یادت میاید لحظه ی اخر
که دست به گریبانم بودی
و دعا میکردی که بندیل سفر نبندم
مثل کودک شیرین زبان همسایه
بخچه ام را قایم میکردی
که مبادا بگشایم بخچه ی دلم را
برای هر ننه غمری ؟
خودت میگفتی
این لفظ مخصوص آداب و رسوم غریب تو بود
که همین لحنت
مرا یک عمر درگیر تو کرد ،
سرود اول و آخر بیت های شبانه مان را یادت
... دیدن ادامه ››
میاید؟
شب و روزهای بی روزی از حمام عافیت را بیاد داری؟
من نیز دستم را شستم بعد از تو
نه دست به غریبه دادم
نه دستی زدم به آشنا .
این بیت آخر را در گوشه ی خانه
کنار گنجه ی مادر بزرگ روی صندوق پدر بخوان ...
این روزهای لعنتی تمام میشود
فقط طاقت بیارررر...
پ ن .دیروز زمانش رسیده بود ،خودش دم گوشم گفت ،گفت اسباب و اثاثیه ات را جمع کن قرار مان جایی بهتر از اینجا ،در باغ پسته و انگورها..
شروین