در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سندس یگانه درباره نمایش شرقی غمگین: یازده دی ماه تئاتر را دیدم. یعنی کمی، کمتر از یک ماه پیش. عجیب برایم د
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:40:03
یازده دی ماه تئاتر را دیدم. یعنی کمی، کمتر از یک ماه پیش. عجیب برایم درگیری ذهنی است. اینکه بعد از گذشت این مدت چرا هنوز درگیر دنیایِ علی عشقی هستم؛ آن هم دنیایی که حتی خودش هم نتوانست تحمل کند برایم جای سؤال است.
عجیب تر اینکه رفتار علی عشقی اصلاً مورد تأییدم نیست. او در دنیای منطقی و سنجیده ی من، دنیایی که فقط یکبار اتفاق می افتد، جایی ندارد. کسی که دست به یک خود ویرانگری بزرگ زده و بدتر اینکه در دو سال پیش حبس شده. آدم هایی که در یک نقطه متوقف می شوند، همیشه برایم سنبل دست کشیدن از مبارزه و زندگی هستند. سنبلِ پناه بردن به تاریک ترین و مطمئن ترین جای دنیا؛ یعنی درون خود. کسانی که با رفتن کسی یا از دست دادن شغلی یا موقعیتی یا ثروتی، در روی تمام دنیا می بندند و همه ی دنیایشان می شود آنکه یا آنچه دیگر نیست... و این یعنی سکون... و متنفرم از سکون. خصوصاً اگر مثل علی عشقی به سقوط بزرگ ختم شود... اما... بله یک امای بزرگ مطرح است.
چه چیزی در این میان، گریبانِ مرا گرفته و رها نمی کند؟ چه در این نمایش بود که دست از سرم بر نمی دارد؟ آیا گمشده ای در اعماق وجودم مدفون شده و نومیدانه در تلاش است خودش را به یادم بیاورد یا تصویری است از دنیایی دور، از کسی دیگر...
نمی دانم دلیلش چیست فقط می دانم خودم هم حبس شده ام. در یازدهم دی ماه نود و شش، در دنیایِ مردی که اگر کسی قصه اش را برایم تعریف می کرد شاید نهایت پنج دقیقه برایش تأسف می خوردم... نمی دانم چه شده اما به کسانی که این نمایش را ندیده اند توصیه می کنم خودشان را نجات دهند. این نمایش را نبینید. از آن بگریزید و اسمش را از فهرست برنامه هایتان حذف کنید وگرنه خدا می داند تا کِی اسیرش می شوید...
یکشنبه هشتم بهمن ماه نود و شش
درست پنج ماه میگذرد از زمانی که شرقی غمگین را دیدم...آن روزها که خبر اجرای این عاشقانه منتشر شد تمام فکرم این بود که اجرای سجاد افشاریان است و باید رفت و دید...برایم مهم نبود که باید از زنجان میرفتم برای دیدنش... یک هفته تمام رویاهایم دیدن شرقی غمگین بود ... اما وقتی که در سالن نشسته ام معجزه اتفاق افتاد ... تا چند دقیقه ی اول فکرم فقط پیش سجاد افشاریان بود اما بعد از شنیدن حزن عجیب صدای علی عشقی دیگر نتوانستم به چیز دیگری غیر از او فکر کنم ... دیگر من ,من نبودم انگار که قسمتی از آن خانه شده باشم ... با خودم میگفتم کاش کسی بیاید که رفتن بلد نباشد, کسی مثل سعید... دلتنگی های علی عشقی دلتنگی های ساده ی هرروز نبود او عاشقانه دلش تنگ دلبر بود...صبوری و رفاقت سعید کار آسانی نبود در روزگاری که کمتر پیدا میشود کسی مثل او که پای رفاقتش بماند... تک تک حرفهای علی عشقی می آمد و درست می نشست وسط قلبم ...آخ از وقتی که شعر غمگین پخش شد...نمیدانستم چرا دلبر رفته , چرا علی تنها شده و چرا سعید انقدر پای رفاقتش مانده اما همان یک ساعت و نیم را عاشقانه با آنها زندگی کردم و عاشقانه اشک ریختم...|تو میگفتی علی عشقی من دیوونت میشدم..| انگار وقتهایی که دلبر بود با آنها بودم که حالا انقدر غم نبودنش برایم آشناست...پنج ماه گذشته اما نتوانستم حتی یک لحظه از فکر علی عشقی بیرون بیایم...پنج ماه است که همه ی لحظه های زندگیم شده عاشقانه های علی عشقی. ..پنج ماه است ... دیدن ادامه ›› که رفاقت سعید , سنگ دلی دلبر و عشق علی عشقی تمام فکرم شده...پنج ماه است که ردیف دو صندلی ۱۴ سالن پالیز جا مانده ام و دارم به علی فکر میکنم...
از کارگردانی فوق العاده ی سعید زارعی و بازی های درخشان سجاد افشاریان و هومن شاهی نمیشود گذشت...
علی عشقی تو هرگز برای من تمام نمیشوی تکه ای از قلبم را مال خود کرده ای که هیچگاه آن دیگری نخواهد بود...
جناب افشاریانِ جامِ جان لطفا همیشه باشید و برایمان تعریف کنید که با عاشقانه هایتان زندگی میکنیم...
|من همون علی ام به عشقت عشقی...علی عشقی...|
ممنونم بابت خلق این اثر زیبا و به یاد ماندنی...
۲۷ بهمن ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید