آن روزها... این روزها....
حدود 20-25 سال پیش فضای تئاتر در تهران کاملا متفاوت بود با آنچه امروز هست. سالن های تئاتر سه گروه بودند؛ 1- تئاتر شهر 2- سنگلج 3- فرهنگسراها
ایرانشهری وجود نداشت. سالن های خصوصی وجود نداشتند. در تئاترشهر و سنگلج نمایش های حرفه ای اجرا میشد و در فرهنگسراها نمایش های خنده آور و عامه پسند. اگر لاله زار میرفتی میدیدی آنجا در قرق روانشاد اصغر زمانی ست؛ هر نمایشی بجز نمایش های آذری-زبان و شورآفرین او در لاله زار با شکست تجاری مواجه میشد. آنقدر نمایش های او شورآفرین بود که گاهی در هتل ها هم اجرا میرفت. نخستین بار که مردمان دیگر با نمایش های او آشنا شدند پخش شدن نسخه ویدئویی یکی از اجراهای او در هتل استقلال بود. با مرگ او بود که لاله زار کاملا در چنگال صنعت برقکاران افتاد و تمام سینماها و سالن های تئاترش به تعطیلی رسید و شد انبار سیم و کابل.
آنروزها 50درصد تماشاگران تئاتر عوامل تئاترهای دیگر بودند و تماشاگران تئاتر همدیگر را میشناختند چرا که هر کسی تئاتر نمیدید. در محوطه اطراف
... دیدن ادامه ››
تئاتر شهر به جای آدم های بیکار اهالی تئاتر مینشستند؛ اگر برای نمایش ات به دنبال عوامل یا بازیگر میگشتی نیازی به آگهی نبود، میدانستی که آنجا میتوانی کسی را پیدا کنی! نه هر کسی؛ بلکه آدم های حرفه ای آنجا می نشستند. قرارت را میگذاشتی و روز بعد در سالن تمرین اداره تئاتر آنزمان (میدان فردوسی-خیابان پارس) تمرین میکردی. اما تئاتری ها اعتراض داشتند؛ به سادگی به هر نمایشنامه ای مجوز داده نمیشد. خرج و دخل با هم نمی خواند. دستمزدها پایین بود (تازه اگر به دستمزد میرسیدی!؟). گرانترین بلیط تئاتر مخصوص سالن اصلی تئاترشهر بود به قیمت 2000 تومان که با اجرای نمایش دندون طلای داود میرباقری برای اولین بار بلیط سالن اصلی به 3000 تومان افزایش پیدا کرد (آنزمان گرانترین بلیط کنسرت هم برای محمد اصفهانی بود به قیمت 3000 تومان).
اما با همه اینها دوران خوبی بود. در سالن تئاتر میدانستی کناردستی ات میداند نمایش چیست؟ روبرویی ات میداند تئاتر چیست؟ بجز چایخانه طبقه پایین تئاترشهر (بهش میگفتند کافه ولی بجز نسکافه و چای نوشیدنی دیگری نداشت!) کافه ای در اطراف آنجا نبود که دلت خوش باشد بعد از دیدن تئاتر میتوانی لحظه ای آنجا آرام بگیری قهوه ای بنوشی و با تماشاگر دیگری در مورد تئاتری که دیدی همکلام شوی.
دوران بعد با تغییرات در مسئولین فرهنگی کشور دوران بدی شد. تئاتری ها را به دو دسته تقسیم کردند؛ حرفه ای هایی که به دلیل کارهای سینمایی و تلویزیونی در تئاتر ماندند - و حرفه ای هایی که فقط تئاتر کار میکردند و ناشناخته بودند بیرون ریخته شدند. و جای آنها را آماتورهای بی سوادی که عزیزدردانه مسئولین وقت بودند گرفتند. سال 84 سال سخت و بدی بود برای تئاتری هایی که هنوز هم خانه-نشین هستند. اما در همان سالها (کمی قبلتر و کمی بعدتر) سالن های جدیدی ساخته شد مانند ایرانشهر تا تمرکز از تئاترشهر پیر و سنگلج پیرتر برداشته شود. سالن ها شیک بودند اما اکثرا غیراستاندارد. و همین مسئله باعث شد عده ای هم گمان کنند میتوانند اتاق خانه ی خودشان را هم سالن نمایش کنند! تماشاخانه های خصوصی کم کم اضافه شد؛ اتاق های نامرغوب که فقط نام سالن نمایش را یدک میکشیدند.
تبلیغات برای تئاتر همه گیر شد. با ورود اینترنت و فضای مجازی خرید بلیط تئاتر آسانتر شد. کم کم تئاتر شد سمبل باکلاس بودن! دیگر اگر کسی میشنید تئاتر دیده ای به تو نمیخندید بلکه به عنوان یک آدم باکلاس به تو نگاه میکرد. بلیط تئاتر افزایش پیدا کرد تا کمبود دستمزدها جبران شود. آنقدر این باکلاس شدن همه گیر شد که بازیگران تلویزیون و سینما هم برای باکلاس شدن حداقل یک نمایش اجرا کردند (البته باکیفیت یک نمایش مدرسه ای!). دیگر تماشاگران تئاتر همدیگر را نمیشناختند!
اتفاقات خوب زیادی افتاد اما بدی هایش به خوبی هایش میچربید!
آنروزها کسی در سالن تئاتر حرف نمیزد، چیپس نمیخورد، اگر موبایل داشت خاموش بود اما این روزها.......
آنروزها هر کسی به خودش اجازه نمیداد زحمات یک گروه تئاتر را با بی سوادی خود زیر سوال ببرد اما این روزها......
آنروزها به کسی میگفتند استاد که نمایش باکیفیت اجرا میکرد (حتی اگر 20سال یکبار اجرا میکرد) اما این روزها......
آنروزها تماشاگر تئاتر باوقار بود اما این روزها............باکلاس!
آنروزها با 2000 تومان یک تئاتر شاهکار میدیدی اما این روزها......
آنروزها.....
آه....
آنروزها............
چقدر دلم برایتان تنگ شده است آنروزهای تئاتر!