"ما ترجیحمون و علاقمندیمون اینه که حداقل بزرگسالان با فرزندانشون، پدربزرگ ها با نوه هاشون بیایند ببیند این نمایش رو"
این توصیۀ صریح و اکید کارگردان محترم در گفتگوی تیوال است که نمایش برای مخاطب خاص نوجوان تهیه شده است.
من به عنوان پدرِ دو نوجوان بالای 13 سال که بطور کامل درگیر رشد و پرورش فرزندانم هستم از شما جناب محمد عاقبتی این سوأل را دارم که چقدر کارشناسی شده است روی این مخاطبِ خاص شناسی شما؟ و چقدر از مشورت متخصصین این گروه سنی بهره برده اید در بازنویسی این متن سترگ و تولیدِ اثر در این فرم؟
در گفتگو با خانم مهشاد حجتی فرموده اید "طرح نمایش را ساده تر کرده اید" و دوست داشته اید از دل لیرشاه "یک درام خانوادگی یک خطی از یک پدر و فرزندانش" را نگه دارید و "داستان های حاشیه ای و لحظات فلسفی و موقعیتهای فلسفی و استعاری را کمتر کرده اید"
بله من هم موافقم که متأسفانه این فرمایشات شما عمیقاً صحت دارد و موثق است. حال ببینیم از آن شیر ِ بی یال و دم و اشکم چه مانده است؟
نگاهی
... دیدن ادامه ››
به نمایشی که سالن سمندریان میزبانی اش را بعهده گرفته نشان می دهد از متن اصلی فقط یک پدر باقیمانده است که از دخترانش مجیزگویی، نوازش کلامی و هدیۀ تولد طلب می کند. سه دختر را به صحنه کشیده اید: اولی به ظاهر کمالگرا، دومی عاشق پیشه و سومی صادق، در نقطۀ مقابل یک پسر دلقک که بی شباهت به فرزند ذکور خانواده نیست. دو دختر اول از عهدۀ توقعات پدر بر می آیند و هنگامیکه دختر کوچکتر انتظارات پدر را اجابت نمی کند از خانواده طرد و از ارث محروم می شود. اما سرنوشت همگی شان، پدر و هر سه دختر ختم به مرگ می شود و پسرک دلقک در انتها قهرمانانه با اجساد ایشان عکس یادگاری می گیرد.
لطفاً بفرمایید این درام یک خطی شما چه دیدگاهِ نو؟ چه پیام یا آموزۀ تأمل برانگیز؟ چه پیشنهاد سازنده؟ چه الگوی جایگزین؟ چه افق امیدبخش؟ چه ایده آل یا آرمانی؟ و چه معنای شخصیت پروری برای فرزندان من به ارمغان می آورد؟ چه انتخابی برایشان باقی گذاشته اید؟ در مواجهه با یک ستمکار کدامیک از این شخصیت های پست، رذل یا شوریده بخت باشند خوب است؟ گزینۀ شما طبق آنچه تصویر کرده اید فقط دلقکی است که تا انتها از کاسه لیسی دست بردار نیست! هنگامیکه ارزش و ضدارزش را کنار یکدیگر درازکش می کنید آیا پیروزی یا حفظ بقاء در گروی پسر بودن و دلقک بودن است؟
هنرمند عزیز صرفنظر از لزوم معاصرسازی این قصه بدون افزودن هیچ سویۀ جدیدی که نزد چون منی مورد سوآل و تردید فراوان است، من فکر نمی کنم اینکه سه کلاه بوقی بر سر سه دختر بگذارید و با برف شادی صورت پسرک را سفید کنید و از افکت های دیداری و شنیداری بهرۀ فراوان ببرید، برای اینکه یک اثر مخصوص و درخور ِ نوجوان و جوان ارائه دهید کافی باشد. به نظر من این نمایش فاقد شناخت صحیح و دقیقی از مخاطب ِخاص خود است که از بانوی سالخورده، پوزه چرمی، سقراط، هزار شلاق، ترور، فهرست، گالیله و ... لذت می برد و به فکر فرو می رود. از این رو به گواه کیفیت نازل اجراهای نخست که نشانی جز عدم تمرین و آمادگی لازم نیست، در محتوا نیز تلاش جدی ای جهت تدارک تحفه ای شایسته بعمل نیامده است.
ضمن احترام به عوامل عزیز لیرشاه که جملگی از هنرمندان محبوب من هستند و در پروژه های بسیاری ایشان را ستوده ام، برخلاف پیشنهاد کارگردان، من از مادران و پدران هنردوست تقاضا می کنم قبل از آنکه فرزندانشان را با خود همراه سازند یک بار خود به تماشای این نمایش بنشینند و اگر آنرا در راستای فرزندپروری، عامل رشد، مشوق یا بازدارنده و منطبق بر اشل و توصیه های علمی کارشناسان حوزۀ تربیت در مقولۀ سلامت روان یافتند، آنگاه جگرگوشه هایی که در تب و تابِ چالش با جهان بیرون، انتخاب و شناختِ خود، حساس ترین و تأثیرپذیرترین برهۀ زندگی خود را سپری می کنند، با خود همراه نمایند.