همه چیز از سر دردهام شروع شد. شبا خوابم نمی برد. تا چشام رو می بستم که بخوابم فقط خواب می دیدم. یه شب صدای نفس کشیدن یه نفر رو از زیر تخت شنیدم. بلند شدم، چراغ رو روشن کردم ولی هیچکی نبود. شبای بعد هم همینطور . بعضی وقت ها می شنیدم یه نفر رو شیروونی خونه داره راه میره. ولی تا چشام رو باز میکردم صدا قطع میشد. اینا بود تا اینکه یه شب رسما از پنجره اتاق یه پسر هندو رو دیدم که تو کوچه زیر نور چراغ برق داشت می رقصید....