نقدی بر نمایش استیو جابز اثر مهران رنجبر.
شرافت در صحنه
و یا
وقتی درباره تئاتر شریف صحبت میکنیم از چه حرف میزنیم؟
امشب بعد از سالها، شاید قریب بر سه سال نمایشی را دیدم که بر عمق وجودم نشست و پس از سال ها توانستم بار دیگر تجسد واژه "تئاتر" به معنای واقعی کلمه را روی صحنه ببینم.
در اوضاع وانفسای امروز تئاتر ایران که با نمایش های لاکچری، میلیاردی،پر ستاره و پوچ صحنه های مهمترین سالن های تئاتری ایران را به حقارت میکشانند، نمایشی روی صحنه رفت که در نفس یک تئاتر است و نه چیز دیگر. نه قلدری و سرکشی کودکانه داشت و نه شوآف اسامی بی معنی و تو خالی و پر سر و صدا. در عوض دو هنرمند، دو انسان شریف و با دغدغه روی صحنه نمایش خوش درخشیدند و بعد از سال ها من با بغضی شیرین از سالن
... دیدن ادامه ››
خارج شدم.
کارگردانی و هنر مهران رنجبر با نمایش کافه فرانسه به من اثبات شد. نمایشی که تمامی ویژگی های مثبت این نمایش،یعنی استیو جابز، را دارا بود.
متن نمایشی به شدت دقیق و درست نوشته شده بود. یک درام کامل و حلزونی که نشان از درایت و احاطه نویسنده بر کار خود بود. متنی که با لیسا شروع و با لیسا به پایان رسید. ریتم منسجم و کم نقصی که در نمایش های امروزی تقریبا چیزی شبیه به کشف ققنوس در ارتفاعات کرج میباشد و برای این باید به مهران رنجبر دستمریزاد گفت. اما در عین حال متن بدون ایراد نبود و نکاتی همچون اینکه "استیو جابز" کمپانی"پیکسار" را همراه با "جان لستر" تاسیس کرد و بعد ها همکاری های بسیاری با کمپانی "والت دیزنی" داشت و در واقع استیو جابز سهامدار "پیکسار" بود و نه "دیزنی". اما به هر حال با اینکه با اثری شبه مستند روبروییم و باید به ریزترین نکات هم دقت فراوانی کرد متن به قدری درست نوشته شده بود که میتوان از این اشتباهات ریز چشم پوشی کرد.
یکی دیگر از نکات مثبت متن نمایش روند کاراکتر دویلپمنت و یا سیر تکاملی شخصیت استیو جابز بود که به بهترین نحو ممکن اتفاق افتاده بود و آگاهانه بجای استفاده تغییر پاساژهای ناگهانی از تکنیک "آرام پز کردن قورباغه" استفاده کرده بود و بیننده با اینکه در خود آگاه کمی در صحنه تولستوی متوجه شروع تغییرات شخصیت میشد تا صحنه گاو و سپس پس از مرگ استیو متوجه شدت تغییر در کاراکتر نمیشد.
کارگردانی میزانسنیک کار همچون کار کافه فرانسه با دقت،شسته رفته با پرهیز از اضافه کاری بود و تمامی حرکات با دلیل و منطق پیش میرفت. اما از طرفی نکاتی که یک کارگردان خارج از مباحث میزانسنی باید به آن ها دقت میکرد و پکیج کامل و بی نقصی را ارائه میداد که کتاسفانه در بعضی از این نکات کمی سهل انگاری شده بود. نکاتی مانند اینکه دلیل وجود دو نوازنده چه بود، این قابل درک است که برای شخصی همچون استیو جابرکه موسیقی از ارکان اصلی زندگی اش بود المانی از موسیقی در نمایش باشد اما استفاده از نوازنده ها –لااقل برای من- تا حدی اضافه بود. در کل موسیقی نمایش در خیلی از جاها بدلیل اینکه آهنگساز به هر حال ایرانی است و شرقی خصوصا در مواقع حضور زنده ویولن بیش از سطحی و شرقی بودند و گاهی تا سطح موسیقی پاپ نیز پایین می آمدند اما از طرفی هم موسیقی صحنه هایی مثل کلیسا، درست، بجا و به اندازه بود.طراحی لباس، با اینکه کاملا قابل درک و مفهوم بود که طرح های روی لباس برای چه هدفی چاپ شده اما حس غنا و اکسپرسیو یک لباس نمایشی را نداشت اما در عوض لباس فرزین محدث زیبا و درست بود و در عین شلوغی از نظمی نهفته بهره میبرد. نور پردازی امیدوار کننده بود. با اینکه گاهی اوقات شلخته بنظر میرسید و گاهی صورت بازیگر را درست پوشش نمیداد اما به هر نکته مثبت بزرگی دشت و آن هم این بود که "نور پردازی" بود و نه "نور افشانی". مثال بارز فهم نوری تفاوت نور صخنه باغ با " بیل گیتس" و نور صحنه باغ "تولستوی".یکی بنفش و بلاتکلیف و یکی سبز و بطور قریبی آرامش دهنده و گرم.
طراحی صحنه با اینکه خالی بود و به معنای عام کلمه "طراحی"نداشت اما همین لخت بودن یک انتخاب طراحی صحنه فوق العاده هوشمندانه بود.
استفاده از المان توپ تنیس دوست داشتنی بود.
در آخر بازیگری نمایش را بررسی کنیم. نمونه کمال یک انسان دراماتیک،یک حضور دراماتیک، یک شعور دراماتیک و یک بدن دراماتیک حضور در صحنه،فرزین محدث، یک نابغه تمام عیار که باید برایش سر تعظیم فرود آورد. بدن اکسپرسیو و سرشار از آگاهی! صدای کنترل شده و فوق العاده! یک بازیگر کامل و آگاه به تک تک حرکات در صحنه که ریزترین جزئیات را در تعویض پاساژ ها رعایت میکرد.
در مقابل مهران رنجبر با درک کاملی که از نقش داشت و فرم بازی خود برای ما استیو جابزی قابل باور ساخته بود. کما اینکه حال یا به دلیل عادت کردن به مدیوم دوربین و یا آکوستیک بد سالن در پاره ای از مواقع صدایش خوب شنیده نمیشد.
در کل برعکس باور عموم که هنر را یک فرآیند سراسر سانتیمانتال و رمانتیک میبینند،هنر مجموعه ای از فرمول هاست که با روند منطقی . مهندسی شده کنار هم قرار میگیرند و وقتی عناصر درست کنار هم قرار بگیرند،خارج از بحث سلیقه ، یک اثر هنری را خلق میکنند.
در آخر نمایش استیو جابز نمایشی به شدت انسانی بود. نمایش بی نقصی نبود و همین نکته همچون تمامی انسان ها که نقص هایشان از آنان یک انسان میسازد، انسانی بود. در کل برای اینکه من به بک نمایش مهر خوب بودن را بزنم به دو کفه ترازوی نقاط قوت و ضعف آن نگاه میکنم و پس از مدت ها،میتوانم بگویم نقاط قوت بر نقاط ضعف سنگینی میکند که بیش از همه مدیون متن نمایشی خوب و حضور فرزین محدث دوست داشتنی است.
ختم کلام اینکه، من،پارسا گلدار،تمام قد از این نمایش دفاع میکنم و با تمام وجود میگویم بروید "استیو جابز" را ببینید.