در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رعنا کیا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:33:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
bedoone shak az behtarin ejrahayi bood ke ta alan didam, ostad marzban kheili khoob midoonan chetor bayad binandaro razi negah daran va tajrobe behem sabet karde kari ke neveshteye nevisandeye irani bashe kheili behtar az namayeshnamehayi hastan ke namayeshname nevisane khareji minevisan, kare irani tu sahne besyar jazabtaro delneshintare.
فرزانه، pari bkhtr و فریدون فرامرزی این را خواندند
لیلا مستطیع این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب از نیمه گذشته

کم کم دارد به لب می رسد جانش

اندکی دیگر طفل هایش یکی یکی سقوط می کنند و غصه ی دلش به روشنی پدیدار خواهد شد

آه که من هر شب دلتنگ یکی یکی ستاره هایی می شوم که صبحدم دل شب را با سقوطشان رنجور خواهد کرد

از: خودم خب!
جلال عزیز من تقریبا ساعت 5 صبح وقتی چیزی می نویسم مطمئن باش روی هیچ چیز اصراری ندارم جز آنچه که در اون لحظه دلم می خواد بیان کنه ... همین!
۰۴ آبان ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بچه ها جایی کلاس نویسنده گی، نمایش نامه نویسی سراغ دارید؟
مرضیه محبی فر این را خواند
مهرناز توکلی و سید محمد عابدی نسب این را دوست دارند
اموزشگاه باران کلاس نمایشنامه نویسی برگزار می کند که استادش محمد یعقوبی است . برای کسب اطلاعات بیش تر با شماره ی زیر تماس بگیرید .

66489338
۱۳ مهر ۱۳۹۰
کارنامه هم کلاس نمایش نامه نویسی و داستان نویسی داره
نمایشنامه:استاد حمید امجد
داستان نویسی:حسین مرتضاییان آبکنار
22745177
البته باید صبر کنین تا ترم جدیدش
۱۳ مهر ۱۳۹۰
من هم آموزشگاه باران میرم بعد از کلی بررسی یکی از بچه های تاتر اینجا رو معرفی کرد والان هم راضی ام
۱۴ مهر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می آیی و در تمام زمین عشقی که به سختی هموارش کرده بودم یواشکی مین می گذاری و می گریزی
می آیم و لبخند بر لب در زمین عشقم که به سختی هموارش کرده بودم ناگهان پا می گذارم و مین هایت منفجر می شوند

به خاطر صلح با تو به جنگ می آیم
جنگ بزرگ من و تو دوباره شروع می شود
من به خاطر صلح تو به خاطر گریز همیشگی ات

من زندگی ام جانم تنم روحم به خاطر مین های تو متلاشی می شوند اما غصه ی زمین عشقم را می خورم که به سختی برای تو هموارش کرده بودم

پایان جنگ: تو میگریزی

از: خودم خب!!!
بسیار زیبا ...
من به خاطر صلح ، تو به خاطر گریز همیشگی ات
۱۱ مهر ۱۳۹۰
به خاطر صلح با تو به جنگ می آیم..


خیلی زیبا بود ..

سپاس..
۱۲ مهر ۱۳۹۰
مرسی از همه ی دوستان عزیز
آرش حرفتو قبول دارم. اما همونطور که قبلا گفتم من در لحظه احساسمو می نویسم. اینجا یا روی کاغذ. درسته شاید بهتره اول ویرایش کنم اما چون اینجارو دوست دارم، یک لحظه افکارمو رو دیوار یادگاریا می نویسم و ... همین!
۱۳ مهر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شبهای زیادی از شهوت اینکه بی مهابا از پنجره ی اتاقم بپرم پائین خوابم نمی بره....


آی آزادی ای دروغ بزرگ!

از: من!
زیبا بود..

وقتایی که در قسمت از مینویسید " خودم خب" بیشتر دوست دارم..

ممنون..
۰۵ مهر ۱۳۹۰
هدی جون مرسی از جمله ات کاملا موافقم و کاملا لذت بخش بود برام.. همیشه در پی آزاد کردن خودم هستم! همیـــشه و هیچ وقت چشم امیدی به زندانبان ندارم!!!
۰۶ مهر ۱۳۹۰
نمیدانم غم چه بود، نمی دانم دل آزرده ی چه ام این روزها یا شاید ناچاری عمیقی گریبانگیر شب نشینی ام شده که اشک هایم مثل بچه ها اشک هایم آماده ی باریدن بودند.

شاید تلنگر تو بود، شاید به شدت منتظر همدردی تو بودم. شاید منتظر حرفی شاعرانه، حرفی که بغض گلویم بود و گفتی اش. شاید منتظر همین حرفها بودم که به این راحتی گریستم


مرسی از امیر مساوات. واقعا ممنون از تو!
۱۱ مهر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چندبار
چندبار
چند بار
چندبار به خودم بگویم


که هیچ کس مثل تو نیست!

از: من!
بهانه میگیرم
بهانه میگیرم
بهانه میگیرم

بد و بیراه می گویی

بهانه میگیرم
بد و بیراه می گویم

می گویی دیوانه ام

اما عزیزم، عشقم باور کن فقط یک دلتنگی ساده است...

از: من!
ایده ی کار رو دوست داشتم اما نظر من اینه که اگه روی نگارشش کارکنی و تبدیلش کنی به یک کار کوتاه خیلی عالی تر میشه :)
البته این فقط نظر منه ها ♥
۰۱ مهر ۱۳۹۰
مرسی عزیزم از توجهت ممنونم هستم!

میدونم بداهه اس! دقیقا توی همون لحظه ای که پیش میاد چیزی به ذهنم میاد و فقط اینجا مینویسم. فقط یه حسه!

نوشتنو دوست دارم اما تو دفترچه ی خصوصیم مینویسم. اینجا هم که همونطور که گفتم یه احساس لحظه ایه!

ولی حتما روش کار میکنم! بازم ممنون♥
۰۱ مهر ۱۳۹۰
سپاس از پاسخت دوست عزیزم :)
۰۱ مهر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
" هر لحظه دلم برایت تنگ می شود " همان رازی ست

که روی گفتنش را ندارم!

از: خود
دوستان کسی دیروز برای دیدن نمایش " مکبث " رفت؟


شهاب عربی اگه هستی تو هم جواب بده!


1- چند روز اجرا داره؟
2- بازی و اجرا چطور بود؟
3- بلیط رو چطور میشه تهیه کرد؟
4- آزاد....

مرسی

از: خودم خب!!!
شهاب ممنون نظرت رو تو پست پیشنهاد فرهنگی درباره ی اجرای مکبث خوندم!
۳۰ شهریور ۱۳۹۰
!Yolanda be cool

از: فیلم Pulp fiction
۰۱ مهر ۱۳۹۰
:) im jz tryin!

از فیلم: وقتی یک نمایش به شعورت توهین میکنه!
۰۱ مهر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اینطور که پیداست همه رفتن سینمــــــــــــــــــــــــــا.....................




از: خودم خب!!!
حسام خالقی این را خواند
میترا ز-ن این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بچه ها من تازه اینجا اومدم، میدونم کمی دیر شده برای اینکه دربارش حرف بزنیم اما:


نظرتون راجع به تئاتر " زنی از گذشته " چیه؟

لطفا زمانی که برای دیدنش رفتید رو هم بنویسید

از: خود
خوش آمدی :) متاسفانه من این تئاتر ندیدم
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
من نمایشو ندیدم . البته بعضی از دوستان در بخش گفتگوی این دیوار اعلام نظر نموده بودند که احتمالا به صفحات قبلی انتقال یافته است. البته این مشکل در خصوص نمایشهای اجرا شده در سالن های دیگر ( غیر از تئاتر شهر ) وجود دارد . اطلاعات نقد و نظر و گفتگو در باره نمایشهای اجرا شده در سالنهای تئاتر شهر را میتوانید از بخش
http://theaters.teatreshahr.com/
بیابید.
۲۹ شهریور ۱۳۹۰
زینب، مهرآسا محبوبه خیلی خیلی مرســـــــــــــی خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما اینجا پیدا کردم!


حمید مرسی از آدرسی که دادی. میخواستم ببینم دیگران براشون ناامید کننده نبود بازیا!؟ :)
۲۹ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بچه ها من تازه اینجا اومدم، میدونم کمی دیر شده برای اینکه دربارش حرف بزنیم اما:


نظرتون راجع به تئاتر " زنی از گذشته " چیه؟

لطفا زمانی که برای دیدنش رفتید رو هم بنویسید
من هفته ی پیش رفتم و بازی خانم کردا را پسندیدم
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
من جمعه رفتم بیست و پنجم احساس کردم انرژی بازیگرها تموم شده بود، بله خانم دولتشاهی و خانم کردا بهتر بودند اما واقعا انتظاری که از آقای جوان و خانم بهرام بود در حد یک دهم هم برآورده نشد.

به نظرم نمایشنامه نیازمند بازسازی بود، چون خیلی ساده بود و بیننده هیچ نیازی به فکر کردن نداشت، شیرین عزیز درست میگی احساس خانم دولتشاهی قابل درک بود چراکه حس زن و درونیات و احساسات دو وجهیشو به خوبی نمایش داد. اما کلیت داستان و نمایشنامه به نظرم خیلی ارزشمند و قابل تحسین نبود...
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتری که بوی فلسفه میده مسلماً در پسش سوالای بزرگی که در ذهن داریم رو هم پاسخ میده. تئاتر همونطور که همه میگن مثل همه ی هنرهای دیگه بایدی درش نیست اما معنای درونی یک تئاتر خوب از فلسفه نشأت میگیره.

البته منظورم اینن نیست که هر ژانری باید ریشه فلسفی داشته باشه. مثلا کمدی خوب بدون ریشه عمیقی میتونه به دل ببننده بشینه اما اگه دقیقتر نگاه کنیم تئاتر کمدی وقتی ریشه سیاسی داره دلنشین تر و دلچسب تره و انگار یه جوری انباشت های درونی و روحی و فکری آدم رو اقناع میکنه.
به هر حال ریشه ای بودن هر زمینه ی هنری چه فلسفی چه سیاسی چه معنوی تاثیر فوق العاده ای بر سوالهای آدمی داره
رعنای عزیز من منظور از ریشه ای بودن رو در پاراگراف آخر نفهمیدم. لطف میکنی بیشتر توضیح بدی ممنون
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
خواهش میکنم. ببین منظورم اینه که هر اقدامی و هر هدف و عملی از یه فکری سرچشمه میگیره و ریشه در جایی داره.

در تئاتر و هنر هم وقتی از ریشه حرف میزنیم منظور همون سرچشه و شروع فکر اون کاره. مثلا وقتی تئاتر مضمون سیاسی داره خب پس ریشهاش در یک فکر سیاسیه و فلسفی بودنش هم همینطور و کسانی که به دنبال قانع کردن نیازهای فکری و درونیشون هستند مسلماً در پی دیدن و دنبال کردن هنری هستند که ریشه در تفکر مورد نظرشون داره


۲۸ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بیایید حرف از تئاتر بزنیم

حرف از عشق کهنه نمیشود میدانم اما تاثر برانگیز که هست. همه جا حرف از عشق عشق عشق.. میگریزیم از یأس زخم ها اما پناهمان جز عشق و غم همیشه همراهش باید کمی بیداری باشد

بیایید کمی حرف از تئاتر، هنر و معرفت بزنیم

عشق همان چیزی است که فراموش میشود ... دیدن ادامه ›› زود یا دیر....

پ ن: اینطوری پیش بریم تا چند سال آینده باید جای آزادی و غذای گرم و یه ذهن سالم و داشتن سرزمینی باشکوه گوشه تیمارستان باشیم چونکه یه روزی دلمون بند دیگری بود!

از: خودم خب!!!
آرش رستمی، آرزو بختیاری و میترا ز-ن این را خواندند
نسیم یارندی این را دوست دارد
منم نگران بلاکش ها هستم باور کن! فضای غم انگیزی شده شیرین عزیز، همه جا! فکر نمیکنی وقتشه کمی هم به چیزای دیگه اهمیت بدیم؟ :)
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
خانم رعنا . شما چه رشته تحصیلی جالبی دارید.
۳۰ شهریور ۱۳۹۰
مرسی اما چه فایده که استفاده ای ازش نمیشه! نه امکاناتی هست نه آدمایی که بیان با هم براش کاری کنیم
۳۰ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید