رهایی بخشی رفتن؛
حرکت از درون و رفتن، شمایل شکسته ای از وجود است. وجود جانت را فرا می گیرد و مانند نوزادی که رحم مادر را ترک می گوید زمان را از آن خویش می کنی. رهایی در رفتن است. به باغ جتسمانی رفتن مسیح. به نینوا رفتن حسین. به سرزمین همسایه رفتن مده آ. به تبای رفتن ادیپ. رفتن همیشه رهایی بخش است. و من صدای رفتن را بر بالهای آهنین زمان شنیدم در اجرای تو با کدام باد می روی؟ اجرایی که در ظریفترین شکل ممکن از فضای حاکم بر صحنه سود می جست. تارهای تنیده شده ی روایت با تمرکز بر ایستایی بازیگران لحظه به لحظه مخاطب را در خود هضم می کند و دنیایی همراه و موازی با مسافرانی سردرگم در برابرت شکل می گیرد. بی هیچ حرکتی، سفری همراه با رنج ها و رویاهای انسانی برای رسیدن به سکون و آرامش آغاز می شود. این نفس واقعی درام است که انسان در پس رنج هایش به سکونی ابدی برسد. این سکون زندگی بخش به تمثیلی اساطیری ختم می شود؛ درختان. آرام ترین موجودات جهان که شاد قرن ها شاهد رنج انسان ها بوده اند. آنچه این اجرا را متمایز می کند روند شکل گیری تغییر در بافت شخصیت های داستان این درام است که دقیقا عکس جریان روایت را طی می کند اما این خصوصیت بازخوردهای خود را دارد؛ خستگی، کلافگی، سردرگمی، ترس، اضطراب، خشم، ترس از مرگ، جنون، رهایی. تجربه ای که شاید مانند قربانی عنکبوتی مغموم در آن دام بیفتید اما ارزش رهایی اش را داشته باشد تا مرز رهایی و آزادی را بر صحنه بو بکشید. شما را با به این تجربه ی زیست بر صحنه دعوت می کنم، همراه با لذت رهایی که آرزوی تمام انسان های آزاده است.
خسته نباشید به جمال و کمال هاشمی عزیزم
و گروه خلاقشان.
ارادتمند شما میثم فرهمندیان.