در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ماکان بابکی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:42:26
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
لالایی نمیخوام صدای زنگ دار مادرم هم دیگه دوای دردام قبل از خواب نیست،
شیطنتی ندارم ک با شکستن گلدان سفالی کنار ایوان خانه ی مادربزرگ خالی شود،گرسنه نیستم تا با لفمه های نان خرمای آقاجان ته دلم را بگیرد.
نه کودکم و نه آنقدر بزرگ در برزخی طولانی میان بیست تا سی سالگی نه میدانم چ میخواهم و نه آرزویی در سر دارم حین وا حین
همین بودن یا نبودن،ماندن یا رفتن،به آغوش کشیدن یا رها کردن ،پارادوکس تنها معنای لغوی احوال امروز من است.
حوصله هیچ چیزی نیست صبر دیگر فعلی تهی در حجم باورهای این کودک نسبتا بزرگ است.
خیام دیگر مرا سر ذوق نمیاورد و هانس زیمر یا حتی کریستف نمیدادنند مشکل کار کجاست به کدام صراط مستقیم یا میانبر قرار است حال من تغییر کند..
پاییز رسیده و من دیگر حتی از آبان و آذرش لذتی نمیبرم دیوار آجری کنار تراس اتاق سبزم خوب مرا درک میکند هر شب قبل از لالایی مادرم ته سیگار ها را میشمارد و با آن معیار احوال مرا می سنجد.
در شبی طولانی و سیاه آبان ماه..
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زمستان آغاز میشود
وصل پاییز و زمستان یک تراژدی بدون پایان است
کشتن چراغ رفته رفته آغاز میشود،نور پدیدار میشود
پاییز آموزش میدهد هیچ چیز پایدار نیست حتی آبان و آذر
و زمستان فرمان سفیدی را به اجرا میگذارد حتی با تمام آلودگی ایام....
درون یک انقلاب فصلی،آرزوهایی متشکل از منفردی که منفک از جمع شده...
صبوری درد و مرهم نیست
خفتن یک رویا خواندنی نیست
شفا در ساختن است
آرامش در سکوت هست
کشفی به اتفاق رخ نمیدهد،مگر با دوست داشته شدن "خود"
داس را بردار هرس کن علفهای تجمیع شده و جداکننده از درون را
پایان پاییز و آغاز زمستان 02
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عابر...
یکی میگفت این یکی فرق داره
اون یکی نگاش کرد گفت آره هااا
از اون دور یه جنبده ایی داد زد خودشه خودشه
خلاصه که مجلسی شد از مباهات و تمجید و دید و بازدید
مام حیرون که اصلا کجای این سکانس به ما نقش دادن اصلا معلوم هست که کی اکشن گفته که حالا کات نداره،
پیش رفتیم مثل فیلم فارسی گفتیم تهش خوشگل تموم میشه‌؛
حالا گیرو دار افسر بیاد کروکی بکشه و طناف بیارین بکسلش کنیم و اینا بودیم یه دفعه اومد دس گذاشت رو کتف ِ ما ببخشید؛ آدرس میخواستم.....
من ... دیدن ادامه ›› آب شدم اون همه ابر صورتی که از گذرش هویدا شده بود کنج مغز خالی ما پاره شد
دیگه نه جنبده ایی بود، نه یکی نه اون یکی..‌‌
خیالِ خام با کشیده ی اَفسری جاش و داد به خیار تلخ واقعی
گفتم ۳ تا محل که رد کنی رسیدی آدرس دقیق بهش دادم تا دیگه از کسی سوال نپرسه گرفتارش کنه....
والا...
چند خطی های کوتاه آذر ۰۲
آرام بگیر.،صدای پای زمین کم کم دور میشود...
ابرها شکل فانتزی نمیسازد،دریا همیشه طوفانی ست ساحل بدون غروب هم دلگیرست!
متن های عاشقانه چیزی شبیه صفحه ی ترحیم روزنامه ی همشهری شده اند تکراری و بدون تفاوت !
در این خاک اولویت ندارد خبر مرگ نسبت به خبر تولد
میدانی...! میشنوی...
تجربه کرده ایی
تفاوت رو حس میکنی
تو یک اقدام رو به عمل بودی در ظهر یک تابستان برای والدانت
بیا و بخوای شعرهای سعدی و مولانا را
بهشت و دوزخ تنها یک استعاره از زندگی و روزمرگی ست!
بدون دخالت و تصرف هیچ نقطه و جنبده ایی ما تمام میشویم!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گالمکس
شروع یک بحران در شب تولد چند سالگی
نیاز به یک شراکت
نیاز به یک هدف
خلا تمام نشدنی و نداشتن ها
باورپذیر شدن غیرمنطقی ترین اتفاقات در پیرامون به دلیل تنهایی...
در بهترین حالت پیوستگی و شرایط متن به درستی درک از موقعیت و چالش ها رو به تصویر میکشه،بهترین پرداخت رو داره و کارکترها منهای شخصیت خانم (اون در بیش از اندازه بودن حضور) باورپذیر ... دیدن ادامه ›› ملموس هستند،
در اوایل نمایش قبل از دیدن بروشور کار حس میکردم متن برای نویسنده ی غیر ایرانی هست
اما حقیقتا شگفت زده شدم چون متن برای خود کارگردان بود،همه ی موارد و اتفاقات درست اندازه کافی بدون اضافه کاری الکی
تبریک به تیم و گروه اجرایی تمیز و دوست داشتنی بود
امیدوارم که حتما دوستان به 5 اجرای آخر برن و 2 ساعت لذت بخش و تجربه کنن
ارادتمند بابکی
بسیار ممنونم از لطف شما بزرگوار🌿🙏🏻🌹
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
ممنونم دوست من✌🏽😍
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هیولایی چوبی
به تعبیر انسان هایی که هیچ تصویری از آن نداشته و زمانی که به جغرافیایی آن ها ورود کرده است با این نام صدایش میزنند،وسیله ایی که با تهاجم و به قصد تسلط بر یک جهان ناشناخته پا بر سرزمین این قوم میگذارد.
نمایش باز هم همه ی تکلیف خود را به خوبی ادا میکند و تمام ارکان بازپس گیری از مخاطب را به جا می آورد،به این معنی از ثانیه ی اول نمایش آگاهی و داستان سرایی،پرداخت موضوعی ایجاد دغدغه را فراهم آورده و بعد شروع به ایجاد موقعیت های درست و تامل برانگیز میکند،جهان کریستف های بسیاری دارد اما این اسامی نیستن که کارکتر و نقش را معنی میکنند به طور مثال همین کریستف میتواند کلمپ باشد مغرور،متجاوز،سلطه گرا و ... اما همین کریستف میتواند رضایی شود هنرمند لطیف پس اکتسابی خواهد بسته به شرایط محیطی و جبر زمانه
امروز این گره ی خاکی سراریزی از رهبران و مدعیانی ست که هیچ جایی دفاعی ندارند و نخواهند داشت از نقطه نقطه ی تاریخ تا همین امروز... سرمایه داری و سرمایه گذاری انسانی...
نمایش هیولای چوبی بسیار قوی و دوست داشتنی و قابل احترام است به چند دلیل که صحبت شد، (صحبت زیاد باعث اسپویل ... دیدن ادامه ›› خواهد شد)
حامد شایسته به درستی و دقیق کارش را بلد است و مهم تر از آن میداند چه میخواهد و به کجا قرار است برود. این متمایز ترین اتفاق این نمایش و کلا کارهای حامد شایسته است.
بازیگران دقیق و مهندسی شده در جریان متن و هدف نمایش قرار دارند با انرژی بسیار اندازه و دقیق و در خدمت کار
جمشید بهادری علی حیدری نسترن نعمتی همه تان عالی هستین و قابل احترام ...
تمام قد باید ایستاد و بی وقفه شما را تشویق کرد،
خسته نباشید و بسیار ممنون شما هستم که برای شعور تماشاکن احترام میذارین..
ارادتمند بابکی
استارت زدن همیشه سخت ترین اتفاق ممکنه
حالا قراره استارت بخوره یه خلق یه ایده یه جهان نمیدونم اما اگر کسی طالب هم درس شدن بود
استقبال میکنم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان وقت بخیر و خسته نباشین
یک سوالی در ذهنم شکل گرفته ممنون میشم بهش فکر بشه و منو کمک کنید،
اگر امکان این موضوع را داشتین که یک شخصیت خلق کنین:
1-ویژیگی های رفتاریش چی بود؟
2-توضیحاتی درباره ی ظاهرش بدین؟
3-مهم ترین حسن و بدترین صفتش چی بود؟
4-شعلش و محل زندگی ش !
امیر مسعود و سید حسام حجازیان این را خواندند
من این را دوست دارد
سلاااام وقتتون بخیر
چقدر منو به فکر فرو برد این کامنت ?

1- احتمالا کرکتر یه دختر 18,17 ساله باشه که :
کمالگرا باشه ، یک هدف خیلی مشخص داشته باشه ، عاشق هنر و تیاتر باشه ، خودشو خیلی شاد و خرم نشون میده اما خب احساسات درونی اش یکمی ... دیدن ادامه ›› متفاوته ، خیلی نمیزاره کسی متوجه احساساتش بشه با اینکه خیلی احساساتیه ، با خودش مهربون نیست و خودش و سرزنش میکنه در صورتی که برای بقیه خیلی منطقی رفتار میکنه ، فعلا همینا به ذهنم رسید ولی خیلی ویژگی های زیادی داره?

2- موهاش فره (خرمایی یا قهوه ای خیلی روشن ، خرمایی بهتره ) ، یه دامن بلند چهارخونه قرمز ، یه پیرهن سفید دکمه دار که دکمه ها تا ترقوه اش بازه آستینا هم تا آرنج زده بالا ، گردنبند سکه ای ، یه باندانا برای سرش (چهارخونه قهوه ای تیره با یه گره ساده روی فرق وسط سرش ) ، چندتا دستبند مینیمال و ساده ، کفش چرم قهوه ای روشن احتمالا نیم بوت ، جوراب قهوه ای تیره و در نهایت یه پیشیند سفید با یه جیب بزرگ وسطش

3- خیلی مهربون ، موفق / خیلی تک بعدیه (هست) ، یعنی تا یه هدف و تموم نکنه هییییچ کار دیگه ای نمیکنه . مثلا ورزش و کتاب و تیاتر و .... میذاره کنار چون 25 March یه مسابقه داره و این بده . یه کمی زیادی هم کمالگراست و این باعث شده خیلی از موقعیت های خوب و از دست بده


4- خواستم بگم ونیز یا وین یا پاریس ...
ولی یه کافه تو قیطریه ام بد نیست . فقط حجابش ...
در هر صورت هر جا هست ، یه کافه نقلی داره که کلی نون خوشمزه داره و قهوه های خفن

همینا دیگه حالا اگر سوالی موند بگید که جواب بدم ??
ولی سوال خیلیییی خوبی بود برای یه روز تعطیل ??
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
من
سلاااام وقتتون بخیر چقدر منو به فکر فرو برد این کامنت ? 1- احتمالا کرکتر یه دختر 18,17 ساله باشه که : کمالگرا باشه ، یک هدف خیلی مشخص داشته باشه ، عاشق هنر و تیاتر باشه ، خودشو خیلی شاد ...
ممنون از وقتی که گذاشتین
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
ماکان بابکی
ممنون از وقتی که گذاشتین
??
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دورهمی
به جمع شدن دو یا چند دوست کنار هم برای تجدید دیدار و گذاراندن وقت معنی کلامی
اما نمایش دورهمی در توصیف این نمایش اول باید این نکته رو اعلام کنم که در اجراهای اول معمولا توپوق زدن نداشتن میزانسن درست یا گم کردن میزانسن درست توسط بازیگر یا حتی فراموشی دیالوگ و مواردی از این دست کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر است:
ولی ایده ی این نمایش بسیار ناب و فوق العاده بود که با پرداختی کاملا غلط و سطحی به ناکجا آبادی نامعلوم هدایت و بیات شد،خیلی خیلی خیلی تاکید میکنم خیلی بیشتر میشد از این ایده استفاده ی درست و جذابی داشت که متاسفانه در این اجرا رقم نخورد:
نکته اول چرا اینقدر هرج و مرج اضافه کاری داد و بیداد و اووور اکت....
نکته دوم بیهوده بودن بعضی از کنش ها و شماتت به رد شدن ساده از وقایع روند داستان
نکته ی سوم چرا حقیقتا چرا زمانی که میشود درک درست تری از اتفاقات داشت با نوار خالی رفتن رفتار های بازیگران بر روی صحنه بیخودی خرج و به ... دیدن ادامه ›› هدر بره انرژی و تبدیل به اضافه کاری بشه
نکته چهارم بهتر نیست که حداقل به سوالی که توسط نویسنده و کارگردان نمایش برای تماشا کن نمایش مطرح میشه پاسخ بهتری داده بشه آیا؟
حرفها و نکته های دیگه ایی هم هست ولی به نظرم آخرین و نسبتا مهم ترین مورد بیان بشه بهتره
چرا زمانی که میشود اتفاق بهتری رخ بدهد از یک تکنیک تمرین تاتری برای پایان بندی استفاده کرد و حتی همین تمرین هم کمکی به روند اجرایی نمایش نکند
مورد آخر
تنها کارکتری که به درستی و اندازه در این اجرا تمامی وظایف و حرکات را ادا کرد شخصیت پدرام بود که کامل و بدون اضافه کاری در طول اجرا ادامه دادند با احترام به ایشون تنها نکته ی مثبت کار فقط از نظر شخصی بنده همین مورد بود
بازهم خسته نباشید به گروه به امید پیشرفت های بیشتر و بهتر برای تیم اجرایی
ارادتمند بابکی

وقتی خیره در سه کنجی از دیوار اتاقت میشوی کلمات به صورت رگبار در ذهن ناقص و کلافه ت پرتاب میشود آن جاست که زمان خیال بافی برای فرار از این هجوم بی رحم است،هملت سه پاره ایی از هر حسی است که هملت های این زمان و مکان در آن تا گردن فرو رفتن پر از ترس،خیال بافی،مرگ،شرم،و...
مهم ترین عنوان موش کثیفی ست که نماد حقارت است و کثیفی ،تمامی هملت های این جهان آن را تمثیل میدهند به بی وجدان ترین آدم زندگی شان حال عموی قاتل یا عشقی نافرجام یا شکستی بی جبران...
هملت افشردی تلفیق درست،بی نقص،دارای موقعیت درستی از زمان و مکان و پرداختی دقیق از تمام آن سه پاره خلق شده...
بازیگران در سرجای خودشان قرار گرفته اند و به درستی شرح کاملی از قصه دارند.
احسان معجونی دوست داشتنی تر از قبلا خود شده و میزان تلاش او مشهودترین اتفاق صحنه است.
آوا تدین بدون هیچ اضافه کاری اوفلیا را به نمایش میگذارد و تصویر درست خلق میکند
صحنه نور المان و تمام اجزای این کتگوری هملت دقیق و کم نقص است
دغدغه ی افشردی به درستی خلق و اجرا شد
تبریک به گروه و آرزوی موفقیت
ارادتمند 1408
بلیط فروشی جشنواره دقیقا کجای تیوال انجام میشه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی دلت برای خودت تنگ میشود،نگاهش جلوی چشمانت پرده میدوزد....
اندام نحیف دوست داشتنی ش برایت تاج محل میشود.
امان از امنیت دستانش که وقتی تو را دعوت به یکپارچگی میکند هیچ حمله ی اتمی برایت خطرناک نیست.
میدانی تجربه ی بوسیدن چشمانش مثل مزه مزه کردن خرمالوی رسیده ی آبان است
لبخندد که میزند تمام ساعت ها و دقایق بی چیز ترین عنصر هستی میشوند.
تلخ ترین جای ماجرا زمانی ست که همه این محالات تنها در ذهن دل تنگ تو شکل می گیرد و تو هم چنان هم تنهایی..
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از نزدیک به 700 روز وارد سالن شدم و همه چیز رنگ بوی تازه ایی داشت شوق تجربه ایی که سالها بهترین اتفاق جهانم بود...
نمایش منو اولش میخکوب و بعد گنگ ام کرد از بس که هوک چپ و راست میخورد توی صورتم کم کم داشتم زیر این حجم از زیبایی بصری انرژی فوق العاده حاکم بر نمایش له میشدم.
همه چیز به اندازه و درست، بازی های منطقی و بدون اضافه کاری ..
ترکیب صحنه ها بی نظیر و صد البته هماهنگی کارکتر ها باهم
هم جهت و حس ها در خدمت جریان نمایش برای پرداخت درسته متن و داستان بود.بازیگران در حد عالی از آمادگی و تسلط
کلمات واقعا کم هستن حق مطلب به جا نمیاد حتما این گروه رو حمایت کنین...
و آخر نمایش من تمام تن ام پر از حسادت شد به ذهن مریض و جنون بی پایان کارگردان کار حامد شایسته
حتما اگر عاشق کارهای مریض و فوق العاده هستین بشینین به تماشاش چون ارزشش داره
امید وارم کارهایی بیشتری از این تیم روی صحنه بیاد...
بی هویتی
بی پدری
سامان نداشتن
بی قانونی
جا بجایی قواعد و عرفی ک خودمان تعریف میکنیم و احساس میکنیم زمان که بگذرد تبدیل به عادت خواهد شد.. امان از این عادات احمقانه... حال کجایی این روایت روزمره عادت هایمان کدام درست و غلط هستند امریست جدا.
بی قاعده و بی هویت در خانواده ی بزرگ جهانی دور هم جمع شده ایم متشکل از تعدادی گرگ و بز و اندک شمار تماشاچی.. تماشاچی ک خواه همزاد پندار میشود و خواه زمان را مرور و با هر کنش و واکنش در خلال روایت این ماجرا با خنده های مششع و طولانی روان درون خود رو بیان میکند ،و نتیجه میشود وهم حضور مایه خنده می گردد و تامل به دنبال ... دیدن ادامه ›› باقالی خریدن.
بی پدر را سال ها طعنه است و شاید بی اغماض قرن ها تحلیل.
و خلق این روایت تنها از فکری سرچشمه میگیرد ک انتظار میرود (سید محمد مساوات)
امیدوارم دوستانی ک قراره به دیدن این نمایش بنشینند هم رکابانشان مثل دوستان امشب من نباشند.
در آخر خسته نباشید زیاد به همه ی عوامل اجرایی و بازیگران ک از صمیم قلب آرزوی درخششان را دارم .
ارادتمند بابکی
مافیا
گروهی سیاسی،بی رحم،سنگ دل اما گاهی مهربان تر از مادر
حال نمایشی به نام مافیا:
محوریت تعلیق،کنش بین ارکان بازی ک دستخوش افت و خیز و گاه اوج فرودهایی جذاب ضرباهنگ متنی قوی و گیرا در کلیت نمایش موزون بر تمام رروایت قصه می نواخت.و چه شیرین بود نت های این موسیقی...
در گذر از خوبی های و پلیدی های هر آدم که در تنهایی اش مرور میکند و معیار سنجش خلقیات خویش مورد قضاوت قرار میگیرد.
همه و همه خوب و دوست داشتنی هستند
اما حیف و صد حیف ک یک سوم پایانی نمایش یه فرود اضطراری و نا به هنگام ک مخاطب را از تمامی کیف های یک ساعت گذشته دور میکنید و درگیر یکنواختی و ریتم ساکن میشوند،اما باید بازهم با تمام احترام برای کل گروه و بخصوص آقای زارع عزیز تمام قد ایستاد.
در پایان از خانم فروزند تشکر ویژه ای دارم ک پایان سال تاتری من و هم کیشانم را با خاطره ای سبز و جذاب تکمیل کردند و ساختند
اراتمند ماکان
سپاس از حضورتون و انرژی خوبتون
۲۰ اسفند ۱۳۹۵
سلام .
با احترام خدمت شما تماشاگر عزیز
به اطلاعتون میرسونم شما میتوانید یا تخفیف وفاداری که به این نمایش (مافیا) مربوط شده است از نمایش "صبحانه در غروب کاری از گلچهر دامغانی دیدن فرمایید . با تشکر

لینک خرید : https://goo.gl/HPggUg
۰۹ تیر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
'بانجی جامپبنگ تعلیق تمام بین سقوط و هیجان '
متن به خودی خود ذات تعلیق را به چالش میکشد،پرداخت صحیح، بزنگاه و جرقه های سر ضرب محرکی قوی برای تکمیل تعلیق در خدمت متن
و هر شخصیت بسته به موقعیت تعلیق مواجه منطقی و گاه احساسی را به نمایش میگذارند.
اما نکته ای که من تماشاکن رو به عنوان مخاطب تا حدودی اندکی اذیت میکرد این بود که در برهه ای از روایت غیر معمول و با اغماض اوراکت بود به خصوص پاسکاری های پارتنرها در زمان تشویش و عصبانیت ای کاش حداقل یک یا دو شخصیت اوج خشم را مملوس تر و مینیمال ارائه میدادند تا داینامیکی موزون کمکی بهتر و تاثیر گذار تری عمیق تری به لحاظ همزاد پنداری به تماشاکن القا میکرد.
در آخر با عرض خسته نباشید خدمت گروه و عوامل اجرایی و علی الخصوص بازیگر نقش امیر (وحید منتظری) تبریک بگم بخاطر نگاهی دقیق و نکته بین برای ارائه کارکتر.
به امید اجراهای بهتر از این گروه و آقای مهربان
ارادتمند
روح اله این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به اطلاع دوستان عزیزم میرسونم ک دو اجرای پایانی گروه یک مساوی چهار همین دو اجرای آخر هفته میباشد

برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سه اجرای پایانی ....
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرای شنبه شب نمایش یک مساوی چهار
ویژه عکاسان عزیز میباشد
شنبه 19.00
خانه نمایش دا
شنبه شب 19.00 هستیم دوست عزیز
۰۵ آذر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
افسوس تمام خاطراتم را دیوار اینجا فریاد میزند
مونا نعمتی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید