جذابترین قسمت این نمایش، بی برو و برگرد، داستان به ظاهر واقعیش بود. گواه این حرفم، موفقیت این تئاتر با وجود بازیگران ناشناختهاش است.
بعد از فهم اولیه از کلیت داستان، تمام دغدغه و کنجکاویم این بود که بالاخره قاضی صالح چه کسی را به عنوان متهم این پرونده معرفی میکند. ناگفته نماند که داستان واقعی نیست و کاملا ساختهی ذهن بشر است. اما کارگردان تمام تلاشش را کرد تا به مخاطب القا کند که نمایش رئال و مستند است.
از دو بعد اجتماعی و سیاسی، به نظرم، کارگردان میتوانست بیشتر به موضوعات دیگری مثل مشکلات پیش آمده از قانون قسامه و سطح فرهنگ و درک پایین خانوادهها بپردازد.
این نمایش، به نظرم، بیشتر یه نوع روایت به سبک رئال بوده تا نمایشی انتقادی به وضعیت اجتماع و معیشت. در واقع مرز بین روایت و نمایش انتقادی و گیرا، همین پرداختن به دغدغههای مهم مردم هست.
روی هم رفته، باید فالش خوانی را یک جسارت، خلاقیت و موفقیت در کارنامهی هادی احمدی به حساب آورد و به احترامش باید کلاه از سر برداشت.