در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حامد قاضی درباره نمایش موسیقی مجلسی: دم در نگارخانه منتظر شروع سانس دانشجویی اش هستی، ته کوچه ای باریک و دن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:49:09
دم در نگارخانه منتظر شروع سانس دانشجویی اش هستی، ته کوچه ای باریک و دنج بغل گوش تئاتر شهر، در فکر اینکه 90 درصد کسانی که همین گوشه کنار منتظرند ... دیدن ادامه ›› بهشان نمیخورد دانشجو باشند، پس کمی که خیالت راحت می شود ازینکه در خلاف کوچکی که در آمدنت به سانس دانشجویی کرده ای تنها نیستی، ناگهان پسری پوارو وار با عینک دودی در هوای گرگ و میش عصر با روپوش سفید و چارتی شبیه چارت های بیماریستانی که توسط دخترکی با رفتار عروسک کوکی وارانه دنبال می شود، جلویت پیدایشان می شود، بی هیچ حرف سخنی مانند روانپزشکی به ورنداز تو و نوشتن نسخه می پردازد، میان همین آشفتگی تو اعلام میکنند که "تماشاگرانی که برای دیدن موسیقی مجلسی تشریف آورده اند به سالن شماره ی یک مراجعه بفرمایند"، سرانجام ورود دادند. داخل که می شوی صحنه تجسم یک کیاس واقعی را دارد، هرج و مرجی که بعدها میفهمی از قبل از شروع نمایش با ورود آن دو بازیگر نمایش به جمعیت داخل کوچه بنیانش گذاشته شده است، صندلی های سفید در دست دخترانی زیبا و سرگشتگی ممتد آنها بر روی صحنه تا زمانی که همه سرجاهایشان مینشینند، ادامه پیدا میکند و نوید اجرایی هیجان انگیز را میدهد، صدای سوتی خارج از صحنه که می آید قشنگ چیزی که روی صحنه اتفاق می افتد تو را یاد "اودیسه ی فضایی 2001" کوبریک می اندازد، 8 دخترک شروع میکنن به خاراندن سر و ضربه های ریتمیک پا به زمین و روی صندلی هایشان مغموم و تسخیر شده و از صحنه خارج می شوند.
صدای موسیقی در سالن میپیچد و تو درگیر اینی که باخ یا موتزارت است که زنی با لباس سفید زیبا و خنده ای نسبتا شیطانی با رقص وارد می شود که بعدها میفهمی همسر یا معشوقه ی بتهون بوده. پس از او شخصیت شکارچی (جهانگرد) و منشی و بازیگر، املیا ایرهارت به ترتیب وارد صحنه می شوند. ژان دارک که می آید تم مذهب نیز ورود می کند و در نهایت با ورود سوزان بیانتونی جمع ما تکمیل.
"موسیقی مجلسی" نمایش زیبایی نوشته ی آرتور کوپیت که با ترجمه ی زیبای عاطفه ی پاکبازنیا همین بیخ گوش ما روی صحنه رفته است بی شک یکی از زیباترین بیان های وضع حاضر اجتماع زنان ماست.
هشت کاراکتری که در عین دیوانگی مالیخولیایی وار هفت تایی شان هرکدام بیانگر نوعی از زنان اجتماع هستند که به اسم زنان موفق گذشته نام گذاری شده اند.
نمایش برای من ابتدا به گونه ای پیش می رفت که بیانگر یک زن (اگر در نهایت تمام جامعه ی زنان را یک پیکر واحد بنامیم، به نظر می رسد قشنگ منظور نویسنده همین بوده است که این برداشت بر بیننده واقع گردد) با 8 جنبه ی شخصیتی جداگانه و درگیر را تداعی می کرد.تا جایی که شخصیت دکتر داخل کوچه به همراه نهمین شخصیت زن داستان وارد صحنه می شود. بی شک آن مرد در عین بی رحمی و شقاوت کامل نویسنده و به بی رحم ترین نحو ممکن نماینده ی تمام پیکر مردانه ی جامعه ی ما خواهد بود. مردی خوش زبان، بازی دهنده، کنترل گر، ترسناک، حاکم بر زنان صحنه، کسی که از نتیجه ی نمایشی که در آن اسالم کاخ گونه اش بر طبق میل او دارد پیش میرود نهایت لذت را میبرد. همراه او کسی نیست جز زنی که بیانگر قسمت جدا افتاده از پیکر زنانگی جامعه در قواره ی یک عروسک کوکی به دنبال مرد روان است و در رسیدن مرد به تمامیت آنچه میخواهد دست راست اوست. یک خائن به آرمان فمینیستی. یک مرتود به تمام معنا از طرف تمام زنان داستان. ولی سرخوش و آرام. تنها کاراکتر بی دیالوگ داستان.
بهرحال از دید نویسنده انگار تنها راه رهایی از بند جامعه ی مردانه ی "بالایی ها" همینگونه بودن زنان است. نشان بارز این موضوع جایی است که وقتی مرد هر هشت کاراکتر را به نرمی مجبور میکند به صفحه ی نمایش روبریشان که تفکرات آن ها را دیکته می کند خیره شوند، برمیگردد و با خنده ای ملیح به عروسکش می گوید "تو که نه"! چرا که مطمئن است او قابلیت بارگزاری فکری را ندارد.
دیدن این نمایش خالی از لطف نیست.

حامد قاضی
27 مهر 98
با سلام
سپاس از وقتی که گذاشتین و نظرات جذابتون
۲۶ مهر ۱۳۹۸
مهدی علی‌نژاد (mehdialinezhad)
سلان و سپاس که با دقت نمایش رو دیدید و ممنونم از اینکه به زیبایی تحلیل کردید
۲۶ مهر ۱۳۹۸
سلام ممنون از لطفتون
۰۳ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید