- علاقهمند به تئاتر _ سینما _ مطالعه_مسافرت_ورزش تکواندو
متولد 12 آبان 1360. مجرد. عاشق وعلاقمندتئاتر وسینما،دانشجوی رشته بازیگری
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هفته پیش نمایش رودیم...واقعاکارهای رضاثروتی عزیزجای هیچگونه شک وتردیدی روبراتون بازنمی کن که دوست داشته باشین کرش رونقدکنین...بازی های یکدست وهماهنگ شده تیم بازیگری روخیلی دوست داشتم...همه باهم مچ بودن ولحظه به لحظه نمایش روک من میدیدم واقعابیشترازقبل ازصحنه های پیش روم لذت می بردم..مخصوصابازی بینظیروفوق العاده بهنازجعفری که واقعامن توی بازیگری بهش ایمان آوردم...پیشنهادمی کنم این نمایش زیباودلهره اورروحمابرین وتماشاکنین...
باسلام خدمت همه دوستان هنری خوئم...من دیشب به تماشای نمایش بینظیراتاق ورونیکانشستم...بازهم شاهکاری دیگرازرضاثروتی دوستداشتنی...نمایشی درژانروحشت ودلهره..همه چیزش عالی ونامبروان بود...نورپردازی...جلوه های صدا...بازی بینظیر بازیگران بخصوص بازی حیرت انگیزبهنازجعفری...دیدن این نمایش رئبهتون به شدت توصیه میکنم...منکه خودم تاقبل ازپایان این نمایش حتمایک باردیگه به تماشای این اثرماندگارخواهم رفت...خیلی دوست دارم اونجاببینمتون ...به امیددیدارگرمتون...
بار الها...زخم ها رحم می خواهند...فقط این دونقطه رابردار.کاش می شد صداهارو هم کنار عکسامون توی قاب عکس میذاشتیم...این روزهاچقدر دام هوای آن روزها را کرده...این روزها پر طرفدارترین بازی دربین آدمها بازی با احساسات است...زندگی نوشتنی زیاد داره اما گاهی هیچی پیدا نمیکنی بنویسی جز سکوت...پاییز فصل رسیدن انارهای سرخ است وانار چه دل خونی دارد از رسیدن...
واسلاو هاول درنیمه دهه 1930 درخانواده ای فرهنگی وروشنفکردرپراگ به دنیاآمد.سنت فرهنگی خانوادگی وعلایق شخصی وپویایی ذهنی اش اورامدام به حیطه علوم اجتماعی وهنرمی کشاند.وقتی نخستین نمایشنامه اش باعنوان<مهمانی درباغ>روی صحنه رفت موردتحسین قرارگرفت امانوشته هایش زمانی توجه برانگیزشدکه درجریان تحولات اجتماعی موسوم به بهارپراگ به اثرگذاری سیاسی روی آورد...سهراب سلیمی باکوله باری ازتجربه ودانش تاتری خودبه شیوه ای واقعگراودورازهرگونه کلیشه سازی به خوبی ازپس این نمایشنامه دردواپیزودمجزاباتیمی ازبازیگران خوب وکاربلدبرآمده وموفقیت خودراهم مدیون کارگردانی خوب سهراب سلیمی میداند
به نام نامی حق... بالاخره بعدازاین همه هیاهو و دغدغه مشکلات روزمره دیروزتونستم به همراه دوست ویاورهمیشگیم وهمراهی یک دوست خوب وجدیدی هم به تماشای تئاتر <کافه ستاره> بشینم. اول ازهمه سادگی دکور ونورپردازی ساده وبی آلایش ودرعین حال پرحجم صحنه من روبسیارشگفت زده کردکه بایدالان به تماشای یه تئاترعمقی وبسیارپرحجم بشینم. ولی به محض استارت نمایش وگذشت چنددقیقه ای هرآنجه که درذهنم بودبه سرعت متلاشی شدودر ان واحدفهمیدم که من بایک نمایش بسیار رئالیستی وبسیارپرکشش ومعناروبروهستم.هرچه قدرکه اززمان نمایش میگذشت وروبه جلومیرفت لایه های نمایش بیشتربازمیشدومن روبه عمق صحنه وبازی بازیگرابیشترنزدیک میکردتااینکه درانتهای نمایش زمانی که رورانس بازیگرا تموم شد تازه فهمیدم باچه متن سنگین ودلکشی روبرو بودم وبعدازاتمام نمایش درخلوت تنهاییام تک تک پلان هارو توی فکروذهنم بازمیکردم وسعی میکردم چیزبدیع ونوآوری روکشف کنم تازه میفهمیدم که من خیلی جابرای کارکردن روی اینجورمتن های سنگین دارم... ودرانتها به همه دوستان هنری وتئاتری خوبم دیدن این نمایش روبه شدت توصیه میکنم... مابقی حرفهای اضافه من بماند پای نقدو تحلیل عزیزان بعدازدیدن این نمایش زیباودلنشین... هنری وهنردوست بمانید...
باسلام خدمت دوستای هنری گلم. من 5 شنبه شب به اتفاق یکی ازدوستای گلم به تماشای نمایش فهرست نشستیم واقعادیدن این نمایش روح من روتبخیرکرد ازهرلحاظ که بخام بگم دیدنش من روشگفت زده کرد ازکارگردانی گرفته تامیزانسن وبازی بازیگراش که همگی هنرجوهای خودآقای ثروتی بودن واقعابینظیروفوق العاده بود بهتون پیشنهادمیکنم حتمابرین ونمایش روببینین چونکه شبای آخرش روداره سپری میکنه...
اولین قدم برای رسیدن به هدفتان... 1.از هیچ چیزنترسید چون ترس بزرگترین عامل بازدارنده است واعتمادبه نفس راازبین می برد 2. اعتمادبه نفس داشته باشید هرروز 10 دقیقه به خودبگویید< من می توانم > 3.به کاری که می خواهیدانجام دهید اعتقادواعتماد 100درصدداشته باشید 4.سعی به زیادحرف زدن نداشته باشید سعی کنیدکم ولی کامل وبامفهوم صحبت کنید 5. خرافات راکناربگذارید 5.به کاری که اعتقادنداریدحتی 1% دست نزنید چون 99% احتمال شکست دارد 6. اهمیشه آرزوی موفقیت دیگران راداشته باشید...
سلام به دوستان هنری گلم من دیروزبه تماشای فیلم نهنگ عنبرنشستم واقعاازابتداتاانتهای فیلم ازانرزی وبازی بازیگرای فیلم بخصوص رضاعطاران کلی انرزی گرفتم بهتون توصیه میکنم حتمابرین واین فیلم جدیدسامان مقدم روببینید من بهتون گفتم نگین که حمیدرضانگفت هااااااا........
جناب صارمی عزیز منم این فیلم رو دیدم ولی توی اون چیزی جز دلقک بازی ندیدم. از فیلم ایران برگر هم بدتر بود.
نه دیالوگ جالبی داشت!
نه موسیقی زیبایی داشت!
نه جلوه ویژه خاصی داشت!
فقط مثل این برنامه یادگاری یکسری خاطرات دوره 50 و 60 رو به تصویر کشیده بود. به نظر من اون 6000 تومان که برای بلیط دادم خیلی زیاد بود. من پیشنهاد می کنم به دوستان صبر کنن تا CD این فیلم توی مغازه ها پخش بشه و بعدا بخرن و دسته جمعی اگه خواستن نگاه کنن تا ضرر مالی نداشته باشن.
وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی چرابایدلحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که با دل های کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی بچه گانه اند... یا مدام برای نبودنت برای خط زدنت تلاش می کنند؟ نه... همیشه جنگیدن خوب نیست...! این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن برای به دست آوردن دل آدم ها برای اثبات خوب بودن نباید جنگید...! بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش می شوند! این روزها نسخه ی فاصله گرفتن را می پیچم برای هر کسی که رنجم می دهد...! این را با خود تکرار می کنم و می بخشمشان... نه به خاطر اینکه مستحق بخششند! تنها به خاطر اینکه من مستحق آرامشم...!
فرمول اعتماد به نفس= 1:من مطمئن هستم که میتوانم به هدفی که درزندگیم دارم برسم. من از خود انتظار دارم که با مداومت در راستای این خواسته حرکت کنم.2 :من میدانم که اندیشه های غالب ذهن من خود راباز تولید میکنند. وسیله ای برای عمل واقدام میشوندو به تدریج به یک واقعیت فیزیکی تبدیل میگردند. از این رو هر روز به شخصیت دلخواهم 30 دقیقه فکر میکنم تا تصویر ذهنی مناسبی از این شخصیت در من ایجاد شود. 3: من هدفهای قطعی و مشخصم را روی برگه ی کاغذی نوشته ام. هرگز دست از تلاش بر نمیدارم تا برای رسیدن به خواسته ی خود از اعتماد به نفس کافی برخوردار شوم. 4: من از نیروی دیگران استفاده میکنم دیگران را تشویق میکنم که به من کمک کنند خود من هم در کمک به دیگران پیش قدم میشوم. من از تنفر. حسادت. رشک. خودخواهی. خودپرستی. بری هستم و به جای آن عشق ومحبت در قبال دیگران را انتخاب کرده ام زیرا میدانم که ذهنیت منفی نسبت به دیگران هرگز نمی تواند اسباب موفقیت شود... <بیایید همدیگرو دوست داشته باشیم >
در مکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل ازاینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطابوده. در مکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته وانسانها به دور خویشتن میگردند. در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد وگناهان خویش رابزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود. در مکه دیدم خدا نیست وچقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه ی خویش برگردم ودر همان نماز ساده ی خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجو کنم. آری شاد کردن دل همنوعان همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست...
مراقب افکارتان باشید که گفتارتان می شود. مراقب گفتارتان باشیدکه اعمالتان می شود. مراقب اعمالتان باشید که عادات تان می شود. مراقب عادات تان باشید که شخصیت تان می شود. مراقب شخصیت تان باشید که عاقبت تان می شود.
میدونی! یه وقتایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی : تعطیل است. وبچسبونی پشت شیشه افکارت. بایدبه خودت استراحت بدی درازبکشی دستاتو زیر سرت بذاری به آسمون خیره شی و بیخیال سوت بزنی. تودلت بخندی به همه افکاری که پشت شیشه ذهنت صف کشیدن. اونوقت با خودت بگی: بذار منتظر بمونن...
آخ که چقدخوبه قدم زدن باتو چه خوب وآفتابیه هوای من باتو توکافه های شلوغ گوش دادم به صدات چه لذتی داره گرفتن دستات بازم اجازه بده بهت سلام کنم نگوباهام قهری بااینکه میدونم توبی اجازه ترین عاشق این شهری...
توت فرنگی روخیلی دوست داشتم برای همین یه شب توت فرنگی هاموباخودم بردم توتخت خوابم که پیش خودم بخوابن اماصبح که بیدارشدم دیدم همه توت فرنگیام له شدن.اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رونبایدببرم توتخت خوابم چون خراب میشه.وقتی مدرسه میرفتم یه آبرنگ داشتم که خیلی دوسش داشتم وبه همه ی همکلاسیام نشونش میدادم امایه روزدیدم که توکیفم نیست وهیچ وقت معلوم نشدکی اونوبرداشته اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رونبایدبه هیچ کس نشون بدم چون ممکنه ازم بدزدنش.وقتی یه نفررودوست داشتم همیشه بهش میگفتم که دوسش دارم وبخاطرش هر کاری میکردم اماوقتی دیدم داره ازم دورمیشه فهمیدم دیگه نبایدبهش بگم دوسش دارم وگرنه ازدست میدمش برای همین دیگه نگفتم دوسش دارم دیگه آزادگذاشتمش تودستم نگرفتمش که بیفته بشکنه به کسی نشونش ندادم که ازم بدزدنش نگران ازدست دادنش نشدم که ازدستم بره. امایه روزکه برگشتم بهش نگاه کنم دیدم سرش بابقیه گرم شده ومنوفراموش کرده... هیچ وقت نفهمیدم اونی که دوسش دارم روچجوری نگه دارم...؟ روحش شاد <حسین پناهی>
من خیلی کوچکتر از اونم که در مورد نوشته بازیگر مورد علاقه ام نظری بدهم ولی چون در دسته نقد قرار گفته مایلم چیزی بگم.
وقتی این متن رو خوندم در بیشتر جملات نوشته بالا ضمیر (م) بسیار بکار رفته است گویی عاشق کاری به معشوق ندارد وهر کاری را می کند تا او را برای خود داشته باشد.شاید منظور نویسنده از این نوشته این بوده است که این تفکر هیچ گاه به معشوق خود نخواهد رسید.همان طور که اکثر شاعران در شعر های خود بر این نکته تاکید دارند که عاشق نباید در پی کام ها و آرزوهای خود باشد.کسی که در عشق به دنبال رسیدن به خواسته های خود است عاشق واقعی نیست که برخی از این شعر ها از این قبیل است:
عشق بازی را خطا نتوان شمرد**عاشقان را کام دل ... دیدن ادامه ›› جستن خطاست
بی خودان را ز عشق فایده است**عشق و مقصود خویش بیهده است
حتی گاهی برای اینکه از این خواسته راحت شوند این چنین می گویند:
اگر چنان که کسی را زعشق مقصودی**مرا ز عشق تو مقصود,ترک مقصود است
باز هم ببخشید که من زیاد حرف میزنم
ممنون از اینکه خوندید