پرونده نمایش؛ تروکاژ
در شماره ٦٧٣ همشهری جوان
محمد طیبطاهر/ در نقش سرگُرد
سعی میکردم از بزرگان سینما تقلید بکنم!
محمد طیبطاهر متولد 1355، فارغالتحصیل مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد نمایش از دانشگاه هنر تهران و عضو هیات داوران نخستین جشنواره درامنویسی سروش بوده است. او که علاوه بر بازیگری تئاتر، به عنوان نقاش و مدرس دانشگاه نیز فعالیت دارد، پیش از این در نمایشهایی نظیر «خواب طولانی انارآباد»،«والس تصادفی»،«ولپن» و «ماتیک قرمز» به ایفای نقش پرداخته و چنان که خود میگوید، غالباً بازیگر نقشهای کمدی بوده است. طیبطاهر در نمایش «تروکاژ» بازی در نقش سرگرد را بر عهده دارد که یکی از جدیترین نقشهای کارنامه اوست. توضیحات این بازیگر را درباره تجربه بازی در نمایش متفاوت «تروکاژ»
... دیدن ادامه ››
بخوانید:
ـ من چند سالی است با آقای قلیپور دوست و همکار هستم و زمانی که بازی در نمایش «تروکاژ» را پیشنهاد دادند، قلمشان را میشناختم. قبلاً متنهای دیگرشان را خوانده بودم، یعنی طوری نبود که بخواهم برای بازی در این کار شک بکنم. میدانستم که متن را دوست خواهم داشت. آنچه مرا به بازی در نمایش جذب کرد، شیوه اجرایی آن بود. اینکه برای اولینبار تئاتری قرار است دوبله بشود، ریسک جالبی بود. البته این خطر هم وجود داشت که نتیجه کار خیلی بد از کار دربیاید. این نوع کارها یا معمولاً خیلی خوب خواهند شد یا زمین میخورند. حد وسط ندارد. در جریان تمرینها سعی خودمان را کردیم که کار خوبی آماده بکنیم.
ـ روزهای اول تمرین، چیزی به نام حسوحال وجود نداشت. مدام فکر میکردم الان یک تکنسین هستم، چون باید خودمان را با صدا هماهنگ میکردیم، یعنی شخص دیگری با احساس و مدل دیگری حرف زده بود و حالا ما باید روی آن صدا سوار میشدیم. آرامآرام توانستیم با هم هماهنگ بشویم. شما اگر برای اجرای یک نقش صدای خودتان را هم تغییر بدهید و صداسازی بکنید، روی خیلی از چیزهای دیگر هم تاثیر میگذارد. بازی در تروکاژ هم به این صورت بود. من بیشتر تجربه بازی در نقشهای کمدی داشتم تا جدی. اینجا نقش من بیش از اندازه جدی بود. صدای دوبلوری که به جای من حرف میزد، خیلی کمک کرد به اینکه وجه دیگری از شخصیت را بشناسم اما اینجا بیش از آنکه حسوحال مطرح باشد، بیشتر آن تکنیک مطرح است و همان تکنیک بازیگر را ترغیب میکند که از خودش بپرسد وقتی فرد دیگری به جای من حرف میزند، ببینم چه کار میتوانم بکنم. حس مالِ آدمی است که به جای نقش حرف زده و شما فقط باید سعی بکنید تا حد ممکن از او جا نمانید. از آنجا که گویندههای متن، دوستان دوبلور و صداپیشه بودند، صدایشان خیلی جلو است. بنابراین رسیدن بازی بدن به آن صدا کار مشکلی بود.
ـ در نخستین جلسههای تمرین،کار ما فقط گوشدادن و حفظکردن متن بود. حالا لازم نبود کاملاً دقیق متن را حفظ بکنیم اما باید دستکم 85 درصد کلمهها را سینک میگفتیم. وقتی جملهای گفته میشد، اگر اول و آخرش سینک باشیم، وسطش اشکالی ندارد که اشتباهاتی صورت بگیرد. بازی در این نمایش بیشتر به تمرکز نیاز دارد تا تکنیک عجیب و غریبی! در این میان، تماشای فیلمفارسیهای قدیمی هم خیلی کمک میکرد، چون آن بازیگران میدانستند چه کسی قرار است به جای آنها صحبت بکند. من همهجور فیلمی میبینم اما برای بازی در این نمایش، دوباره شروع کردم به تماشای آن فیلمها و بازی یکسری بازیگرانی که دوبلورهای مختلف به جای آنها صحبت کردند. نوعی از اغراق در بازیهای قدیمی وجود دارد که به دردِ این کار میخورد. خیلی سعی میکردم از آن بزرگان تقلید بکنم! اینکه چقدر موفق شدهام یا نه، باید تماشاگر نظر بدهد.
ـ اثری که مخاطب با عنوان «تروکاژ» میبیند، چون روی صحنه صورت میگیرد، تئاتر است. منتها این بار نگاه متفاوتی به آن داشتهاند. ما هرچه جلوتر میرویم، یکسری مدیومها خودشان را وارد تئاتر میکنند، همانطور که تئاتر هم وارد مدیومهای دیگر میشود. مثلاً شما یک نمایشگاه نقاشی میبینید که در کنار آن یک گروهی، مشغول اجرای پرفورمنس و تکمیلکننده آن فضا هستند.«تروکاژ» هم به همان شکل است، یعنی دوبله آمده واردِ کار ما شده است.
ـ شخصیت سرگرد که نقش آن را بازی میکنم، همان کهنالگوی پلیسی است که برای تماشاگر جا افتاده، بخصوص که الگوی ما، فیلمهای قدیمی بود. بخش دیگر شخصیت سرگرد نگاهی بود که با وجود زندگی در دوران پیش از انقلاب، خیلی کلیشهیی نبود. سرگرد آدمی است که کاملاً عاطفه دارد و انسان است. وقتی یک زندانی را میزنند، ناراحت میشود. در عین حال که وقتی خودش هم عصبانی میشود، واکنش تندی دارد. آدمی است با همه خطاها و خوبیهایش. نه آنقدر سیاه که در بسیاری از کارهای مشابه میبینیم، نه خیلی سفید و بیگناه.