ترجمه فارسی نقدی که در سایت فرانسوی زبان موومان منتشر شده است.
انتظار و تبعید
17 و 18 ژانویه، کمال هاشمی در فستیوال واگاموند، نمایشی متفاوت را به صحنه برد. «تو با کدام باد میروی؟»، داستان نمی گوید، بلکه یک موقعیت طرح میکند. در یادداشتی در مورد این نمایش، ژانلویی پریه یادآور میشود که از نظر کارگردانش این نمایش یک «میزانسن ایستا» است. پنج بازیگر او که در هاله ای از نور پناه گرفتهاند، از صحنه بیرون نمی روند. دست اتفاق پنج مسیر را به گذرگاه آخرین مرزی رسانده است که برای رستگاری باید از آن رد شود. راه بلدشان به دلیلی نامعلوم غیبش زده است و ایشان در انتظار او داستان می گویند، شاید که ترسشان آرام شود، باشد که خلاء وجودشان پر شود. زنی از افغانستان، که از شوهرش فرار کرده است تا شاید نوزادش آیندهای داشته باشد. سمت راستش، مرد جوانی است که از خشونتهای بیرحمانۀ ارتش فرار کرده است. سمت چپش، مردی دیگر که به امید وصلت با معشوقش تا اینجا آمده است. و سرانجام زوجی که هم، یکدیگر را دوست دارند و هم مایۀ عذاب یکدیگرند. تک گوییهای درونی در هم میآمیزند و قاطی میشوند. هول و ترس گاه در صدایشان بروز میکند اما این آرامشِ بینهایتِ شخصیتها، شرمِ بزرگمنشانه و غرورشان است که خون مخاطبان را در رگهایشان منجمد میکند...
دیواری که همچون
... دیدن ادامه ››
مرزهای اروپا به جای تماشاچیان، مخاطبِ این نمایش شده است؛ فاصله از تماشاچی؛ سکونِ خدشه ناپذیر بدنها: نوآوریهای فرمالی که پتانسیلهایی روایی را شکوفا میکنند. در این نمایش، همه چیز میتوانست روندی دیگر را طی کند، همه چیز میتوانست دگرگونه باشد، و پیام کارگردان نیز همین است. در میان دو «پردۀ» نمایش، کارگردان سیاهی را گنجانده است. تعلیقی که تنها گذر زمان را نشان نمیدهد بلکه تنفسی است، گشایشی است محتمل، که پس از آن، وقتی بازیگران با درختان جایگزین میشوند، این گشایش ابدی میشود، آری، درختانی بیحرکت، اما زنده، تا ابد...