در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سید ساجد متولیان درباره نمایش سماعی زاده: می خندم، پس هستم وارد سالن انتظار می شوم. غلغله است. همه بیصبرانه م
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:46:42
می خندم، پس هستم

وارد سالن انتظار می شوم. غلغله است. همه بیصبرانه می خواهند نمایش "سماعی زاده" را ببینند. موسیقی شادی که صدایش از داخل سالن می آید خبر از فضای شاد و سرخوشانه ای می دهد. انگار واقعا نمایش راجع به همان خواننده آنورآبی است.
سر جایم می نشینم.. موسیقی شادجایش را به موسیقی ترسناکی می دهد. ابتدای نمایش شوخی ها تماشاگران را می خنداند اما هر چه جلوتر میرویم داستان جدی تر و بهانه برای خندیدن کمتر میشود.
مثل بچه خرگوش تو تله گیر افتادیم...
کارگردان بیرحمانه تمام چیزهایی که ظاهرا دلمان نمی خواهد ببینیم را جلوی چشممان گذاشته....
دیگر مشخص است که خنده هایمان صرفا واکنشی دفاعی به ترس و انزجارمان است....
مثل بقیه چیزهای وحشتناکی که ازش جوک میسازیم و می خندیم....
آتش ... دیدن ادامه ›› سوزی، اسیدپاشی، داعش و...
کارگردان دانه دانه دملها و زگیل های ما را جلوی چشمانمان می ترکاند و چرک و خونابه از آن بیرون می جهد اما ما کرخت شدیم... دردمان نمی آید که هیچ سعی می کنیم بخندیم....
آدمهای نمایش به درون توالت چنگ می اندازند تا واقعیت را از درون ناخودآگاه ما بیرون بکشند....
غافل از اینکه اینها دیگر برای ما عادی شده است...
مرد متاهلی که بی ناموسی و هرزگی خودش را به پسر مجرد همسایه اش فرافکنی میکند...
زن شوهرداری که فانتزیهای ممنوعه خودش را در قالب مثالهایش بیان میکند...
تعمیرکار هیز که در حال نصیحت به جوان مستاجر برای گل کردن گلهای نزده خودش است...
تئاتری که بار قلمبه شده سرکوب ها و واپس رانی امیال غریزی جامعه را به دوش میکشد و غریزه در دیالوگهایش فوران میکند...
و جامعه ای که بوی تعفن اعتیاد و قتل و روابط پنهانی دیگر مشامش را نمی آزارد چون به آن عادت کرده است....
آقای کارگردان از ما تماشاچیان انتظار نداشته باش برایت دست بزنیم....
شاید فکر میکردی اگر در چاه ناخودآگاهمان را بزنی کنار از بوی گندش عق میزنیم و به خودمان می آییم...
اما ما فقط بلدیم بخندیم...
حتی وقتی باید گریه کنیم یا حالمان بد شود یا خشمگین شویم...
به جایش می خندیم...