آقای کیانی عزیز وقت نشد در تیوال بنویسم ولی حالا که این پست رو دیدم غنیمتیست که نظر بدم. اول اینکه پنج ستاره ی کیفیت از آن این نمایش است بلا شک. در ادامه از اول شروع میکنم اینکه با طراحی صحنه ی به جا درست و دارای کادر چشم منِ مخاطب به هیچ شکلی راه فرار نداشت که در سایه ی نور پردازی دقیق این اتفاق دو چندان افتاد که نه من بلکه اساتید فن هم ازعان داشتند که خود صحنه به تنهایی چشمگیر است و نمایی درست و دقیق تحویل چشممان داده است. علی سلیمانی که یار غار شماست سنگ تمام گذاشت و سیروس همتی که جان دل ماست تجربیاتش را به رخ کشید. همه ی این دو نفر یک طرف و آن سه نفری که در رفت و آمد به چشممان آمدند یک طرف دیگر قضیه بوووووود تا اینکه شد پایان داستان و مونوگ سیاهی که آن سرخ روی ایراد کرد با بدنی هماهنگ و نوری به جا. گاهی نا به جایی هایی در طول نمایش بروز کرد ولی مسلم است شب اول اجرا این اتفاقات عادی است. من به شخصه هم اشک ریختم و هم طوری خندیدم که نزدیک بود ..... بماند. در این تلورانس حسی که در من ایجاد شد صحنه هایی بودند که نیم خیز شدم و الله اکبر گفتم.به این بازوی محکم کلام که در یک بازیِ ساده و بدون اضافه کاری متبلور شده بود. راس همه ی این گفته ها رسید به آنجایی که علی سلیمانی تدبیر و امید را به بازی کلامی گرفت و چه ها که نکرد با تماشاچی.گاهی هم اتفاقاتی که کاملا معلوم بود فکر خلاق آنها را خلق کرده به سحر میماند که تماشاچی نیز چاره ای جز مسحور شدن نداشت. ایستادن های دو و چهار و سه نفره که حجم صحنه را چنان زیبا میکرد که میترسیدم بگویم قاب عکس میدیدم ولی از آنجا که زندگی تشکیل تشکل همین عکسهاست در قاب تصویری که در لحظه نمایان میشود فقط تیاتر ندیدیم. القصه اینکه دستخوش شما تمام اشکها و لبخندهایی بود که از سر رضایت در وجودمان جاری شد. خدا خیرتان دهد. مستدام باشید و پیرو صحبت جناب رحمانیان دست از کار نکشید که این حرفها اگر میماند در ذهنتان و به کاغذ نمی آمد و به صحنه نمیرسید .حیفی عظیم تا ابد بر دل ما می ماند.