراح لباس، فرهاد فرونی، طراح گرافیک و آروند دشت‌آرای، طراح صحنه هستند.



http://sharghdaily.ir/?News_Id=111068
Mandana Motaei و محمدرضا دانش این را خواندند
امیرمسعود فدائی، پانته آ قدسی و nahid jamshidi این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تأملی بر اجرای «باغبان مرگ» آروند دشت‌آرای
مرگ‌های پاکیزه
محمدحسن خدایی
محمد چرمشیر در نمایش‌نامه «باغبان مرگ» داستانی از «پاتریک مک‌‌گراث» با عنوان «حکایت آرنولد کرامبک» را از مجموعه‌ داستان‌های «خون و آب و حکایات دیگر» بازخوانی کرده است؛ روایتی از ملاقات دختری جوان به نام «تریسی کندی» با قاتلی زنجیره‌ای که «آرنولد کرامبک» نامیده می‌شود. مردی که به مدت ٣٠ سال فروشنده لوازم خانگی به زنان بوده است. شغلی از سر اجبار که ملال می‌آفریده و آرنولد کرامبک را به کشتن زنانی تشویق می‌کرده که خریدار اجناس او بوده‌اند. زنانی خسته که امید چندانی به زندگی نداشته و با تلنگری کوچک، می‌شکستند. اما قاتل مردی است جزئی‌نگر و کمال‌گرا که در پرسش از چرایی به‌قتل‌رساندن زنان با آرامش پاسخ می‌دهد: «شما خیال کردین من از اون قاتل‌هام که می‌گن صدای خدا رو می‌شنون؟ یا از اون‌ها که می‌خوان دنیا رو از بدی پاک کنن؟ من آرنولد کرامبک‌ام، یه باغبون ساده». مردی که در مواجهه با ملال و طردشدن، کشتن زنان را انتخاب کرده و برای آنان، باغی باشکوه تدارک دیده است؛ باغی برای نگاه‌داشت خاطره و جسم و از پس به‌اتمام‌رساندن باغ، خود را تسلیم قانون کرده و به انتظار مجازاتی خواهد نشست که حق اوست.
«باغبان مرگ» در ظاهر امر یک روایت روان‌شناختی است که قرار است موجب بازشناسی، خودآگاهی و درنهایت مرگ «تریسی کندی» در مواجهه با آرنولد کرامبک ... دیدن ادامه ›› شود، همان قاتلی که با دقت، ظرافت و زیباشناسی مرتکب قتل می‌شود. اما از پس این روایت ساده، می‌توان سویه‌های انتقادی پاتریک مک‌گراث را نسبت به کلیت فرهنگ پراگماتیستی آمریکا مشاهده کرد که چگونه حتی در اجرای مراسم اعدام، به شکل بدوی و غیرزیباشناسانه، ابژه مجازات را با طناب‌ دار و به کثیف‌ترین شکل ممکن، معدوم می‌کنند. نکته‌ای که می‌توان در تفاوت سینمای آمریکا و انگلستان در بازنمایی خشونت و اروتیسم مشاهده کرد. سینمایی که بدون میانجی‌های لازم، خشونت و اروتیسم را اغلب با عینیتی تام‌وتمام به نمایش گذاشته و امکان هر نوع «تخیل» و فراروی را از بین می‌برد. بی‌جهت نیست که آرنولد کرامبک مدام از «خیال‌کردن» سخن بر زبان می‌راند. اینجاست که با تأسی از لوئی آلتوسر می‌توان ایدئولوژی مستتر در «باغبان مرگ» را در قبال فرهنگ انگلیسی و آمریکایی رصد کرد. همان‌گونه که جان استوری در «داستان‌های عامه‌پسند» توضیح می‌دهد: «به اعتقاد لوئی آلتوسر، گفتمان ایدئولوژیک نظامی بسته است و به همین سبب صرفا آن مسائلی را برای خود مطرح می‌کند که قادر به حل‌کردنشان باشد. به منظور مصون باقی‌ماندن در این محدوده‌های خودخواسته، گفتمان ایدئولوژیک درباره مسائلی که ممکن است آن را از این محدوده‌ها خارج کنند، سکوت پیشه می‌کند. بیان این قاعده، آلتوسر را به مفهوم «امر مناقشه‌پذیر» رهنمون می‌شود. امر مناقشه‌پذیر به آن ساختاری نظری و ایدئولوژیکی اطلاق می‌شود که مجموعه گفتمان‌هایی متضاد و متنازع را هم دربر می‌گیرد و هم تولید می‌کند، گفتمان‌هایی که به متن از نظر مادی سازمان می‌دهند. امر مناقشه‌پذیر یک متن به برهه محدودیت تاریخی آن متن مربوط می‌شود؛ هم به دلیل آنچه از متن حذف شده و هم به دلیل آنچه در متن ملحوظ شده است. به بیان دیگر، امر مناقشه‌پذیر متن را به پاسخ‌گفتن به پرسش‌هایی که خود متن مطرح کرده است، سوق می‌دهد، ولی درعین‌حال موجد تولید پاسخ‌های «معیوب» به همان پرسشی است که می‌کوشد حذف کند. ازاین‌رو، ساختار یک امر مناقشه‌پذیر هم از آنچه غایب است (آنچه مسکوت گذارده شده) ناشی می‌شود و هم به همان میزان از آنچه حاضر است (امر بیان‌شده)». امر مناقشه‌پذیر در اینجا، همان امکانی است که به قول آرنولد کرامبک، فرهنگ، اقتصاد و سیاست انگلستان برای‌ سوژه‌های انسانی مهیا کرده است. اما مواجهه انتقادی با ایدئولوژی متن، در قبال برتری فرهنگ انگلیسی نسبت به کلیت فرهنگی آمریکایی، می‌تواند این نکته را روشن کند که چگونه از پس طردشدگی و ملال‌انگیزی زندگی آرنولد کرامبک در سپهر سیاسی و فرهنگی سرزمین انگلستان، حجم انبوهی از کشتن زنان بی‌گناه اتفاق افتاده است. اینجاست که از قضا رهاکردن تفسیرهای روان‌شناختی، می‌تواند سویه‌های طبقاتی و نژادی این طرد و سرکوب را عیان کرده و رویکرد محافظه‌کارانه متن را آشکار کند که در قبال وضعیت درونی جامعه انگلستان، موضع غیرانتقادی اتخاذ کرده است.
آروند دشت‌آرای در مقام کارگردان و طراح صحنه، با طراحی کمینه‌گرایانه خود، شخصیت‌ها را مقابل و دور از هم قرار داده است. تریسی و کرامبک، نشسته در دو سوی میزی مستطیل‌شکل که فضای داخل و خارج نظم نمادین زندان را از هم جدا کرده است. زندان به مثابه کنترل بدن و روان اینجا دوپاره شده است. گفتار شخصیت‌ها با سیستم تقویت‌کنندگی صدا، وجه انسانی کلام را تقلیل داده است. صفحه نمایشگری که روبه‌روی مخاطبان بر دیوار نصب شده تا تخیل قاتل و مقتول را عینیت ‌بخشد. باغبان مرگ، رویکردی مینی‌مالیستی در طراحی صحنه و ایجاد اتمسفر و فضا دارد.
از دیگر سو، به نظر می‌آید جزئی‌نگری و عینیت‌گرایی پاتریک مک‌‌گراث در مقام نویسنده داستان، بازخوانی محمد چرمشیر را هم به منطق روایی «حکایت آرنولد کرامبک» وفادار کرده است. اینجا دیگر از آن فرم رئالیسم شاعرانه که محمد چرمشیر اغلب به آن می‌پردازد، خبر چندانی نیست. متنی که به‌هرحال، شاعرانگی خود را در قتل‌های آرنولد کرامبک، به نمایش گذاشته است؛ آن هم با ظرافت و دقت و تخیل. اوج این شاعرانگی در قتل تریسی اتفاق خواهد افتاد. اما درنهایت، باغبان مرگ همچنان ظرفیت بالایی برای تفسیرهای روان‌شناختی در قبال انگیزه قاتل و عقده‌های روانی دوران کودکی دارد. شاید بهتر بود نهاد قانون و مکانی مانند زندان، بیش از این امکان واکاوی می‌یافت و نهادهای سیاسی و اجتماعی بیشتری مورد سؤال قرار گرفته و بحرانی می‌شد.
امیر، مجید خامسی، افشین و me این را خواندند
یاسین مهدوی یگانه این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش باغبان مرگ
خرید بلیت روزهاى تازه با تخفیف وفادارى در تیوال آغاز شد.
http://www.tiwall.com/theater/baghbanemarg

نویسنده: محمد چرم شیر
کارگردان: آروند دشت آرای
بازیگران: آتیلا پسیانی، مارین ون هولک

کمپانی هنرهای اجرایی ویرگول
تماشاخانه ایران شهر

گاهی به نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» مرزهای باریک طولانی
علیرضا فرید فیلمساز

اریک برن در بخشی از کتاب مشهور خود به نام تحلیل رفتار متقابل یکی از رایج‌ترین بازی‌ها که همانا بازی زن و شوهری است را مورد مداقه قرار داده و تراکنش‌های (رفتارهای متقابل) این وضع و دلایل بنیادی آن‌که ریشه در کودکی و عادات روانشناختی و فرهنگی پدر و مادر دارد، را به روی مخاطب خود گشوده است. نمایشی که همواره زوج‌ها به راه می‌اندازند و در آن زندگی می‌کنند، شاید موضوعی تکراری برای صحنه نمایش و پرده سینما باشد اما آروند دشت‌آرای با خلاقیت و بداعتی ستودنی از زاویه‌ای دیگر با محتوایی جدید درنمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» به آن پرداخته است. تجربه‌ای حیرت‌انگیز و عریان که از لحظه آغاز نمایش تا نقطه پایانی مخاطب را آنچنان درگیر می‌کند که چاره‌ای جز مشارکت در انجام آن ندارد. روشی عملی در تراکنش‌های زندگی که نظریه روانشناختی برن را به وضوح پیش چشم مخاطب می‌گذارد. زوج‌هایی با ملیت متفاوت که طبیعتا خاستگاه فکری و فرهنگی یکسانی ندارند و رفتارهای متقابلشان نیز از آبشخور ژن‌های متفاوت، فرهنگ متضاد و عادات دگرگون ناشی می‌شود. آنچنان عشق و التهابی را به نمایش می‌گذارند که درجهانی که روز به روز کوچکتر و نزدیک‌تر می‌نمایاند، ما را به عمق فاصله‌ها رجوع می‌دهد. مهم‌ترین نکته‌ای که می‌توان علاوه بر مضمون دقیق، واقعی و عینی فرهنگی این نمایش و رابطه ذکر کرد، همانا بندبازی هوشمندانه دشت‌آرای به روی مرزهای بسیار باریک و طولانی واقعیت و نمایش است. به دلیل تکنیک خلق‌شده در این نمایش متأسفانه نمی‌توان رمزگشایی بیشتری داشت، چراکه با لورفتن ... دیدن ادامه ›› آن به یکباره این مرز فرو می‌ریزد. «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» را باید به نظاره نشست. روش سیال این نمایش به‌گونه‌ای است که به گمانم می‌توان تمام اجراها را دید و هرشب به ابعاد تازه‌ای دست یافت.
منا رجبیه فرد این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند سطر به بهانه اجرای «درباره تصویرت از من تجدید نظر کن»
دوباره نگاه کن...
آیه کیانپور
از شواهد و قرائن برمی‌آید پیچیدگی انسان امروز تا حدی پیش رفته که ارتباط، به ‌عنوان یکی از غریزی‌ترین توانایی‌های انسان، این‌روزها به یکی از معضلات زندگی تبدیل شده و ناتوانی افراد در برقراری و تداوم آن، به‌ویژه روابط عاطفی، باعث شده افراد مدام از تجرد به تأهل و از تأهل به تجرد در ‌گذار باشند. یکی از دلایل این ناتوانی که از خصوصیات انسان مدرن شده است، نپذیرفتن فرهنگ‌ و خرده‌فرهنگ‌های متفاوت است، حتی با یک پیشینه فرهنگی مشترک، مدام با ناتوانی افراد در تداوم ارتباط روبه‌رو هستیم، حال اگر این فرهنگ‌ها به لحاظ ریشه‌ای متفاوت باشد، میزان همدلی میان افراد تا چه حد دستخوش کج‌فهمی‌ها خواهد شد. دنیای مجازی و شبکه‌های مجازی راه را برای آشنایی با فرهنگ‌ها و مردمان دیگر باز کرده‌اند و باعث به‌وجودآمدن روابط عاطفی و گاه تشکیل خانواده‌هایی دوملیتی می‌شوند. اصل تفاوت فرهنگی، همچنین تصور ما از دیگرانی که نمی‌شناسیم با همه ظرافت‌های این مقوله کاملا معاصر، آروند دشت‌آرای را بر آن داشته تا اجرائی با عنوان «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» را در سالن چارسوی مجموعه تئاترشهر به اجرا ببرد، بازیگران از ملیت‌های متفاوت در کنار بازیگران ایرانی نمایشی را اجرا می‌کنند که تماشاگر بخشی از آن است. تماشاگران در این اجرا هم‌زمان با چند بُعد مختلف از این مسئله روبه‌رو می‌شوند، اصل ارتباط بین دو انسان، تأثیر اختلافات فرهنگی بر روابط، تأثیر شگرف و انکارنشدنی رسانه در ایجاد تصویری ساخته‌شده و تا حد زیادی غیرواقعی از یک فرهنگ و از سویی دیگر مسئله قضاوت! ... دیدن ادامه ›› قضاوتی که تحت‌تأثیر تصویر رسانه‌ای، در ذهن مخاطبان ایجاد شده و به تبع آن، برداشت‌‌ها و نگاه شخصی را تحت فرمان خود قرار داده ‌است. از آنجا که با یک اجرای تعاملی روبه‌رو هستیم، واکنش تماشاگر می‌تواند کیفیت و روند قصه اجرائی را تحت‌الشعاع قرار دهد و از سویی با مخاطبی روبه‌رو هستیم که حق دارد از بازیگر و کارگردان سؤالاتی بپرسد و آنها را به چالش بکشد اینجاست که چالش اصلی اتفاق می‌افتد؛ یکی از چالش‌های پی‌درپی که در این نمایش با آن درگیر هستیم و از این اثر یک کار مفهومی و دارای اندیشه و نگاه می‌سازد. اینکه انسان تا چه حد به حریم شخصی دیگران احترام می‌گذارد؟ در سال ١٩٧١ دکتر فلیپ جورج زیمباردو، روان‌شناس معروف، آزمایشی را در دانشگاه استنفورد انجام داد که یکی از مهم‌ترین موارد مطالعاتی شناخت انسان تاکنون است. او فقط برای دو هفته تعدادی از دانشجویان را در نقش‌های زندانی و زندانبان در روبه‌روی هم قرار داد؛ افرادی که همه به لحاظ روانی در وضعیت متعادل روحی به سر می‌بردند و بعد از چند روز رفتارهای سادیستی کنترل‌نشدنی‌ای را از دانشجویان زندانبان‌شده دید، دکتر زیمباردو به این نتیجه تلخ دست یافت انسان موجودی‌ است که اگر به لحاظ قانونی و اخلاقی اجازه کامل تسلط بر حریم شخصی افراد را داشته باشد، هرکاری از او برمی‌آید. در این اجرا به مدت دو ساعت تماشاچی حق دارد از بازیگران سؤالاتی بپرسد و بررسی سؤالات، کنجکاوی‌ها و گاهی تجاوز به حریم شخصی بازیگران به خودی‌خود یک نمایش زنده، واقعی و تأمل‌‌ برانگیزاست. کنش واکنش میان تماشاگر و بازیگرانی، که همگی به‌خوبی از پس وظایف‌شان برمی‌آیند، یکی از تجربیات ناب این نمایش است.
اما قدرت این اثر در پرهیز از هرگونه شعارزدگی است که با توجه به شکل اجرائی و مفاهیم پس آن، کاری دشوار به نظر می‌رسد، دشت‌آرای با واردکردن مخاطب در قصه به شکل ناخودآگاه، او را متوجه نگاه قضاوتگرش نسبت به جهان امروز و آدم‌های دیگر می‌کند. مدام مخاطب را با چالشی دیگر و تصوری که ساخته و بعد خراب می‌شود روبه‌رو می‌کند و اطلاعاتی که به‌مرور به مخاطب می‌دهد و او را متوجه این مسئله مهم می‌کند که تا چه اندازه لازم است درباره تصویری که از شناخته‌هایش دارد، تجدیدنظر کند.
ما با دیدن دیگران چقدر آنها را درک می‌کنیم؟ چقدر متوجه حقایق پشت هر واقعه می‌شویم؟ چقدر با دلایل ناخودآگاه پنهان در ضمیر انسان‌ها آشنا هستیم؟ چقدر می‌دانیم این دست‌ها، چشم‌ها و روح‌های غریبه چه بارهای عاطفی، فرهنگی، اجتماعی و... را با خود حمل می‌کنند؟ چقدر می‌دانیم حقیقت چیست؟ حقیقتی که پشت لایه‌‌های ذهن قضاوت‌زده ما پنهان است، حقیقت چیست؟ آیا هیچ‌گاه خواهیم دانست؟ شاید هیچ‌گاه از زیروزبر روح دیگران سردرنیاوریم، اما درباره خودمان چه؟ در طول این نمایش چقدر نظرمان نسبت به بازیگران تغییر می‌کند؟ آیا حس اولیه ما نسبت به فلان بازیگر تا پایان نمایش پابرجاست؟ چقدر می‌توانیم به قضاوت‌هایمان تکیه کنیم؟ به نظر می‌رسد نه‌فقط لازم است درباره تصویرمان از دیگران تجدیدنظر کنیم که به‌یقین ضروری ا‌ست درباره تصویرمان از خود حقیقی پنهان‌شده در درونمان، همان خودیِ که تحت‌تأثیر ‌هزار و یک عامل بیرونی از خود بیخود شده هم، تجدیدنظر کنیم...
این خودِ سرگشته که نگاه شخصی‌اش را از دست داده و باید دوباره از نو به خودش و بعد به همه‌چیز و همه‌کس نگاه کند... .
سید امیر ارجمند این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تصاویر و وانموده‌ها
محمدحسن خدایی
آروند دشت‌آرای در ادامه‌ پروژه بینافرهنگی این چند سال اخیرش، به سراغ مفهومی تازه در قبال شناخت «دیگری» رفته است؛ دیگری در مقام غیر، از کشور، فرهنگ و زبانی دیگر؛ یادآور «گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها». نام نمایش هم دعوتی به این شناخت است: «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن!»؛ جمله‌ای پر از ابهام و سرگردان میان خواهش و دستور، خطاب تفسیر‌برانگیز این‌روزها در قبال برخورداران، متمولان، مهاجران، مطرودان و پناه‌جویان. «تصویری» که با ١١ سپتامبر، بهار عربی و جنبش‌ وال‌استریت و البته سبعیت داعش، بیش‌ازپیش مخدوش شده و به‌نظر با رویکرد مطالعات فرهنگی آروند‌ دشت‌آرای، تصحیح نخواهد شد. نمایشی که داستان زندگی سه زوج را روایت می‌کند که قرار است در اجرائی با مشارکت مخاطبان، داوری شده، امتیاز کسب کرده و به فستیوال‌های بین‌المللی با همین رویکرد معرفی شوند. فرمی یادآور برنامه‌های تلویزیونی که برای انتخاب زوج‌های موفق برگزار می‌شود. انتخابی هوشمندانه از منطق نظرسنجی‌های تلویزیونی که «پیر بوردیو» به تأثیرگذاری و قدرت آنها در تغییر ذائقه و آگاهی مخاطبان اشاره کرده است. نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن!» سودای آشتی و شناخت دارد. زدودن همان تصویر کلیشه‌ای از غرب غالب و شرق استعمارشده. یک رویکرد پسااستعماری که صد البته در فضای ملتهب سیاسی این روزهای جهان، تقدیری جز شکست نخواهد داشت. شکستی که بار دیگر اهمیت ساختارهای متصلب جهانی را گوشزد می‌کند که چگونه تلاش‌های بینافرهنگی، توان تغییر دادن‌شان را ندارد. کافی است کمی از سالن چارسوی تئاترشهر دور شویم و به کوبانی و رقه و مرزهای اروپا در قبال مهاجران و پناه‌جویان نظری بیفکنیم. آیا امکان شناخت و گفت‌وگوی بینافرهنگی میان من در مقام مهاجر، محذوف و مطرود با آن دیگری اروپانشین، در این «وضعیت استثنایی» که آگامبن به آن اشاره دارد، باقی مانده است؟ از این باب، نمایش دشت‌آرای رویکرد بینافرهنگی‌اش، غیرسیاسی ... دیدن ادامه ›› و سترون است. گاهی اشاراتی به تروریسم جهانی و وضعیت اسفناک سیاسی جهان می‌کند، اما همچنان اولویتش فرهنگ و گفت‌وگو است. رویکردی مصلحانه در زمانه وحشت از جنگ. آرزویی خیرخواهانه با امکاناتی محدود. از منظر فلسفی، نمایش رویکردی اخلاقی در قبال «دیگری» است. همان ایده درخشان امانوئل لویناس برای شناختن «خود» از منظر «دیگری». «انسان صرفا موجودی نیست که معنای هستی را درمی‌یابد آن‌چنان‌که هایدگر می‌گوید، بلکه موجودی است که از پیش فرمان قداست را در چهره دیگری شنیده و دریافته است». دیگری اینجا همان مرد غربی یا زن ایرانی برای یافتن «انسانی اخلاقی» است. مسعود علیا در کتاب «کشف دیگری همراه با لویناس در باب انسان اخلاقی از منظر لویناس»، توضیح می‌دهد: دیگری در همان حال که مرا زیر سؤال می‌برد، از من پاسخی می‌طلبد و این طلب، هم بنیاد زبان است و هم اساس مسئولیت و پاسخ‌گویی من. اهمیت این مواجهه از آن‌روست که چه بخواهیم و چه نخواهیم من را درگیر می‌کند و از من انسانی اخلاقی می‌سازد. من در مواجهه با دیگری گریز و گزیری از پاسخ ندارم؛ حتی بی‌اعتنایی به دیگری نیز پاسخی است به او و حاکی از آنکه باید به نحوی دیگری را به حساب آورم و نسبتم را با او مشخص کنم. «نمایش دشت‌آرای فارغ از جنسیت و ملیت، امکان گفت‌وگو با دیگری است. من خود را از خلال نگاه دیگری خواهم شناخت، او امکان آگاهی من در جهان است. او نسبت من با جهان را امکان‌پذیر می‌کند. سه زوج زندگی خود را روایت می‌کنند. مردها غربی هستند و زنان ایرانی. هر سه زوج پیش از این ازدواج کرده‌ و بازیگرند. اما نمایش فرم تازه‌ای در مواجهه با مخاطب دارد. از خود می‌پرسیم آیا این‌ سه زوج ازدواج کرده‌اند؟ ادعاهایشان صادقانه است؟ آیا می‌شود به آنها اعتماد کرد؟ نمایش یادآور آن چیزی است که بودریار «وانمودن» نامیده است. «وانمودن تولید الگوهای امری واقعی است؛ امری فاقد خاستگاه و فاقد واقعیت؛ امر حاد-واقعی... وانمودن یعنی تظاهر به داشتن آنچه نداریم». نمایش دشت‌آرای هم چیزهایی را به نمایش می‌گذارد که مخاطب از خود خواهد پرسید «آیا وانمود نمی‌کند؟» نمایش همه اینها را دارد؟ نمایش را خود آروند دشت‌آرای «اجرا» می‌کند. او علاوه بر طراح و کارگردان، اجراگر نمایش هم است. ریچارد جی. لین در کتاب خود «ژان بودریار» اشاره جالبی به منطق اجرا در وانمودن دارد. «نکته مهم و تشویش‌آمیز همه اینها این است که امر حاد واقعی از حوزه خوب یا بد فراتر می‌رود، زیرا فقط از منظر اجراگری، سنجیده می‌شود؛ اینکه چقدر خوب کار می‌کند یا عمل می‌کند». اجراگری دشت‌آرای همان منطق وانموده‌ها در اهمیت اجراگری است. مهم نیست کذب و صدق ماجرا کجاست. مهم اجراگری خوب است. طوری که مخاطب مبهوت شود و در نهایت همه‌چیز را بپذیرد. اینجاست که اجراگری روان و حرفه‌ای دشت‌آرای به کمک نمایش می‌آید. اینجاست که روایت آشناشدن‌، سفر، مهاجرت، دیدار و ازدواج شرکت‌کنندگان/بازیگران نمایش، با اجراگری خوب دشت‌آرای، باورپذیر می‌شود. گاهی تنش بین زوج‌ها از خلال گفت‌وگوها آشکار می‌شود؛ تنشی که همه را به شک می‌اندازد. تماشاگران مشارکت می‌کنند. سوالاتی پرسیده شده و بازیگران پاسخ‌ می‌دهند. منطق جهان وانموده‌ها به قول دلوز در «افلاطون و وانموده» این است که «وانموده، کنایه بر ساحات و ژرفناها و فواصلی بسیار دارد که بیننده از چیره‌شدن بر آنها ناتوان است. دقیقا به این دلیل که این ناتوانی است که بیننده احساسی از شباهت را تجربه می‌کند». دشت‌آرای و استراتژی انتخابی‌اش، مرز میان امر واقعی و وانموده را مخدوش کرده است. رویکرد نمایش برای رسیدن به آن ایدئولوژی تکثرگرا و نسبیت‌باورانه پسامدرنیستی، بهترین انتخاب را در وانموده‌ها می‌یابد؛ وانموده‌هایی که قرار است جهانی گشوده به گفت‌وگو و رواداری را به نمایش بگذارند. جهانی با مردمان باورمند به تفاوت فرهنگی و امکان کم‌کردن آن. جهانی که بیش از گذشته به درک دیگری از طریق گفت‌وگو و روایتگری نیازمند است. اما در نهایت، به قول رابرت یانگ در کتاب «اسطوره سفید، غرب و نوشتن تاریخ» این تلاش باید چیزهایی را مدنظر داشته باشد. اینکه به‌هرحال، ایران روزگاری نیمه‌‌مستعمره بوده و به‌راحتی نمی‌تواند از نگاه «مرد غربی» و قضاوتش خلاص شود. نکته‌ای که در روایت آروند دشت‌آرای هم کم‌وبیش مشاهده می‌شود. تنشی که در زبان و تفاهم و مفهوم خانواده بازنمایی یا شاید وانموده می‌شود.
منا رجبیه فرد این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رضا کیانیان یک شب بازیگر نمایش دشت آرای شد

رضا کیانیان در نمایش آروند
2 اجرای نمایش «درباره تصویرت از من تجدید نظر کن» به کارگردانی آروند دشت آرای شامگاه 11 مهر ماه میزبان هنرمندان و چهره‌هایی همچون رضا کیانیان بود که او در میانه‌های اجرا نیز در لحظاتی در این اجرا بازی کرد.

به گزارش ایسنا، رضا کیانیان پس از اتمام نمایش نیز درباره آن گفت:«با تماشای این نمایش در یک تجربه جدید قرار گرفتم که برایم بسیار جالب بود. هم خوشحال شدم، هم ناراحت شدم، هم سوال برایم ایجاد شد، هم تعلیق را تجربه کردم و... با این ویژگی‌ها می‌توان گفت این نمایش، یک نمایش کامل بود.»

گروه بازیگران این نمایش بینافرهنگی متشکل از آروند دشت آرای از ایران، مارین ون هولک از هلند، آروشا بیگی از ایران، مالته شولتز از آلمان، ... دیدن ادامه ›› دیبا خاتمی از ایران، میخائیل بلوس از هلند، استوار تدنیسون از انگلستانء آزاده میرزایی از ایران و النورا هردر از آلمان هستند.

«درباره تصویرت از من تجدید نظر کن» پروژه پژوهشی - اجرایی است که در قالب یک کمپین از سال ٩٢ آغاز شده و تاکنون نمونه‌هایی از آن در کشورهایی نظیر هلند روی صحنه رفته و بناست تا ۳ سال دیگر نیز اجراهای مختلفی در نقاط مختلف دنیا داشته باشد.

در این اجرا چهره‌هایی نظیر: ابراهیم اصغرزاده، هادی خانیکی، فرزانه طاهری، حافظ موسوی، فریدون مجلسی، احسان شریعتی، شیوا دولت آبادی، مسعود دلخواه، محمود حسینی‌زاد، احمدرضا دالوند، جواد طوسی، ناصر صفاریان، ژاله صامتی، هانا کامکار، رضا سرور، حافظ آهی، مونا زندی حقیقی، شبنم فرشادجو،، اسدالله امرایی، ، .. حضور داشتند.

این اجرا فقط تا پایان هفته روی صحنه می‌رود.
لینک: http://www.isna.ir/news/95071207234/
محمد رحمانی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امان‌الله قرایی مقدم
جامعه‌شناس

به بهانه اجرای «درباره تصویرت از من تجدید نظر کن»
نمایشی برای جوانان و خانواده ها
«درباره تصویرت از من تجدید نظر کن» طرحی است بینافرهنگی که به زندگی چند زوج از کشورهای مختلف می‌پردازد و کارگردانى آن را آروند دشت آراى برعهده دارد. این زوج‌ها با توجه به اینکه زن‌ و‌شوهر و هر کدام از کشور متفاوتی هستند، کار سختی در پیش دارند، چرا که باید به درک درستی از یکدیگر برسند اما اگر همدلی و همفکری و همزبانی بین زوج‌ها باشد و ازدواج درستی هم با فکر و منطق درست، شکل بگیرد، زمینه اختلافات زناشویی کاهش می‌یابد. بین این زوج ها به نظرم زوج ایرانی- انگلیسی بهتر توانستند پیامشان را منتقل کنند چون قبل از ازدواج، برای بیشتر آشنا شدن، وقت گذاشتند. در مجموع اختلافات فرهنگی موضوع مهمی در ازدواج است. زوج‌ها باید تفاوت‌های یکدیگر را بپذیرند ضمن اینکه فراموش نکنیم فرهنگ یک موضوع ریشه‌ای است، در میان زوج‌های این نمایش شخصیت خانم‌ها در ... دیدن ادامه ›› ایران شکل‌ گرفته و شخصیت آقایان در کشورهای دیگر.‌ پس فرهنگ هر کدام از کشورهایشان در وجودشان رسوب کرده و در تفاوت‌های فرهنگی، زندگی خوبی کنار هم دارند. درباره تصویرت از من تجدید نظر کن نمایش خوبی است که هم‌ جوان‌ها و هم خانواده هایشان، باید ببینند چرا که نگاه درستی به مقوله ازدواج و اختلافات فرهنگی دارد. این نمایش تنها همین هفته با بازیگرانى از هلند، آلمان و انگلستان هرشب ساعات ١٨ و ٢٠:٣٠ در تالار چارسوى تئاتر شهر روى صحنه مى رود.
مجید مظفری بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون پس از تماشای پروژه بینافرهنگی درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن، یادداشتی را در اختیار ایران تئاتر قرار داد:

به گزارش ایران تئاتر ، در متن این یاداشت آمده است:
درباره تصویرت از من تجدید کن پروژه ای بینافرهنگی است که بازیگران خارجی نمایش خوشبختانه علاوه بر کار هنری، درک درستی از فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران داشتند و در واقع اطلاعاتشان نسبت به افراد معمولی کشورشان از ایران بیشتر بود و به همین دلیل آنها می توانند سفیران فرهنگی خوبی برای معرفی بهتر ایران به دیگر کشورها باشند.
دنیا یک بعدی شده و این روزها، رسانه ها و اینترنت باعث شده که مردم با هم غریبه نباشند و بین فرهنگ های مختلف گفتگو‌شکل بگیرد، پس حتما چنین پروژه هایی در این ارتباطات فرهنگی بسیار موثر خواهند بود .
این نمایش درباره کنار آمدن سه زوج از کشورهای مختلف با فرهنگ هایشان است، زوج هایی که خانم ها ایرانی هستند و آقایان اهل کشورهای دیگر و به زوج ها یاداوری می کند که باید نگاه درستی به فرهنگ یکدیگر داشته باشند .
درباره تصویرت از من تجدید نظر کن کنجکاوی تماشاگر را برمی انگیزد و این برای یک ... دیدن ادامه ›› اثر هنری، امتیاز مثبتی است.
درباره تصویرت از من تجدید نظر کن پروژه ای بین المللی و بینافرهنگی است و گروه بازیگران این نمایش متشکل از آرونددشت آرای از ایران، مارین ون هولک از هلند، آروشابیگی از ایران، مالته شولتز از آلمان، دیباخاتمی از ایران، میخائیل بلوس از هلند، استوارت دنیسون از انگلستان و آزاده میرزایی از ایران هستند.
درباره تصویرت از من تجدید نظر کن تا پایان هفته در هر‌روز در دو‌ سانس ۱۸ و ۲۰:۳۰ در سالن چارسو تئاتر شهر روی صحنه می رود.
سید امیر ارجمند این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به اطلاع میرساند امکان خرید بلیت برای نمایش کروماکی فراهم می باشد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش «کروماکی» با طراحی و کارگردانی مارین ون هولک به دلیل استقبال مخاطبان یک هفته تمدید شد.

به گزارش مشاور رسانه‌ای، نمایش کروماکی به دلیل استقبال مخاطبان تا ۲۲ مرداد ماه تمدید شد. این تئاتر هر روز به جز شنبه‌ها با دو نوبت اجرا در ساعات ۱۹:۳۰ و ۲۱:۳۰ در خانه نمایش دا بر روی صحنه می‌رود.
تاکنون هنرمندان بسیاری از جمله آتیلا پسیانی، ترانه علیدوستی، رضا درمیشیان، شیرین یزدانبخش، هنگامه حمیدزاده، کاظم سیاحی، فاطمه نقوی، ابوالفضل کاهانی، محمد مساوات، محمد بحرانى ،ملودى آرام آنیا، جابر رمضانی و..‌. به تماشای این اثر نمایشی نشسته‌اند.
نمایش «کروماکی» به کارگردانی مارین ون هولک با موضوع مهاجرت غیر قانونی از ترکیه به یونان در خانه نمایش دا بر روی صحنه رفته است.

بازیگران : پریسا مقتدی،خسرو پسیانی، امیرحسین طاهری،مینا درودیان، دیبا خاتمی،شهریار فرد، میثم میرزایی، نگین تبرا، مینا ملک محمدی، بابک بیگ ... دیدن ادامه ›› زاده، حدید تقی یار

علاقمندان می‌توانند با مراجعه حضوری و یا سایت تیوال بلیت کروماکی را تهیه کنند.

عوامل این اثر نمایشی عبارتند از کانسپت، طراح و کارگردان: مارین ون هولک، مشاور هنری: آروند دشت آرای، مدیر پروژه، دستیار کارگردان و برنامه ریز: امین یزدانی نژاد، منشی صحنه: رومینا دواچی، دستیار طراح لباس: هدا ابراهیم پور، گرافیست: گل مریم یزدانی نژاد، روابط عمومی و مشاور رسانه ای: آیدا اورنگ، عکاس: آزاده امیرخان، تبلیغات مجازی: بیتا مختاری.
تلفن رزرو: ٠٩٣٨٠٦١٠٨٥١
کروماکی کار مشترکی با کشور هلند و با همکاری کمپانی «استت» با گروه «کمپانی هنرهاى اجرایى ویرگول» و همچنین خانه نمایش «دا» است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
استقبال از کروماکی/دو اجرایی شدن این نمایش

نمایش «کروماکی» با طراحی و کارگردانی مارین ون هولک روز ۱۱ و ۱۲ مرداد به دلیل استقبال مخاطبان دو اجرا در ساعت ۱۹:۳۰ و ۲۱:۳۰ خواهد داشت.
تاکنون هنرمندان بسیاری از جمله آتیلا پسیانی، ترانه علیدوستی، رضا درمشیان، شیرین یزدانبخش، هنگامه حمیدزاده، کاظم سیاحی، فاطمه نقوی، ابوالفضل کاهانی و..‌ به تماشای این اثر نمایشی نشسته‌اند.
نمایش «کروماکی» به کارگردانی مارین ون هولک با موضوع مهاجرت غیر قانونی از ترکیه به یونان در خانه نمایش دا بر روی صحنه رفته است.

بازیگران : پریسا مقتدی،خسرو پسیانی، امیرحسین طاهری،مینا درودیان، دیبا خاتمی،شهریار فرد، میثم میرزایی، نگین تبرا، مینا ملک محمدی، بابک بیگ زاده، حدید تقی یار

علاقمندان می‌توانند با مراجعه حضوری و یا سایت تیوال بلیت کروماکی را تهیه کنند.

عوامل این اثر نمایشی عبارتند از کانسپت، طراح ... دیدن ادامه ›› و کارگردان: مارین ون هولک، مشاور هنری: آروند دشت آرای، مدیر پروژه، دستیار کارگردان و برنامه ریز: امین یزدانی نژاد، منشی صحنه: رومینا دواچی، دستیار طراح لباس: هدا ابراهیم پور، گرافیست: گل مریم یزدانی نژاد، روابط عمومی و مشاور رسانه ای: آیدا اورنگ، عکاس: آزاده امیرخان، تبلیغات مجازی: بیتا مختاری.
شماره رزرو و هماهنگى: ٠٩٣٨٠٦١٠٨٥١

کروماکی کار مشترکی با کشور هلند و با همکاری کمپانی «استت» با گروه «کمپانی هنرهاى اجرایى ویرگول» و همچنین خانه نمایش «دا» است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید