نزدیک به ورودی که شدم تابلوی خوش اومدین روی سینه دیوار خودنمایی می کرد. وارد که شدم بوی کاغذ کتاب به همراه بوی چوب تازه بریده شده حسابی حالمو
... دیدن ادامه ››
سرجاش آورد آخه تا نیم ساعت پیشش خواب بودم انگار تازه بیدار شده بودم یه دوری که تو کتابخونه زدم یه کافه چوبی با یه حوض کاشی قدیمی وسط یه حیاط قدیمی خود نمایی کرد هنوز محو فضا بودم که .....
ردیف پنجم نشستم سالن کوچیک بود و بوی چوب مونده اولین چیزی بود که باعث میشد چشمات رو ببندی و یه نفس عمیق بکشی. چراغ ها خاموش شد و صدای بوق های مقطع یک دستگاه قدیمی اتاق احیا به گوش میرسید. تازه از اینجا لذت شروع میشد. چون دوست دارم خودتون این 45 دقیقه لذت رو تجربه کنید هیچی نمیگم هیچ......