زمان گم گشته در زلفت ،مرا از خویش می رانی
اناجیل مرا در چشم های خویش می خوانی
به رود پر خروش چشم تو چون ذره ای مهرم
چه طوفانی به پا کردی تو ای نوح غزلخوانی
نگه کن،آن چشمان تو هجران غزل را کشت
خیالت بی نگهبان باد ای روح پریشانی
اسیرم در همین افتاده ی بر خاک؛ این سایه
اسیرم در سیاهی های
... دیدن ادامه ››
آن زندان مژگانی
سواد صورت عِصیان من هم رنگ گیسویت
بدین سیرت گناه سرخ لب ها را بپوشانی
من آن بازم ولی با امن بازوی تو مٲنوسم
گمم در آسمان ،در بی کرانِ حال و حیرانی
دگر منعم مکن از اتفاق قاف آغوشت
جنون از چشم هایم می چکد سیمرغ عریانی
غبار از رخ بشوی ای مذهبت آیین ایینه
که بی پرواترین پروانه را بر خود بشورانی
منم سین سلامی در قنوت قاف قد قامت
تو شمع شام کفری میم محراب مسلمانی
علیرضا کلیایی / کتاب زنجیرش کنید / نشر ورا بوتیمار