در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میر امید حسینی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:07:55
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

عشق آن لحظه که در دام نشستی زیباست
آن لحظه که فریادرسی نیست؛ تو هستی زیباست

این بغض و فغان؛ ناله ی شور و شعف است
این بند جهان را چو به یک غمزه گُسستی زیباست


_تقدیم به کسانی که در زندگی حتی برای لحظه ای دلشان لرزیده_
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

برای دوست داشتنت یک نگاه تو کافی ست

اینقدر نزن حرف....

دنیا پر از حرف های ناگفته است!


_برای همسرم_

از: خود
نسل ما وقتی از آرزوهاش حرف میزد دونه دونه آرزوهارو میگفت و آخر میگفت: به جز اینها دیگه هیچ آرزویی ندارم!

سالها گذشت.....

و آرزویی باقی نگذاشتند و آرزویی برآورده نشد جز : دیگه هیچ آرزویی ندارم!

از: خود

زندگی کردن زمانی خراب شد که ما گمان کردیم هر کاری در زندگی اصول و راه و روشی دارد...!!؟

زندگی کردن به اصول نیاز ندارد...!!؟

به شعور نیاز دارد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوست دارم خاطرات خوش را در تیوال مرور کنم!

تلخ اش نکنید....

آنچه را شیرین است!
شاید چیزی که تصور می‌کردید نباشه ولی...
حرکت روی لبه تیغ تیز... اجرا این نمایش در زمانه ما که موضوع آن برای هر دو سوی اکثریت جامعه که جدای از حساسیت های قبل حساسیت های جدیدی هم پیدا کرده‌اند، سخت تر از ساخت فیلم آژانس شیشه ای در 20 سال پیش است!
اما اینکه چرا حمیدرضا آذرنگ_که نویسنده اثر هم هست _ به سراغ چنین موضوعی رفته_که شاید از نگاه خیلی ها نخ نما شده (نخ نما یعنی زیاد استفاده شده؛ میتواند خوب باشد یا بد؛ منظور بنده بد یا خوب بودنش نیست)_ جای تأمل دارد؛ نه تأملی لحظه‌ای، که تأملی لااقل 24 ساعته!

***

و اما نمایش...
با یک فرض _ که اگر شهید بعد از 20 یا 25 سال زنده از زیر خاک بیرون بیاید _ آغاز میشود! فرضیه ای که از نظر مذهبی میتواند ... دیدن ادامه ›› درست باشد که اینجا جای این بحث نیست. نویسنده در تلاش بوده که اگر چنین اتفاقی رخ بدهد و شهیدی برگردد ما چه عکس العملی خواهیم داشت!؟ در آثار اینچنینی بیشتر دیده ایم که عکس العمل شهید نسبت به ما چه خواهد بود اما در اینجا شهید اجازه سخن ندارد و عکس العمل مردمان این زمانه اهمیت پیدا میکند که آیا اصلا شهید را می پذیرند یا خیر!؟ و نویسنده از این منظر به نقد زمانه میپردازد. که به عقیده من نویسنده موفق بوده؛ نویسنده ترجیح داده در وقت محدود خود از اکثریت جامع سخن بگوید تا آنکه یک گروه را انتخاب کند و عمیق بدان بپردازد! و همین مسئله باعث شده عده ای بعضی دیالوگها را شعاری بخوانند در حالی که چنین نیست.
کارگردانی و چیدمان میزانسن از تسلط بی چون و چرای آذرنگ نسبت به نمایشنامه و نمایش خبر میدهد. اگرچه در بازی بعضی از بازیگران ضعف هایی دیده میشود اما یکدست بودن بازیگری بازیگران و قدرت بازیگران اصلی این ضعف را به بهترین شکل پوشش داده است. موسیقی نمایش بسیار حساب شده است و گوشه ی چشمی هم به احساسات تماشاگر در مورد آثار انتخاب شده دارد؛ مانند موسیقی انتهایی که برگرفته از اثری ماندگار از استاد شجریان؛ ببار ای بارون ببار...

و پس از مدتها دیدن حمیدرضا آذرنگ عزیز و فاطمه معتمدآریا نازنین روی صحنه غنیمتی بود که بر هر چیزی می ارزید.

اگر به این اثر 5 ستاره دادم به این معنا نیست که شاهکار و بی نقص بود! بلکه برای آن است که این نمایش آرام آرام در ذهن من شاهکاری خلق خواهد کرد.

دستمریزاد.


ـــــــــــــــــــــپی نوشت در مورد سالن استاد سمندیان
نخستین بار بود که پا به سالن استاد سمندریان میگذاشتم..... و صدالبته آخرین بار!
مطالب دوستان و عزیزان را مطالعه کردم و باید عرض کنم که بسیاری از ایرادهایی که دوستان گرفته اند از صدای سالن یا جای نامناسب اصلا ربطی به گروه اجرا کننده ندارد بلکه ایراد در سالن است! پیش از اجرای نمایش فقط به این فکر میکردم که باید کجای سالن بنشینی تا راحت بتوانی نمایش را بی دغدغه ببینی! هیچ جایی در سالن نیست که راحت نمایش دیده شود! من در ردیف یک جایگاه G نشسته بودم و تصور میکردم بهترین جاست اما نبود؛ بسیاری از بازی ها دیده نمیشد! اگر در گوشه های سالن بنشینی که بهتر است استراحت کنی چون 90درصد اجرا دیده نمیشود! اگر در وسط جایگاه های دیگر بشینی درست انگار در استادیوم هستی و دائم باید سرت بچرخد که بازی کجاست و بازیگر کجاست! مطمئنا طراح این سالن نه از تئاتر سر رشته ای داشته نه از معماری!
نکته آخر اینکه این پی نوشت با آگاهی از اینکه جای صندلی ها در این سالن قابل تغییر است نوشته شده که یعنی کارگردان آخرین راه حل هایش را به کار بسته برای بهتر دیده شدن نمایشش اما ....................
ای کاش این فیلم ساخته نمی شد! یا لااقل پخش نمیشد!
فیلم نظرمو در مورد فیلم «فروشنده» تغییر نداد ولی در مورد روش فیلمسازی «اصغر فرهادی» چرا... به شکل قابل ملاحظه ای در سراشیبی سقوط تغییر داد.
هنر چیزی نیست جز یک مُشت نظر شخصی!
و هنرمند هم کسی نیست جز یک نظرشخصی-پرداز!

آه تیوالی ها! جبهه نگیرید! این فقط یک فرضیه است!

پس چرا فکر میکنیم که باید نظرهایمان عیناً شبیه هم باشد!؟

خاطرم هست علی حاتمی! نه! استاد علی حاتمی! فیلم هایش ایرانی تر از فرش های ایرانی شده بود! از تکنیک های خارجی که به نام شخص سند خورده بودند ... دیدن ادامه ›› به گونه ای استفاده میکرد که گویا خودش آنها را ابداء کرده است! با اینهمه وقتی از او پرسیدند بهترین فیلمی که دیده ای چه بود بدون مکث گفت: ترمیناتور 2
این همه تفاوت از فیلم های او تا فیلم مورد علاقه اش از کجا ناشی میشد!؟

از آنجایی که هنردوست وقتی میفهمد که الزاما همه نباید شبیه هم فکر کنند و مهم آن است که نظرشان را به بهترین شکل بیان کرده و تبدیل به هنر کنند؛ آنجاست که آرام پوسته اش را میشکافد و پروانه ای میشود به نام هنرمند!

میان هنردوست بودن و هنرمند شدن فقط پوسته ای به اندازه ی یک نظرشخصی فاصله است!
زهره مقدم، آذرمهر، محمدرضا مدیری و جهان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهترین مستند ورزشی تاریخ سینمای ایران (تعجب نکنید! این فیلم شاید ویدئویی باشه ولی ساختار یک مستند سینمایی داره).

امیدوارم در آینده در مورد هنرمندان و ورزشکاران بزرگ ایران با همین کیفیت و حتی بهتر فیلم مستند ساخته بشه.

اگر به عنوان یک فیلم سینمایی نگاه کنید؛ فارغ از ورزشی بودن یا نبودن! فارغ از فوتبالی بودن یا نبودن! فارغ از پرسپولیسی بودن یا نبودن! مطمئن باشید نزدیک 2 ساعت لذت کامل خواهید برد.

واقعا دستمریزاد.
آن روزها... این روزها....

حدود 20-25 سال پیش فضای تئاتر در تهران کاملا متفاوت بود با آنچه امروز هست. سالن های تئاتر سه گروه بودند؛ 1- تئاتر شهر 2- سنگلج 3- فرهنگسراها
ایرانشهری وجود نداشت. سالن های خصوصی وجود نداشتند. در تئاترشهر و سنگلج نمایش های حرفه ای اجرا میشد و در فرهنگسراها نمایش های خنده آور و عامه پسند. اگر لاله زار میرفتی میدیدی آنجا در قرق روانشاد اصغر زمانی ست؛ هر نمایشی بجز نمایش های آذری-زبان و شورآفرین او در لاله زار با شکست تجاری مواجه میشد. آنقدر نمایش های او شورآفرین بود که گاهی در هتل ها هم اجرا میرفت. نخستین بار که مردمان دیگر با نمایش های او آشنا شدند پخش شدن نسخه ویدئویی یکی از اجراهای او در هتل استقلال بود. با مرگ او بود که لاله زار کاملا در چنگال صنعت برقکاران افتاد و تمام سینماها و سالن های تئاترش به تعطیلی رسید و شد انبار سیم و کابل.

آنروزها 50درصد تماشاگران تئاتر عوامل تئاترهای دیگر بودند و تماشاگران تئاتر همدیگر را میشناختند چرا که هر کسی تئاتر نمیدید. در محوطه اطراف ... دیدن ادامه ›› تئاتر شهر به جای آدم های بیکار اهالی تئاتر مینشستند؛ اگر برای نمایش ات به دنبال عوامل یا بازیگر میگشتی نیازی به آگهی نبود، میدانستی که آنجا میتوانی کسی را پیدا کنی! نه هر کسی؛ بلکه آدم های حرفه ای آنجا می نشستند. قرارت را میگذاشتی و روز بعد در سالن تمرین اداره تئاتر آنزمان (میدان فردوسی-خیابان پارس) تمرین میکردی. اما تئاتری ها اعتراض داشتند؛ به سادگی به هر نمایشنامه ای مجوز داده نمیشد. خرج و دخل با هم نمی خواند. دستمزدها پایین بود (تازه اگر به دستمزد میرسیدی!؟). گرانترین بلیط تئاتر مخصوص سالن اصلی تئاترشهر بود به قیمت 2000 تومان که با اجرای نمایش دندون طلای داود میرباقری برای اولین بار بلیط سالن اصلی به 3000 تومان افزایش پیدا کرد (آنزمان گرانترین بلیط کنسرت هم برای محمد اصفهانی بود به قیمت 3000 تومان).
اما با همه اینها دوران خوبی بود. در سالن تئاتر میدانستی کناردستی ات میداند نمایش چیست؟ روبرویی ات میداند تئاتر چیست؟ بجز چایخانه طبقه پایین تئاترشهر (بهش میگفتند کافه ولی بجز نسکافه و چای نوشیدنی دیگری نداشت!) کافه ای در اطراف آنجا نبود که دلت خوش باشد بعد از دیدن تئاتر میتوانی لحظه ای آنجا آرام بگیری قهوه ای بنوشی و با تماشاگر دیگری در مورد تئاتری که دیدی همکلام شوی.

دوران بعد با تغییرات در مسئولین فرهنگی کشور دوران بدی شد. تئاتری ها را به دو دسته تقسیم کردند؛ حرفه ای هایی که به دلیل کارهای سینمایی و تلویزیونی در تئاتر ماندند - و حرفه ای هایی که فقط تئاتر کار میکردند و ناشناخته بودند بیرون ریخته شدند. و جای آنها را آماتورهای بی سوادی که عزیزدردانه مسئولین وقت بودند گرفتند. سال 84 سال سخت و بدی بود برای تئاتری هایی که هنوز هم خانه-نشین هستند. اما در همان سالها (کمی قبلتر و کمی بعدتر) سالن های جدیدی ساخته شد مانند ایرانشهر تا تمرکز از تئاترشهر پیر و سنگلج پیرتر برداشته شود. سالن ها شیک بودند اما اکثرا غیراستاندارد. و همین مسئله باعث شد عده ای هم گمان کنند میتوانند اتاق خانه ی خودشان را هم سالن نمایش کنند! تماشاخانه های خصوصی کم کم اضافه شد؛ اتاق های نامرغوب که فقط نام سالن نمایش را یدک میکشیدند.

تبلیغات برای تئاتر همه گیر شد. با ورود اینترنت و فضای مجازی خرید بلیط تئاتر آسانتر شد. کم کم تئاتر شد سمبل باکلاس بودن! دیگر اگر کسی میشنید تئاتر دیده ای به تو نمیخندید بلکه به عنوان یک آدم باکلاس به تو نگاه میکرد. بلیط تئاتر افزایش پیدا کرد تا کمبود دستمزدها جبران شود. آنقدر این باکلاس شدن همه گیر شد که بازیگران تلویزیون و سینما هم برای باکلاس شدن حداقل یک نمایش اجرا کردند (البته باکیفیت یک نمایش مدرسه ای!). دیگر تماشاگران تئاتر همدیگر را نمیشناختند!

اتفاقات خوب زیادی افتاد اما بدی هایش به خوبی هایش میچربید!
آنروزها کسی در سالن تئاتر حرف نمیزد، چیپس نمیخورد، اگر موبایل داشت خاموش بود اما این روزها.......
آنروزها هر کسی به خودش اجازه نمیداد زحمات یک گروه تئاتر را با بی سوادی خود زیر سوال ببرد اما این روزها......
آنروزها به کسی میگفتند استاد که نمایش باکیفیت اجرا میکرد (حتی اگر 20سال یکبار اجرا میکرد) اما این روزها......
آنروزها تماشاگر تئاتر باوقار بود اما این روزها............باکلاس!
آنروزها با 2000 تومان یک تئاتر شاهکار میدیدی اما این روزها......
آنروزها.....
آه....
آنروزها............
چقدر دلم برایتان تنگ شده است آنروزهای تئاتر!
یادش بخیر اون وقتا ، تئاتر شهر ، دندون طلا ، داریوش ارجمند
۲۲ دی ۱۳۹۷
متاسفانه!
۲۳ دی ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک ضرب المثل فراموش شده ای داریم که میگوید: خودم کردم که لعنت بر خودم باد!
یکی از هدایای دنیای مدرن به انسان این بود که همیشه هر بلایی سرتان آمد دیگران مقصر هستند و تو پاک و مطهری! در حالی که هیچوقت چنین نیست و انسان تا اشتباهی نکند هیچکس نمیتواند بلایی برسرش بیاورد. شاید استخوان-بندی نمایش محبوبه ها دقیقا همین ضرب المثل باشد.
اگر نگوییم برای اولین بار قطعا میتوان گفت که از معدود تئاترهای زنانه که مقصر را مرد جلوه نمیدهد، نمایش محبوبه هاست (دقیقا ضد فیلم های خانم تهمینه میلانی که همیشه زنها مقدسند و مردها خبیث و گناهکار!؟)

ماجرا با یک اتفاق عادی و روزمره آغاز میشود و آهسته و پیوسته جلو میرود؛ با هر قدمی که ماجرا به پیش میرود شخصیت ها سه قدم به عقب برمیگردند! یکی از منحصر به فردترین نوع روایت در تئاتر همینگونه روایت است. اینگونه روایت کردن در فیلم های سینمایی بسیار دیده شده (مثال آن فیلم مشهور پدرخوانده) و ساده است اما در تئاتر نه. طبیعتا تماشاگر (تماشاگری که خود را باهوش میپندارد!) حدس خواهد زد که ما در انتهای نمایش متوجه میشویم که از آغاز راکت بوده ایم و حرکتی در کار نبوده است (درست مانند فیلم ها) اما نویسنده و کارگردان سوپرایز دیگری برایمان تدارک دیده اند؛ خط پیشبرنده ی داستان و خط عقبگرد زندگی شخصیت ها در یک نقطه بهم پیوند میخورد! و تماشاگر تازه متوجه میشود که رخدادهای درون این خطوط اصلا اهمیتی ندارد (درست مانند کلام شخصیت اول ماجرا که اشاره میکند ... دیدن ادامه ›› شوهرش در مشت اوست و شیطنت های شوهرش اهمیتی ندارد!) بلکه آنچه مهم است خود خطوطی هستند که زندگی ما در امتداد آنها رقم میخورد و باعث ایجاد یا عدم ایجاد رخدادهای مهم یا کم اهمیت میشوند. و اینجاست که سراپا می ایستد و به شکرانه ی تماشای چنین نمایشی برای سازندگانش دست میزند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــپی نوشت:
علاقه داشتم تا با توجه به تجربه تئاتری ام و همچنین نقدنویسی در مطبوعات دهه 70 و اوایل 80 خورشیدی در اینجا یک نقد مفصل و جامعی برای این نمایش فرخنده بنویسم که حسابی مرا سرشوق آورد. اما احساس کردم سایت تیوال جای اینگونه نقدها نیست و جایی ست برای خرید بلیط تئاتر و بعضا ابراز احساساتی کوتاه در مورد نمایش به تمجید یا تهدید سازندگان نمایش.

و در انتها صمیمانه از عوامل سازنده ی نمایش «محبوبه ها» بخصوص نویسنده سرکار خانم نوشین تبریزی و کارگردان استاد ژاله صامتی تشکر کنم.

دستمریزاد و خسته نباشید.
خرسندم به خواندن نقد و نظراتتان جناب حسینی . امید که باز هم بنویسید. تیوال قطعا جای نقد ونظر هست . امیدوارم مانند سالهای اول فعالیت تیوال دوستان قدیمی هم نقد بنویسند . شاید همین کم توجهیست تمجید و تهدید کوتاه که فرمودید بیشتر به چشم میاد
۲۴ آذر ۱۳۹۷
آقای رضا تهوری نازنین
ممنونم از لطف و محبت بی دریغ شما نسبت به نوشته ای که کوتاه و مختصر تلاش کردم تا بتوانم حداقل جامع که نه ولی تا آنجایی که ممکن است پوشش دهنده ی انعکاس زحمات عوامل نمایش محبوبه ها باشم.

اگر به صفحه تیوال بنده مراجعه کرده باشید قطعا متوجه میشوید که در سالهای اخیر بسیار کم تئاتر دیدم؛ هم به دلیل گرفتاری هاست و هم عدم نمایش های مطلوب! ؛ اصولا علاقه ی چندانی ندارم که هر چه بر صحنه میرود ببینم!
باید خسرو شکیبایی باشیم تا طعم شیرین بوسه بر صحنه تئاتر را ... دیدن ادامه ›› درک کنیم؛ مزه ی خاکش از عسل شیرین تر است.

به هر حال چشم. اگر تئاتری دیدم حتما مینویسم. فعلا که دنبال فرصتی هستم تا دو نمایش یکی از همکار قدیمی حمیدرضا آذرنگ عزیز و دیگری از دوست قدیمی امید سهرابی عزیز را ببینم. اگر فرصت دیدن حاصل شد حتما مینویسم.

سپاس
۲۵ آذر ۱۳۹۷
آقای محسن انصاری عزیز
بعد از سلام همین آغاز کلام بگویمت که شرمنده ی محبتت شدم والسلام
اما بعد...
اگر تصور شما براین شد که من در نوشته ام ماجرا را افشا کردم عذرخواهی میکنم. اما حقیقت این است که نوشته ی من هیچ چیزی از ماجرا را لو نداده و اگر عوامل تئاتر «محبوبه ها» مطلب مرا خوانده باشند شاید تصور کرده باشند که این مطلب در مورد یک نمایش دیگر بوده و اشتباها اینجا منتشر شده! خخخ
ولی اگر کلام شیرین شما درست باشد باید بگویم که عمدی در میان بوده و عمدی در میان نبوده!!! عمد آن بود که نمایش به اتمام رسیده و بلیط ... دیدن ادامه ›› سه اجرای تمدید شده هم تمام شده بود! پس افشای ماجرای یک تئاتر تمام شده دیگر اهمیتی ندارد.
اما غیرعمد بودنش آنجاست که من برخلاف اکثریت مردم اگر اسم جذاب یک نمایش یا فیلم را بشنوم یا بخوانم اصلا برایم اهمیتی ندارد و قطعا به دیدنش نخواهم رفت اما اگر عزیزی ماجرای یک فیلم یا تئاتر را از ابتدا تا انتها برایم تعریف کند مشتاق دیدنش میشوم که ببینمش. و گاهی به شکل غیرعمد گمان میبرم که همه مثل من هستند ولی واقعیت آن است که همه برخلاف من هستند! :D
اما باز هم عذرخواهی میکنم و همانطور که خدمت آقای تهوری عزیز هم عرض کردم اگر نمایشی دیدم حتما در موردش خواهم نوشت.


ــــــــــــــــــــــپی نوشت:
در کامنت شما اگر منظورتون از فیلم «ممنتو» فیلمی به کارگردانی کریستوفر نولان محصول سال 2000 میلادی باشد پس نباید از کلمه «فقید» در مقابل اسم کارگردان استفاده میکردید چون نولان هنوز زنده است. :)

پاینده باشید و سپاس
۲۵ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متاسفم برای سینمایی که فیلم های خوبش در سکوت مطلق خبری اکران میشوند! «دلم میخواد» پس از چهار سال توقیف، در بدترین شرایط اکران شد؛ و بلایی بر سرش آمد که پیشترها بر سر فیلم دیگر استاد «یک بوس کوچولو» آمده بود. آنهم در بدترین سالن های سینمای ایران!

سینمای ایران سالهاست در کُماست و کسی به فکرش نیست؛ در چند سال اخیر پرفروش ترین فیلم های سینمای ایران هر سال رکورد هم را زدند اما این فقط بحث مالیه سینماست؛ واقعیت از این قرار است که سینمای ایران مخاطب ندارد! مخاطب به معنای فروش فیلم نیست؛ مخاطب یعنی موثر بودن در ذهن تماشاگر به گونه ای که پس از چندین سال باز یاد و خاطره اش در ذهن ها مانده باشد؛ فیلم های پرفروش این روزهای سینما فاقد چنین تاثیری هستند؛ شاید آخرین فیلم از این دست فیلم «دریاره الی» باشد که هنوز دیالوگ آن دهان به دهان مخاطب بر سر زبان هاست: «یک پایان تلخ بهتر از یک تلخیه بی پایان است»
بگذریم!

پس از سه بار ناکامی! (سینما مرکزی سانس آخر شب جمغه اش را به دلیل نداشتن تماشاگر تعطیل کرد؛ سینما سپیده فیلم را در شرایط مناسبی اکران نکرد) ... دیدن ادامه ›› فیلم «دلم میخواد» را در سالن سه سینمای جاودان تهران «عصرجدید» دیدم (سالها پیش میان دوستان به این سالن میگفتیم: اتوبوس!).

به جز چند ایراد کوچک فیلمنامه (با پوزش از دوست عزیزم امید سهرابی) فیلم یک دست و روان بود و از کارهای شاخص (در ردیف: خاک آشنا) و خاص (در ردیف: یک بوس کوچولو) استاد قرار داشت.

در سینمایی که بزرگانش، یا از دست رفته اند (علی حاتمی، عباس کیارستمی) یا از دست شده اند (بهرام بیضایی، ناصر تقوایی) هنوز استاد فرمان آرا بهتر از فیلمسازان چهار نسل بعد از خودش، بی آرایش و خلاق سخن می گوید.

دستمیزاد استاد!
امشب به خاموشی دریا رفتم...
امشب که شام چهارم تیرماه یکهزار و سیصد و نود و هفت خورشیدی بود...
...
از سالهایی که هر شب به دیدن تئاتر میرفتم سالها می گذشت... حدود بیست سال!
در طول این بیست سال تجربه ی من در تئاتر در کنار توقع من از اسم ها بیشتر و بیشتر می شد و سطح کیفی نمایش ها به بهانه ی خلاقیت ضعیف تر و ضعیف تر...
اما...
امشب با چشمان زیادی به خاموشی دریا نشستم...
چشمی بازی های را می پایید...
چشمی سکوت ها را می شنید...
چشمی کارگردانی را می خرید...
و چشمی به خاطراتم تلنگر میزد: مطمئنی به بیست ساله ... دیدن ادامه ›› پیش برنگشته ای؟ خوابی؟ شاید مکاشفه ای چیزی؟
اما...
رویا نبود... خواب نبود...
مکاشفه نبود...
اتفاق افتاده بود... اتفاقی گرم و مطبوع به گرمی قهوه های مطبوع کافه ای دنج در اواخر شب های تهران.
سپاس از همه عواملی که دست در دست هم این اتفاق شیرین را برایم رقم زدند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما ذکر چند نکته:
نکته ای برای تماشاگران شب های آتی: تلاش کنید تا جایی که مقدور است از تهیه ی بلیط در سه ردیف اول (ردیف های جلو) خودداری کنید چرا که دکور صحنه به گونه ای ست که عمق صحنه و میزانسن های تماشایی را کامل نخواهید دید بخصوص صحنه ی پایانی و نقاشی زیبای نور و رنگ آن را.
نکاتی برای عوامل:
حدس میزنم گویا در زمان تمرین هنوز دقیقا مشخص نشده بود که در کدام سالن اجرا خواهید داشت چون دکور صحنه ها به گونه ای طراحی شده که میزانسن های زیبای پشت میز، از دید تماشاگران ردیف های جلو پنهان می ماند.
ای کاش تغییر لوازم صحنه ها توسط بازیگران انجام نمی شد و برای این کار از عوامل پشت صحنه استفاده می کردید چرا که فاصله ی میان دو صحنه گاهی بیش از حدِ نرمال طولانی میشد مانند زمان چیدمان صحنه ی شام.

با آرزوی سلامتی و موفقیت های بیشتر و بیشتر برای تک تک شما
دستمریزاد.
چه نکته‌های خوبی ذکر کردید. به نظرم اصلا سالن ناظرزاده سالن مناسبی برای اجرای این نمایش [با این مختصات اجرایی] نیست.
۰۵ مرداد ۱۳۹۷
ممنونم آقارضا. ولی گروه های تئاتری برای اجرا مجبور هستند با این مسئله کنار بیان چون کسی مسئولیت قبول نمیکنه/ تا پیش از سال 84 که تئاتر کار می کردم بعد از تمرین ها و تا زمانی که چند اجرا در یک سالن انجام نمی دادیم هنوز مطمئن نبودیم که در این سالن ماندگار هستیم یا نه! چون در صورت شکایت هم صدای ما به جایی نمیرسید و همیشه مدیر سالن ها برنده بودند؛ بنابر این گروه ها باید هر لحظه آمادگی اخراج از سالن و ادامه اجرا در یک سالن دیگر را داشته باشند!
۰۵ مرداد ۱۳۹۷
سپاس خانم مریم. بله متاسفانه ما برای حسرت خوردن به دنیا آمدیم. تئاترهای سطح پایین سال 77 با تئاترهای درجه یک امروز قابل قیاس هستند. حتی آدم هایی که در سال 77 اجراهای خوبی به صحنه می بردند الان نمایش های سطح پایین اجرا می کنند!
۰۵ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادش خوش
خیلی کار خوبی بود هرچند جای ما بد بود و جای مناسبی گیرمون نیومد (البته بدترین نکته ی یک نمایش می تونه اجرا در تالار وحدت باشه! سالنی که اصولا برای تئاتر ساخته نشده!).