مرا به واژه هایی ببخش
که هرروز در سرم
میدوید
در دهانم
میچرخید
اما در دلم نمیماند
شعری میشد
برای تو
و خودش را بیرون میریخت
بر روی کاغذی سفید
تا روزی که نگاهت
بر آن بیافتد
مرا به واژه هایم ببخش
که حالا بی تو
حرفی ندارم برای گفتن
اما بغضی دارم در گلو
که شاید با نگاه دوباره ات
بشکند...