آرزوی عزیزم مرسی از توجه و دقتت به متن و حتی " خودم خب" هام! باشه حتما از این به بعد می نویسم خودم خب!:)
جلال و حمید بله کاملا دو اپیزود متفاوت هستن، اما همیشه به این فکر می کنم که اگه بتونم این کارو بی مهابا و از روی توانم کنم آزادی رو تجربه خواهم کرد، البته درست یا غلط بودن عقیده ام ....!
اما حمید کاش جملتو یه کمی بازتر می کردی و می گفتی دقیقا با کجای جمله ام میشه این پیوند و برقرار کرد؟!
نمیدانم غم چه بود، نمی دانم دل آزرده ی چه ام این روزها یا شاید ناچاری عمیقی گریبانگیر شب نشینی ام شده که اشک هایم مثل بچه ها اشک هایم آماده ی باریدن بودند.
شاید تلنگر تو بود، شاید به شدت منتظر همدردی تو بودم. شاید منتظر حرفی شاعرانه، حرفی که بغض گلویم بود و گفتی اش. شاید منتظر همین حرفها بودم که به این راحتی گریستم