گرچه با جان به تماشایِ جهان آمده ام
چشم در چشمِ تو مدهوشِ زمان آمده ام
خلوتم را به هیاهوی تو دعوت کردم
همچو تیر از تنِ عریانِ کمان آمده ام
تا به رزم آورم آرامشِ پنهانِ تورا
خرقه انداختم و همچو شبان آمده ام
چشمم آرام نشد با نمِ قبل از باران
من به دیدارِ شهنشاه ،خزان آمده ام
تا مرا شعر دهد روحِ پر از حادثه اش
تا ببینی که پر از عشقِ عیان آمده ام
مهساعلیپور