"سیزیف در سرزمین مستقل کورینتوس"
غوغایی در مرکز کورینتوس برپاست
شور و هیجان، از در و دیوار شهر بر مردم میبارد..مردم در میان دست و پای یکدیگر لول میخورند
در گوشهای خشکم زده است..میدانم خبری در راه است، اما رشتههای اعصابم به هم تابیدهاند و پیامی را عبور نمیدهند.
سرم را بالا میگیرم
... دیدن ادامه ››
و نگاهم را به نمایشگر بزرگ میانه میدان خیره میکنم
به نظر آداب مراسم قرعهکشی در جریان است..
نمایشگر، مقدمات هیجانسازی و صداهای توپ و انفجار و غیره را فراهم کرده است..بلندگوها اطراف میدان، صدا را با اوج دقت پخش میکنند.
صدای مجری برنامه از بلندگوها جای هیجانات قبلی را پر میکند..خلأ و تعلیق بیداد میکند..
و و و و و....
سیزیف..
پادشاه بیبدیلتان از داخل قرعهها بیرون آمده است..
خوشحالید؟؟ میدانم! من هم مثل همه شما خوشحالم.
اما چیزی را میدانم که شما نمیدانید..
دلهره فضا را پر میکند..
{کدام موضوع از توجه ما پوشیده است؟..میشنوی چه میگوید؟..بر سر سیزیف همایونی چه بلایی آمده است؟}
سیزیف، دیگر آن سیزیف که شما میشناسید نیست..
خبط کرده..؟
راه سقوط برگزیده..؟
خدایگان، جعبه پولی به دستش سپرده و اگر آن را به بالای کوه برساند، همه آن جعبه برای او خواهد شد..
اما..
اما اگر، به بالا نرسید، خودش و جعبه با هم به پایین سقوط میکنند..
سقوط، بلایی بس خانمانسوز برای سیزیف خواهد بود.
اما..
اما تدارکات قرعهکشی، جعبه پول به دست، کورینتوس را ترک خواهند کرد.
هنوز خوشحالید..؟
چشمکی نورانی، افق کورینتوس را درمینوردد.
صدا و تصویر میرود...
تا قرعهکشی بعدی، بدرود