می آیی و در تمام زمین عشقی که به سختی هموارش کرده بودم یواشکی مین می گذاری و می گریزی
می آیم و لبخند بر لب در زمین عشقم که به سختی هموارش کرده بودم ناگهان پا می گذارم و مین هایت منفجر می شوند
به خاطر صلح با تو به جنگ می آیم
جنگ بزرگ من و تو دوباره شروع می شود
من به خاطر صلح تو به خاطر گریز همیشگی ات
من زندگی ام جانم تنم روحم به خاطر مین های تو متلاشی می شوند اما غصه ی زمین عشقم را می خورم که به سختی برای تو هموارش کرده بودم
پایان جنگ: تو میگریزی
از: خودم خب!!!