در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نماینده گروه اجرایی درباره نمایش تروکاژ: پرونده نمایش؛ تروکاژ در شماره ٦٧٣ همشهری جوان معصومه عزیزمحمدی/ در ن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:35:52
پرونده نمایش؛ تروکاژ
در شماره ٦٧٣ همشهری جوان
معصومه عزیزمحمدی/ در نقش مادرِ فروزنده، دوبلورِ صدای فروزنده
اگر نقشم طولانی بود، قبول نمی‌کردم!

معصومه عزیزمحمدی با وجودی که در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرده، از سال 72 و در دانشگاه آزاد اراک به فعالیت در عرصه تئاتر پرداخته و به صورت تجربی هنر نمایش را دنبال کرده و همچنین به تحصیل در رشته ادبیات نمایشی دانشکده هنر و معماری مشغول شده است. او که تا امروز 26 سال تجربه کار تئاتر دارد، در شبکه آفتاب رادیو و تلویزیون استان اراک هم کار کرده است. عزیزمحمدی اکنون بازیگر اداره کل هنرهای نمایشی رادیو و نویسنده نمایشنامه‌های رادیویی است و در زمینه دوبله نیز فعالیت دارد. او در نمایش تروکاژ، علاوه بر این‌که نقش کوتاه مادرِ فروزنده را بر عهده دارد، صداپیشه نقش فروزنده هم بوده است. حرف‌های او در مورد همکاری با پروژه نمایش «تروکاژ» خواندنی است:
ـ آقای قلی‌پور و همسرشان خانم فرشته فرشاد، هم‌کلاسی‌های من در دوره ارشد بودند. چون می‌دانستند ... دیدن ادامه ›› در رادیو کار می‌کنم، همکاری در «تروکاژ» را پیشنهاد کردند. ابتدا پیشنهادشان فقط برای صداپیشگی بود.گفتند ما می‌خواهیم این متن را به صورت نمایش رادیویی ضبط بکنیم. سه نفر دیگر از همکاران من هم بودند. در آغاز قرار بود من صدای دو نقش طلا و فروزنده را بگویم، منتها چون نمی‌شد تیپ بگیرم و اگر این اتفاق می‌افتاد، طنز می‌شد، در واقع باید خودم با خودم صحبت می‌کردم، بنا شد من فقط به جای فروزنده حرف بزنم و الان صدای من روی بازیِ خانم فرشاد است و ایشان به جای صدای من لب می‌زند. وقتی این ماجرا تمام شد، آقای قلی‌پور دوباره با من تماس گرفتند و پیشنهاد بازی در نمایش را دادند. من ابتدا گفتم نه، سخت است! چون من دوبله کار می‌کنم، ولی در دوبله شما فرصت اشتباه دارید. برداشت‌های مختلف تکرار می‌شود.گرچه پیش آمده کاری را هم تک‌برداشت ضبط کرده‌ام اما می‌توانیم در لب‌زدن اشتباه بکنیم، ولی در «تروکاژ» با این‌که تماشاگر کمی با صحنه فاصله دارد، امکان دارد فرم لب‌های بازیگر دیده بشود که خیلی لیپ‌سینک نیست. این‌جوری خیلی به دلِ خودِ آدم هم نمی‌نشیند. به هرحال کار خیلی سختی بود. وقتی پیشنهاد بازی هم به من دادند، پرسیدم کدام نقش؟ اگر بازی در نقش‌های بلند نمایش بود، قبول نمی‌کردم. الان بازیگران دیگر مثل آقای یوحنا حکیمی، خانم ازقندی و خانم فرشته فرشاد، نقش‌های طولانی را لب می‌زنند و این خیلی سخت است، چون اصلاً فرصت اشتباه ندارند. به همین خاطر، من کوچک‌ترین نقش را قبول کردم که به سن و سالم بیش‌تر می‌خورد و به جای خانم رویا افشار لب زدم که مادرِ فروزنده است.
ـ با این‌که نقش من کوتاه است اما خیلی خوب در یاد می‌ماند. هم به خاطر نوع شخصیت‌پردازی در نمایشنامه و هم صدای آشنای خانم افشار که به جای من صحبت کردند. دلیل مهم‌ترش اینست که نه به این خاطر که آقای قلی‌پور همکلاسی من بوده، به این علت که اگر منتقدانه به کار نگاه بکنم، بارها برای کارهای دیگر دعوت شدم، واقعاً با متن ارتباط برقرار نکردم. دیالوگ‌نویسی و ساختار درام اذیتم کرده اما در برخورد با «تروکاژ» همه کسانی که کار را دیده‌اند،گفته‌اند نمایشنامه‌اش خیلی قوی و اصولی نوشته شده. دیالوگ‌نویسی آن هم خیلی خوب است. حتا کارگردان‌های سینما داشتیم که به تماشای نمایش آمدند و گفتند کاش این متن را به ما می‌دادید تا نسخه سینمایی‌اش را کار می‌کردیم! صدای خانم افشار هم خیلی در دیده‌شدن نقش تاثیر داشت، چون یکی از بازیگران قوی هستند و خیلی با احساس دیالوگ‌ها را گفته‌اند و هم این‌که ما خاطرات خیلی خوبی از ایشان داریم در سریال‌های دهه شصت مثل «آینه» و تله‌تئاترهای خوبی که با حضور ایشان از شبکه دو و بعداً شبکه چهار پخش می‌شد.
ـ در صحنه پایانی نمایش،که با بازی من تمام می‌شود، یکی از بچه‌های پشت صحنه می‌گفت من دچار دوگانگی شدم.گفتم چرا؟ گفت چون خودت داری با خودت بازی می‌کنی! یعنی در حالی که صدای من در نقش فروزنده از تلفن پخش می‌شود، هم‌زمان با صدای خانم افشار با صدای خودم صحبت می‌کنم اما برای من چیز غریبی نیست. برای این‌که در رادیو خیلی از این کارها می‌کنیم. مثلاً نمایشی به نام «مسافران بهشت» در رادیو داشتیم که با محسن بهرامی ضبط می‌کردیم. ایشان در «تروکاژ» به جای سه شخصیت حرف می‌زنند! «مسافران بهشت» یک کار جنگی بود که خاطرات شهدا را بازخوانی می‌کردیم و هرچه نقش آقا و حاجی و سیّد و رزمنده بود، آقای بهرامی می‌گفت و من هم تمام نقش‌های فرزند شهید، دختر و پسر، همسر و مادر شهید، بی‌سیم‌چی و بسیجیِ نوجوان را می‌گفتم! به همین دلیل، این‌که خودم با خودم بازی بکنم، برایم عادی بود.
مهدی (آرش) رزمجو و میترا این را خواندند
محمد لهاک این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید