زخمهایت را بخوابان،
کنار زخمهایم،
خالی ی روحم آغوش باز کرده است
تا پنهان شود در رگهایت
لابه لای انگشتان سبزت،
توهمی رها، از خاکم
که ذره ذره به باد خواهم پیوست
در گردش بی امان فصول
تک درخت سرزمین پر حصار من!
در خنکای پهناور سایه ات
آرام خواهد گرفت روزی،
جراحتهایم...؟
از: ش.ک