در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیر عسگرزاده درباره نمایش فالش خوانی در چهارراه فخرآباد: درود فراوان بر آقای احمدی و یاران همراهش من جمعه شب گذشته به تماشای ا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:12:37
درود فراوان بر آقای احمدی و یاران همراهش
من جمعه شب گذشته به تماشای این نمایش زیبا نشستم. بازی درخشان آقای احمدی، اوج نمایش بود. چرخش گفتگوها ... دیدن ادامه ›› میان بازیگران و گاه مخاطب قرار دادن تماشاگران به نرمی و زیبایی انجام می شد. حضور پر رنگ مبل که صحنه را به دو نیم تقسیم کرده، ویولن تنها به نماد زنی که نیست تا از خودش دفاع کند و نوشته های پروجکت شده، همه عناصر کامل کننده این نمایش خوب بودند. موضوع اسیدپاشی و جنون عامل آن، مرا یاد فیلم لانتوری (وجه عاشقانه) و از آن مهم تر، زنجیره اسیدپاشی های اصفهان سال ۹۳ (وجه تروریستی) انداخت. تفاوت عمده نمایش حاضر با وقایع قبلی، عامل بودن زن (مستقیم یا غیر مستقیم) است. اسیدپاشی عموما در جوامع توسعه نیافته، به عنوان نوعی از خشونت یا تنبیه، «توسط مردان» علیه زنان اعمال می شود. این که در نمایش حاضر، زنی خواستار اجرای این نوع از خشونت بر روی زن دیگری می شود، نشان از وجود بحران عمیق در جامعه ای می دهد که از همدلی، انسانیت و اخلاق تهی شده به نحوی که زن در مقام قربانی (دخترک مادرش را از دست داده، با پدر مناسبات خوبی ندارد، به دام اعتیاد دچار شده، عاشقش، ساقی مواد مخدر مورد استفاده اش است و احیاناً کار یا پایگاه اجتماعی مناسبی هم ندارد) حاضر است خود جلاد شود: دوست یا همسر دوم پدر را که قطعا کار و پایگاه اجتماعی قابل احترام و مناسبی دارد، چهره ی زیبا و هنر والایی هم دارد، از هستی انسانیش خالی کند به این جرم ذهنی یا عینی که در خودکشی مادر روان پریش و از بین رفتن کانون خانواده اش نقش داشته است.
تا اینجا همه چیز نمایش عالی است، اما به نظر من، در مقام تماشاگر غیر حرفه ای، یک ضعف بنیادی در متن دارد: «قسامه زمانی انجام می‌شود که قاضی مورد قتل یا جراحت وارده را از موارد لوث تشخیص دهد. لوث به معنی وجود قرائن و دلایلی است که برای اثبات وقوع جرم کافی نباشد ولی ظن به راست بودن آن وجود داشته باشد.» وقتی سه متهم اصلی در صحنه جرم باشند که به دستگاه قضایی ایران مسلم باشد یکی از این سه تن، مرتکب جرم شده، به صرف شهادت هر سه به بی گناهی، کار به قسامه نمی کشد. اصلا قاضی اصلی یا قاضی تحقیق، این «مضحکه» را از پلیس آگاهی نمی پذیرد، مگر این که با حفظ حرمت شان قضا، دادگاه تطمیع شده باشد. در غیر این صورت و به روال عادی چنین جرم های سنگینی، پلیس آگاهی به هر روال قانونی و غیر قانونی، تکلیف کار را قبل از جلسه دادگاه روشن می کند: کاری با مجرم می کند که از بدو تولدش، همه خاطرات شیرخوارگی هم یادش بیاید، چه رسد به بازسازی صحنه جرم. به باور شخصی من، چه بهتر بود اگر نویسنده وارد بحث قسامه نمی شد، چیزی از ارزش ذاتی داستان هم کم نمی شد و تعدد روایت سه بازیگر از ماجرا و سرنوشت جلسه دادرسی به ذهن تماشاگر سپرده می شد. با پایان فعلی نمایش، با اجرای قسامه، مجرم اصلی از عقوبت کارش، صرف نظر از مباحث حقوق بشری راجع به قصاص، می گریزد و ذهن عدالت خواه تماشاگر ارضا نمی شود.