این یک پیپ نیست رو دیدم. تئاتری که با تاثیر از اثر انقلابی رنه مارگاریت و کتابی به همین اسم از میشل فوکو بود.
با این فلسفه که چه چیزی واقعی است و چه چیزی نیست
ایا دید ما به دنیا درست است حتی اگر حقیقت نباشد یا حقیقتی که نیست چون ما ان را شاهد نیستیم
این تئاتر به شدت و فراتر از انتظار از پس بیان این فلسفه برآمده بود
وسط نوشت: اثر رنه مارگاریت یک پیپ بود که کاملا رئالیستی نقاشی شده بود و زیرش نوشته شده بود که این یک پیپ نیست
با این توضیح که اگر این یک پیپ است پس بردار ، پرش کن و بکش.
دکور عجیب غریب صحنه که دری در یک سمت صحنه در سمت دیگر باز می شد و بازیگرها یکهو از بالا در پایین ظاهر می شدند پزی نبود که برای گول زدن
... دیدن ادامه ››
مخاطب و باکلاس جلوه دادن کار پیاده شود که جز معدود صحنه هایی بود که به شدت در اختیار مفهوم کار بود.
فضا پردازی کار با شیشه ای که از پشتش بازیگران را می دیدیم و زبان روسی که گاه ترجمه همزمان و گاه زیرنویس می شد، کاملا این ذهنیت را به مخاطب می داد که در حال دیدن یک فیلم است
این مفهوم کلیت مفهوم داستان را در بر داشت
اینکه ما داریم یک فیلم می بینیم اما می دانیم که یک تئاتر است اما آن تصویری که می بینیم حقیقت است یا آنچه که می دانیم؟ و ایا فرقی هم می کند. در واقع دکور، فضاپردازی، دو زبانی بودن و همه آنها می خواست بگوید این یک تئاتر نیست