امشب به خاموشی دریا رفتم...
امشب که شام چهارم تیرماه یکهزار و سیصد و نود و هفت خورشیدی بود...
...
از سالهایی که هر شب به دیدن تئاتر میرفتم سالها می گذشت... حدود بیست سال!
در طول این بیست سال تجربه ی من در تئاتر در کنار توقع من از اسم ها بیشتر و بیشتر می شد و سطح کیفی نمایش ها به بهانه ی خلاقیت ضعیف تر و ضعیف تر...
اما...
امشب با چشمان زیادی به خاموشی دریا نشستم...
چشمی بازی های را می پایید...
چشمی سکوت ها را می شنید...
چشمی کارگردانی را می خرید...
و چشمی به خاطراتم تلنگر میزد: مطمئنی به بیست ساله
... دیدن ادامه ››
پیش برنگشته ای؟ خوابی؟ شاید مکاشفه ای چیزی؟
اما...
رویا نبود... خواب نبود...
مکاشفه نبود...
اتفاق افتاده بود... اتفاقی گرم و مطبوع به گرمی قهوه های مطبوع کافه ای دنج در اواخر شب های تهران.
سپاس از همه عواملی که دست در دست هم این اتفاق شیرین را برایم رقم زدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما ذکر چند نکته:
نکته ای برای تماشاگران شب های آتی: تلاش کنید تا جایی که مقدور است از تهیه ی بلیط در سه ردیف اول (ردیف های جلو) خودداری کنید چرا که دکور صحنه به گونه ای ست که عمق صحنه و میزانسن های تماشایی را کامل نخواهید دید بخصوص صحنه ی پایانی و نقاشی زیبای نور و رنگ آن را.
نکاتی برای عوامل:
حدس میزنم گویا در زمان تمرین هنوز دقیقا مشخص نشده بود که در کدام سالن اجرا خواهید داشت چون دکور صحنه ها به گونه ای طراحی شده که میزانسن های زیبای پشت میز، از دید تماشاگران ردیف های جلو پنهان می ماند.
ای کاش تغییر لوازم صحنه ها توسط بازیگران انجام نمی شد و برای این کار از عوامل پشت صحنه استفاده می کردید چرا که فاصله ی میان دو صحنه گاهی بیش از حدِ نرمال طولانی میشد مانند زمان چیدمان صحنه ی شام.
با آرزوی سلامتی و موفقیت های بیشتر و بیشتر برای تک تک شما
دستمریزاد.